بسمﷲالرحمنالرحیم
قال ﷲ تعالی فی کتابه:« ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ»
در آیه شریفه از سوی خداوند متعال سه چیزی که بیان می شود، یکی همین سریر أقلام العلما است. من و شما وقتی مینویسیم قلمهایمان صدا نمیدهد. در قدیم قلمها صدا میداد. حالا هم شاید بعضی از قلمها مثل قلم نی صدا بدهد. رسول خدا(ص) میفرماید: این صدا بالا میرود، «سریر أقلام العلما». جالب این است که بعد از آن از مرحلهی پژوهش – به قول امروزیها – به مرحلهی میدان میروند و صدای پای مجاهدان و صوت چرخ نخریسی زنان عفیف… . حالا باید ببینند که اینها چرا در کنار هم قرار گرفته و چه لطیفی دارد که اینها بماند. شما خودتان اهل فضل هستید و میتوانید مشخص کنید.
هدف من در این جمع محترم این نیست که تعریف و تمجید از پژوهش کنم، بیشتر هدف من این مرتبت بود، یعنی اسلام مؤسس نیست ولی در جایگاه دادن انصافا مؤسس است. یعنی یک روندی را امضاء کرده که ارزشش مشخص است، اما این را جابهجا کرده است. اصولا در تراث دینی ما خیلی چیزها هستند که امضایی هستند و تأسیسی نیستند، ولی جایگاه دادن آنها تأسیسی است. مثلا فرض کنید ارزشانگاری خدمت به خلق خدا .
زمانی من در تلویزیون بحثی داشتم، روی همین نکته تأکید داشتم که این ارزش را همهی انسانها دارند و عرض کردم که خداباوری هم نیازی ندارد، یک ماتریالیست هم معتقد است که خدمت به خلق خدا ارزش است. اما این را یکدفعه مثلا در کنار عبادت خدا میآورد و یا حتی از عبادت هم بالاتر میبرد و میفرماید که؛ بالاترین عبادت خدمت به خلق خدا است. این نکته است. من چون میدانم هر چه در اینجا بگویم هدر نمیرود، دوست دارم روی این نکته تأکید کنم که زمانی اگر اصل یک چیزی تأسیسی نبود گول نخوریم، بگوییم که تأسیسی نیست. نه، ببینید مرتبت آن در کجا قرار میگیرد. مثلا اسلام در گناهان جابهجا میکند، بالا و پایین میکند، در ثوابها و مکارم اخلاق زیاد این کار را میکند، از جمله هم مسئلهی پژوهش است. این یک نکته است.
اگر این را به عنوان مطلب اول قبول کنیم که جایگاه پژوهش از نظر تراث دینی است، معلوم میشود که این «لضرورةٍ» و «لإحتیاجٍ» بوده است، چون خداوند حکیم است و کاری را بدون حکمت انجام نمیدهد. من در این بخش دوم که میخواهم به موضوع دوم مرتبط شوم، میخواهم این را عرض کنم که؛ به نظر شما پژوهش چه خاصیتی دارد؟ من پژوهش را هم معنا نکردم و آن را به وضوح تعریف واگذار کردم. پژوهش یعنی کار تحقیقی که خروجی آن یک تحقیق، یک کتاب، یک مقاله و یک پروژه میشود، منظور من این است. لذا تعریف نکردم، چون قصد خاصی از این نهاد ندارم.
چرا اینطور میشود؟ چرا این رفتار نسبت به پژوهش صورت میگیرد؟ من فکر میکنم چون پژوهش در یک مرتبهای قرار میگیرد که حتی آموزش هم در آن جایگاه قرار نمیگیرد. من میخواهم امشب این را توضیح دهم. اگر بخواهم مطلبم را راحت برسانم. ببینید ما در ارتباط با هر دانشی سه مرحله داریم؛ یک مرحله، مرحلهی اطلاعات است که انسان کسب اطلاعات میکند. یک مرحله هم مرحلهی تخصص است و یک مرحله هم مرحلهی تمحض و تمرکز است. اصرار دارم که بر این قدری تأمل بفرمایید. نمیخواهم از واضحات عرض کنم. مثلا در مورد فقه مثال بزنیم؛ دو تا جلد شرح لمعه – ما شرح لمعهی دو جلدی را خواندیم – یک دوره اطلاعات از قفه است. کسی که میخواهد در فقه کار کند، شرح لمعه بسیار کتاب خوبی است. میدانید و ما هم قبول داریم. اما این یک دوره اطلاعات است. انسان اطلاعاتی را از یک دوره فقه به دست میآورد و به نظر من برای کسانی که میخواهند بعدا در فقه کار کنند دو جلد شرح لمعه از بهترین تعیّنات و کِیسهایی است که افراد میتوانند انتخاب کنند و روی آن کار کنند. حالا کسی هم میتواند ریاض بخواند، کسی هم میتواند شرایع و یا کتابهای دیگری را بخواند ولی یکی هم همین شرح لمعه است.
من گاهی تذکرهی علامه را که نگاه میکنم میگویم که؛ واقعا چقدر حیف است. چرا این میراث معرفی نمیشود و چرا حتی درسی نمیشود. خیلی کتاب عجیبی است. مرحوم علامهی حلی است که آن ۱۲ هزار فرع شرایع را به حدود ۵۰ هزار رساند. اگر میخواهید بدانید که علامه در تذکره چه کرده است، این است. آن را برمیدارد که حدود ۱۲ هزار فرع است، روی آن ۱۲ هزار فرع میایستد و تکیه میکند و بعد حدودا به ۵۰ هزار فرع میرساند. حالا مفصل است و شاید صلاح نباشد امروزه با این زمانها خوانده شود ولی حداقل باید تذکره هم مطالعه شود.
در هر صورت من نام آن را دورهی اطلاعات عمومی میگذارم. اما مرحلهی بعد در هر دانشی بعد از اطلاعات عمومی مرحلهی تخصص است. یعنی مرحلهی صاحبنظر شدن است. انسان واقعا بتواند رد کند و همیشه طرفدار آخرین حرفی که خوانده، نباشد. بعضی اینطور هستند که همیشه طرفدار آخرین حرفی هستند که شنیدهاند. این فرد هنوز به تخصص نرسیده است. نشانهی تخصص و عدم آن همین است. اگر دیدید که همیشه طرفدار آخرین حرفی هستید که شنیدهاید هنوز تخصص ندارید، اما نه، اگر دیدید که میتوانید نقد کنید، بررسی کنید، رد کنید، استدلال کنید، به چهار نفر هم گفتید پسندیدند و قبول کردند و یا حداقل مجال دادند، در این صورت تخصص میشود.
مرحلهی سوم که گاهی متأسفانه با آن مرحله خلط میشود، مرحلهی تمحض و تمرکز است. در مثال فقه را میگویم و تفاوتی ندارد، شما میتوانید اصول یا چیز دیگری را در نظر بگیرید، حالا فقه بهتر است، یعنی یک فقیه در مرحلهی بعد از تخصص به سراغ تمحض و تمرکز برود و متمرکز شود، مثلا در فقه سیاسات – به قول قدیمیها – که از کتاب قضاء شروع میشد و قضاء، شهادات، حدود، دیات، قصاص و تعزیرات است. در قدیم به اینها کتاب سیاسات میگفتند. مثلا در بخش سیاسات و تازه در یک بخش از سیاسات متمحض شود نه اینکه بتواند همه را کار کند. یا در معاملات بالمعنیالأعم و معاملات بالمعنیالأخص متمحض شود و روی همین هم بایستد، یعنی تقسیم شود. این مرحله، مرحلهی تمحض و تمرکز است. یعنی یک محقق متمحض و متمرکز شود.
همانطور که میدانید در دانشهای دیگر اینطوری شده است. الان در برخی از کشورها مثلا متخصص چشم راست داریم، متخصص چشم چپ داریم. ما الان معمولا در کشور نداریم و اگر هم داریم من خبر ندارم، نهایتا متخصص چشم داریم، ولی اینطوری است که متخصص چشم داریم، اما چشم راست و چشم چپ نداریم.
دو سال پیش شانهی من درد میکرد و خیلی ناراحت بودم و درد بد و خسته کنندهای بود. نمیخواستم به دست هر دکتری بسپارم. شاید در آن زمان نزد یکی، دو پزشک هم رفتم و نتیجهی خوبی نگرفتم. گفتند که یک پزشکی هست که در تهران هست و زمانهای ویزیت طولانی مدت میدهد و معمولا شخصیتها را میبیند و تازه از فرانسه آمده است. از این تعریفها کردند. ما هم توسط یکی از دوستان که آشنا بود یک وقت ویزیت فوقالعادهای که حق کسی هم ضایع نشود گرفتیم و محضر او رفتیم. دکتر خوب و خوش اخلاق و با حوصلهای هم بود. به او گفتم: بله، شانه و بازوهای من درد میکند. او گفت: من تا مِرفَق و آرنج متخصص هستم. در مورد بالا من دیگر تخصصی ندارم. ولی علی ﷲ یک نسخهای میدهم و اگر نتیجهای گرفتید که خوب است و اگر نتیجه نگرفتید نزد یک متخصص از آرنج به بالا بروید که اتفاقا نسخهاش هم چیز پیچیدهای نبود و یک مقدار از کارهایی بود که باید انجام دهیم و ورزش و اینها بود و بعد جواب هم داد.
ببینید الان اینطوری است، تمحض و تمرکزی که من در فقه میگویم به این معنا است. پس مرحلهی اطلاع، مرحلهی تخصص و مرحلهی تمحض و تمرکز را داریم. اتفاقا اگر دقت کنید پژوهش با این مرحلهی سوم انیس است. آموزش اینطوری نیست. آموزش عموما در همان مرحلهی تخصص و اطلاعات عمومی است ولی وقتی به این مرحلهی سوم میآید… . من نمیگویم که دانشافزایی نیست. در این مرحله آموزش به معنای دانشافزایی هست، اما مرحلهی سوم بیشتر انیس با پژوهش است و اینجاست که اگر دقت کنید فقههای مضاف، فقههای معاصر، نهادهایی مثل نهادی که الان در آن حاضر هستید، اینها در مرحلهی سوم هستند و پژوهش محور میشوند. یعنی اگر بخواهیم یک بیان فلسفی دقیقی بکنیم این است. چنین نهادهایی معمولا آموزش دارند اما بیشتر پژوهش محور هستند، حالا مهم نیست که چه تعبیری بکنیم. طبیعی هم هست که مستحضر هستید امروز این جواب میدهد.
یک زمانی میگفتند؛ علامهی ذوالفنون، جامع معقول و منقول. به نظر من اگر امروز میخواهند کسی را به زمین بزنند این را بگویند، بگویند که فلانی جامع معقول و منقول است، علامهی ذوالفنون است. یعنی یک اقیانوسی با عمق ۲ یا ۳ سانتیمتر است. نمیخواهم بگویم که تمام انسانها در یک سطح هستند و نابغه وجود ندارد. من اینها را میفهمم و توجه دارم که شما هم توجه دارید اما واقعا دیگر نیست. یعنی اگر بخواهیم واقعا حرف بزنیم و حرف برای زدن داشته باشیم باید روی این جهت یعنی مرحلهی سوم، مرحلهی تمحض و تمرکز فکر کنیم که عرض کردم با پژوهش دست به گردن میشوند.
این مؤسسات هم که میدانید پیدا شده است، خود این نهاد محترم و سایر نهادهایی که وجود دارد -افتخار من این است که بههرحال ولو اسماً در اینجا حضور دارم و بیاطلاع از برنامهها نیستم ولو نقش چندانی ندارم – برای همین است که در این مرتبهی سوم قرار بگیریم.
ببینید این مرحلهی تمحض و تمرکز یک آسیبها و یک ظرفیتهایی دارد. من بیشتر میخواهم نگاه آسیبشناسانه داشته باشم، البته ممکن است به بعضی جاها هم بربخورد ولی عذرخواهی میکنم، چه صدای من را بشنوند و چه نشوند، در اینجا راحت داریم بحث میکنیم. یکی همین اتمیک مطالعه کردن است. درست است که تمحض و تمرکز ضرورت دارد اما گاهی اوقات باعث میشود که مثلا آن باحث، آن محقق و پژوهشگر دین را اتمیک ببیند. یعنی در یک نظام حلقوی و کنار هم و یا نظام هرمی یعنی در طول هم نبیند. میدانید که این الان آسیب تمام دانشها است. یعنی دانشها دارد به طرف تجزیه میرود، ضرورت هم دارد ولی از آن طرف این نکته هم وجود دارد که این تجزیه شود، مثلا فرض کنید کسی در فقه سیاسات کار کند ولی گاهی اوقات مثلا دیدن فقه معاملات در فقه سیاسات تأثیر دارد و یا حتی فقه را هم در نظر نگیریم، مثلا تراث اخلاقی تأثیر دارد، مثلا تعریف اسلام از انسان تأثیر دارد، تعریف از جهان، یعنی جهانبینی تأثیر دارد. این یک آسیب است.
بشر چطور این را حل کرده است؟ میدانید بشر آمده یک دوره اطلاعات عمومی گذاشته است. چرا پزشکان ما ابتدا پزشک عمومی میشوند و بعد از مرحلهی عمومی به مرحلهی تخصصی یا فوق تخصص میروند؟ این برای این است که دچار آن مشکل اتمیک و تجزیه نشود. اینکه من گفتم مثل شرح لمعه… . بهتر است بیشتر مثالهای فقهی بزنیم. به نظر من این، آن مشکلی که بعد دچار تجزیه و اتمیک میشوند را فی الجمله حل میکند. ما میپذیریم که تجزیه و تمرکز یک ضرورت است اما نباید مطالعه، مطالعهی ناقصی تا انتهای قضیه شود.
به تعبیر دیگر اینطور بگویم که؛ تمرکز و تمحض شرط لازم است اما شرط کافی نیست. خیلی اوقات در حوزهی خود آن حضرات شرط لازم با شرط کافی اشتباه میشود، یعنی شرط لازم جای شرط کافی مینشیند. من گاهی که این بنرها و عناوین بحثها را میبینم، افراد را هم در ذیل آنها میبینم، خیلی از آنها را میشناسم، خب انصافا آن فرد توانایی دارد، اما در آن موضوعی که اعلان میکنند و بنر میزنند، دو صفحه تحقیق هم ندارد. میدانید که این به کجا برمیگردد؟ به یک مسئلهی روانی برمیگردد که ما فکر کردیم تخصص کافی است. یعنی شرط لازم را جای شرط کافی نشاندیم، در حالی که جواب نمیدهد. کسی باید روی این موضوع بحث کند که یا رساله و پایاننامهی دکتری او باشد، سطح ۴ او باشد، یا درس خارج او باشد و یا اصلا کتاب و مقاله داشته باشد. ولی میبینیم که نه مقاله، نه کتاب و نه پایاننامه دارد و آمده است. بله، استاد قوی هست، تمام ادلهی استصحاب و… را برای شما لیست میکند، همه را میداند، اقوال را هم بلد است ولی مثلا راجع به یک نهادی در فلسفهی فقه صحبت میکند. حالا خیلی جزئیات را برای شما نگویم. در همین روزهای اخیر داشتیم و هر هفته هم داریم.
حضرات به این موضوع توجه داشته باشید، عزیزانی که برنامهریز هستند توجه داشته باشند که شرط لازم شیءٌ و شرط کافی، یعنی علت تام شیءٌ آخَر.
در قصهی تمحض و تمرکز، بله، ضرورت جامعه است ولی شرط کافی نیست، شرط لازم است. از این جهت اطلاعات عمومی… . یک کار دیگری که در دنیا انجام شده که میتوانم در پزشکی هم مثال بزنم، شورای پزشکی است، یعنی اگر پزشک متخصص و بلکه بهتر، باید بگوییم که پزشک متمرکز و متمحض در جاهایی گیر کند، مثلا شورای پزشکی تشکیل میشود. ما باید این مدل را در فقه بومیسازی کنیم. خود همین مؤسسات باید به این سمت بروند. یعنی برای جبران این مسئله… . البته این کاری به این ندارد که از فقهای دیگر دعوت شود، ممکن است از موضوعشناس دعوت شود.
نمیدانم در جریان هستید یا نه. سال قبل از کرونا بود ولی چسبیده به کرونا بود. سال تحصیلی ۹۸-۹۹ بود که ما پنجشنبهها یک بحثی در حوزه داشتیم که به عنوان فقه بورس بود. احساس شد که ضرورت است و گذاشتیم. میدانید که من هم مثل خیلیها میتوانستم از ویکی پدیا و این چیزها یک چیزهایی درآورم که تعریف بورس و کارکرد بورس چیست و بعد این را به کلاس ببریم و بگوییم که بحث ما این است. ما این کار را نکردیم.
کاری که ما کردیم این بود که درس سه ضلعی تعریف کردیم. به این شکل بود که یک نفر از بازار بورس تهران میآمد. آن کسی که میآمد اصلا کارش همین بود، گاهی میگویند که خورهی این بحث بود، البته من نمیخواهم این تعبیر را به کار ببرم. پایاننامهی دکتری و مقاله و اینها داشت و کارش این بود، در بورس بود. او بعضی از روزها هم که نیازی نبود نمیآمد. ایشان بورس را تعریف میکرد. مرحوم آقای موسویان – خدا رحمتشان کند – را کمابیش همه میشناسید که هم فضل حوزوی او واقعا فضل خوبی بود و هم کار کرده بود. ۳۰ سال بود که با اینها بود. ایشان هم در واقع نزدیک میکرد، مثلا فرض کنید اگر از «ریپو» در برخی از بحثها صحبت میشد میگفت که آیا ریپو همان عینه هست که ما در فقه میخوانیم، آیا تفاوت دارد. یا مثلا در بحث ذمه میدانید که ما در غرب چیزی به نام ذمه نداریم آنچه که داریم تعهد است و ذمه با تعهد تفاوتهایی هم دارد. بحث میشد و ایشان این مباحث را بومی میکرد. بعد من هم به عنوان یک طلبه از حوزه مباحث فقهی را توضیح میدادم. یعنی یک درس ۱:۱۵ یا ۱:۲۰ ساعت، سه قسمت میشد. الان ما این مدل را در مشهد هم داریم، البته بنده هم یک نقشی در آنجا دارم و داریم پیاده میکنیم. در مدرسهی فقاهت که زیر نظر تولیت آستانقدس است این کار انجام میشد. ببینید این کارها یک مقداری آن مشکل اتمیک را حل میکند.
فضلا! روی این تأمل شود. به نظر من این نیاز به آیه و حدیث ندارد. نمیدانم چرا بعضی مقاومت میکنند. حتی من دوستان بورس را به همین تشکیلاتی که تحت «دفترفقه معاصر» است فرستادم و گفتم که؛ شما به آنجا بروید. گفتند: ما نیازی نداریم. ما دوستانی را داریم که کار میکنند و برای ما میآورند و منابعی داریم. گفتم: بسیار خوب. ولی نظر من این نبود. نظر من این بود که اینها اصلا به کلاس بیاید، اصلا درس با درس دو ضلعی و یا بعضا سه ضلعی تشکیل شود.
در هر صورت یکی از آسیبها همین تجزیه است و اتمیک دیدن دین و دین را در یک نظام و سیستم ندیدن است و البته این باید حل شود. ما نمیتوانیم آن ضرورت را نادیده بگیریم چون این آسیب را دارد.
آسیبهایی در این قسمتها وجود دارد، در فقههای مضاف و فقههای معاصر آسیبهایی وجود دارد و آسیب دیگر این است که؛ باید بپذیریم که هر کسی برای هر کاری نیست. من این را خیلی باز نمیکنم که ممکن است به جاهایی برسد. گاهی افرادی عهدهدار بعضی از کارها میشوند که اصلا مشخص است گفتمان این کار را ندارند. نمیگویم گفتگو، منظور من گفتمان است، یعنی شخصیت آنها برای این کار نیست، فرهنگشان برای این کار نیست. مثلا کسی عهدهدار میشود و بعد مصاحبه میکند که ما میتوانیم ۹۰ درصد فقه را با اصول عملیه حل کنیم. با اصول عملیه چطور میخواهید بحث معاملات – حالا اگر در معاملات باشد – بحث خانواده، بحث سیاسات و غیره را حل کنید. این را از این طرف میگوید و از آن طرف هم عهدهدار این کار میشود.
حالا کسی وارد فقه معاصر و فقه مضاف نشود مگر چه میشود؟ استاد خوب رسائل شود، خیلی هم خوب است، استاد خوب مکاسب شود. اصلا استاد ادبیات شود، مگر ما نیازی نداریم که کسی استاد ادبیات و یا استاد جامع المقدمات شود، چقدر خوب است که مرجع فقیه شود که واقعا بتواند مشکلاتحل کند. ولی اگر وارد شد طبیعتا باید گفتمان این کار را داشته باشد.
یکی از آقایان مدتی پیش مصاحبه میکرد و میگفت: بله، ما این کار را انجام دادیم و تشکیلات داریم. او مثال میزد و میگفت: مثلا وقتی اسکناس به نجف آمد، صاحب عروه ۱۸ احتمال داد که این اسکناس چیست. میخواست بگوید که در حوزه چه خبر است و فکر علما چیست. من از آن روز تا کنون هر چه فکر میکنم که مثلا اسکناس مثلی است، قیمی است، هم مثلی و هم قیمی است و نه مثلی و نه قیمی است، پنجمی را هم نفهمیدم و تا ۱۸ احتمال که بخواهد برسد، ۱۴ احتمال هنوز باقی میماند، مگر اینکه در این میان تفصیلات باشد.
اگر دیده باشید در رسائل مثلا در مورد سرقفلی میگوید: اگر اجاره باشد، اگر عاریه باشد، اگر هبه باشد. آقا! در مورد سرقفلی دو تا سند از امام رضا(ع) و از آستانقدس بیاورید و بگویید که این است و بگویید که این چیست. به نظر من اینها جزء آسیبها میآید، تطویل بلا طائل است و یا به هدف نمیرسد. البته من بعضی از آسیبهای دیگر را هم در صحبتهای دیگر گفتهام و شاید نسبت آنها با اینجا عام و خاص مِن وجه باشد، قطعا این است.
الحمدلله رب العالمین (ﷲم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).
سوال یک از حضار:
خیلی سپاسگزارم. استفاده کردیم. فقط یک دغدغهای در ذهن من هست و میخواهم سؤال کنم. با توجه به اینکه حضرتعالی هم منابع فقه را به قدر کافی میشناسید و هم با فقههای مضاف و فقههای معاصر آشنایی از نزدیک دارید، چیزی به نام فقه معاصر را چقدر ممکن و چقدر مفید میدانید؟ اصلا بحث فقه معاصر با توجه به محدودیتهای منابع استنباط که ما داریم ممکن هست؟ اگر ممکن است مثلا چند درصد ممکن است؟ و اگر ما این کار را ادامه دهیم اصلا مفید هست یا نیست؟
الان زمان نیست که من توضیح دهم، من مدتی روی بحث تغییر جنسیت که کار میکردم دیدم که ۳-۴ روایت هست و تمام آقایان روی این روایات مانور میدهند. اگر اتفاقا آن راوی اینها را نپرسیده بود، هیچ منبعی نداشت و از چه چیزی میخواستند بحث کنند؟ شما الان این را ممکن میدانید که پیش برویم؟
– آیتﷲ علیدوست
اولا خود این کلمهی فقه معاصر کلمهی دقیقی نیست و همین هم الان دارد باعث دردسر میشود، چون گاهی مثلا به این تلقی میرسد که به معنای فقاهت معاصر است. بعد گفته میشود که مگر فقاهت قسمان معاصر و غیرمعاصر دارد؟ فقاهت یک روش است، یک کار است، نباید تغییر کند، ولی اگر گفته میشد؛ فقه مسائل معاصر، که الان این است. این هم به این معنا است که یک انسانها و نیروهایی به دنبال حل مسائل معاصر باشند. خودتان هم مثال زدید. تغییر جنسیت شاید در گذشتهها نبوده است، نمیدانم. ما خیلی اوقات فکر میکنیم که گذشتهها هیچی نداشتند در حالی که اینطور هم نبوده است. حالا فرض کنید که تغییر جنسیت یک پدیدهی جدید ۶۰-۷۰ یا ۸۰ ساله است. میخواهد این را حل کند. پس فقه معاصر به معنای فقه مسائل معاصر است. طبیعتا اگر با این نگاه، نگاه کنیم چه تفاوتی دارد؟ شما میخواهید یک مسئلهی کهن را حل کنید، ادلهی عام و یا خاص و یا نقلی و یا غیرنقلی آن را نگاه میکنید. حالا یک مسئلهی معاصر را میخواهید حل کنید، چه تفاوتی دارد؟ بالأخره این مسئله یا دلیل خاص دارد که اشاره کردید بعضی استفاده کردند و یا ندارد. نمیتوانیم بگوییم که نه دلیل خاص دارد، نه دلیل عام دارد، نه دلیل نقلی و نه دلیل عقلی دارد. دو تا امام، امام رضا(ع) و امام صادق(ع) به ما قول دادند که؛ «علینا إلقاء الأصول» و به این قولشان عمل کردند. ببینید نکته این است که نگفتند بر ما است ولی ما عمل نمیکنیم، ممکن است از بعضی از تراث درآید. نه، عمل میکنیم. «وعلیکم التفریع و یا علیکم أن تفرّعوا». دو تا تعبیر در دو تا روایت است.
بههرحال اینکه اگر مسئله معاصر شد، اگر همان دو تا روایت نبود ما میخواستیم چه کنیم؟ هیچی. به ادلهی عام یا اصول عقلی نگاه میکردیم، مخصوصا روی مبنایی که منِ طلبه دارم که اسناد را بررسی میکنم، خود عقل یا عرف را بررسی میکنم. حالا عرف و مصلحت کارآیی سندی ندارد ولی کارآیی ابزاری دارد و یا مثلا اگر نصوص مبیّن مقاصد را بپذیریم که در جای خودش کارآیی دارد که ما مدافع آن هستیم، چیزی روی زمین نمیماند.
لذا هیچ تفاوتی نمیکند، چه شما بخواهید روی تغییر جنسیت کار کنید و یا بخواهید روی دماء ثلاثه کار کنید، همه یکی است.
سؤال:
آیا در پرداختن به موضوعات و ابواب فقه معاصر میتوان اولویتبندی کرد؟ معیار اولویت گذاشتن در پرداختن به موضوعات خاص چیست؟
– آیتﷲ علیدوست
ببینید مباحث اولویتبندی مربوط به زمانی است که یک مراحلی طی شده باشد. سؤال خوبی است ولی ما الان در آغاز راه هستیم. در آغاز راه معمولا اولویتبندی ضرورت ندارد. شما میخواهید به کجا دست بگذارید که مثلا بگوییم کار شده و حالا به سراغ یک اولویت دیگر برویم؟ هر جایی که دست بگذارید جای کار هست، مثلا بگوییم که فقه سیاسات اولویت دارد، مثلا فقه نظامها اولویت دارد، فقه معاملات اولویت دارد، حتی فقه عبادات، فقه طهارت…، به قدری در کتاب طهارت مسئله هست که جای کار دارد و محل ابتلای مردم است.
عرض من این است که الان جای اولویت نیست، الان جای توان شما، علاقهی شما و وجود استاد است. اگر مثلا یک مرکزی اساتیدی حتی برای عبادات دارد، البته شاید در اینجا نباشد، نمیدانم، ولی اساتید خوبی دارد، کتاب طهارة، اجتهاد و تقلید برای کار لازم است که کار شود. من مثالی میزنم که فکر میکنند خیلی کار شده است. نه، واقعا کار نشده و جای کار هست. بنابراین اولویتبندی را روی علاقهی خودتان و وجود استاد بگذارید. الان زمان اولویت نیست و شاید ما هیچ زمانی هم نرسیم، چون هر چه جلوتر میرویم نیازها از ما سبقت میگیرد.
– سوال:
استاد! این مراحلی که فرمودید برای بنده خیلی جالب بود. سؤال من این است که؛ این رسالههای عملیه الان این مراحل را طی کرده و به آن مرحلهی خروجی رساله رسیده یا نه؟
– آیتﷲ علیدوست
ببینید توضیح المسائلها، مثل همان که گفتم شرط لازم و نه شرط کافی… . اولا میدانید که ما در فقههای سیاسی و یا در فقههای اجتماعی و یا وقتی میخواهیم بحث حاکمیت کنیم نیاز به یک توضیح المسائل دومی داریم. من گاهی عرض کردهام که ما باید یک توضیح المسائل را – نمیدانم ایشان موافق هستند یا نه – به دست مردم بدهیم و یک توضیح المسائل را هم باید به دست حاکمیت و دولت بدهیم و اینها با هم متفاوت هستند. اصلا جنس مسائلشان متفاوت است، ورود و خروجشان متفاوت است. اینکه کم است. فکر هم نمیکنم که فقها مدعی باشند همین رساله را بدون کم و کاست میتوان داد و به نظام و حاکمیت برد.
جالب است، آنطور که چهرهها را میبینم، سن بعضی از شما اقتضاء میکند، اوایل انقلاب بعضی از آقایان که بعدا یک نظراتی پیدا کردند، اینها میگفتند که؛ اصلا ما هیچی نمیخواهیم، قانون یعنی چه. ما همین تحریر الوسیله را به قوّهی قضائیه ببریم کافی کافی است. این اندیشه بود؛ کفایت تحریر الوسیله برای کل حل سیستم قضاء. حتی به خاطر همین اعتراض بعدا بیرون آمدند و دیگر نایستند. اینکه به نظر ما سادهاندیشانه است، این را به عنوان یک طلبه عرض میکنم. پس این یک بخش است که این بخش را ساپورت نمیکند.
اما راجع به بخشهای دیگر باید بگویم که خیلی از توضیح المسائل آن مسائل تخصصی کارشناسانه نیست. مثلا کتاب الارث، کتاب النکاح، احکام عِده و احکام طلاق، اینها چیزهایی است که به نظر میرسد که در همین حد توضیح کافی است ولی اگر میخواهید بگویم که اینها نمرهی ۲۰ میگیرند، نه، تا آن حد فاصلهی زیادی دارد. بله، باید تغییر کند و قطعا باید گسترش پیدا کند. البته اخیرا هم که جواب سؤالات و اینها آمده و اضافه شده است ولی اینها کافی نیست و شکی نیست که اینها باید بسط پیدا کند.
-سوال:
فرمایشی در فقه معاصر داشتید که در واقع به نوعی توسعهی منابع فقه از آن استفاده میشد. به نظر میرسد که لازمه ای دارد که وقتی شما نگاه مقاصدی دارید و یا عرف و عقلا را وارد فقه میکنید، این به نحو مهندسی معکوس، وقتی برگردیم، بعضی از چیزهای گذشته را احتمالا باید بازخوانی کنیم، چون شما مثلا دارید مقاصد را حجت میکنید. آیا با این مقاصد بعدا نمیفهمیم یک سری فتواهایی که قبلا دادیم و یا دادند شاید… . میخواهم بگویم که چقدر راه باز است که ما یک بار فقه را نقد جدی کنیم؟ نه اینکه فتوای یک فرد. اینکه شما میگویید خیلی چیزها عوض میشود. چقدر راه را برای این مهندسی معکوس در فضای عمومی و خصوصی باز میبینید و چقدر خودتان پایه هستید که بیاییم بنشینیم رساله را پشت در بگذاریم و بعد بحث کنیم که آیا فقه گذشته اصلا… . چون من اینطور میفهمم که حتما خیلی چیزها را بههم بریزد. به لحاظ مشی آیا ملتزم هستید یا نه؟
– آیتﷲ علیدوست
اولا ما منبع جدیدی به منابع استنباط اضافه نکردیم، بلکه عرض ما این است که همان ظرفیتها شکوفا شود، مثلا یکی از منابع عقل است. اولین کتابی هم که من نوشتم فقه و عقل بود. اصلا این را هم به شما بگویم که این سه قلوی فقه و عقل، فقه و عرف، فقه و مصلحت، یک نخ تسبیح دارند که منِ طلبه میخواهم بگویم که ما باید منابع و ابزارهای استنباط را شکوفا کنیم. اگر در جایگاهی نشسته که نباید بنشیند، بلندش کنیم و اگر در جایگاهی که باید باشد نیست، به او بدهیم.
ببینید عقل واقعا جایگاه هست، یکسری نقشهایش را که جن و انس و ملک قبول دارند، مثل کارآیی ابزاری عقل. از دبشترین اخباریها که حساب کنید مثل بحرانی این نقش را قبول دارند تا اصولیها – تمام اینها در فقه و عقل آمده است – اما بله، مثلا یک چیزی هست که آقایان میگویند مثلا در کارآیی سندی مورد ندارد. آقای خوئی میگوید: کبرایی است که صغری ندارد. در اینجا ما میگوییم اگر از منابع استنباط است چرا… . بعد شروع به مثال زدن میکنیم، از خود ایشان میآوریم که خود ایشان کجا و کجا مثلا در استنباط دوم از عقل استفاده کرده است. پس من چیزی اضافه نکردهام.
بله، این مقدار نقد نسبت به گذشتگان هست. ما بگوییم که عقل از منابع استنباط است… . من گاهی فرمایش ایشان را میخواندم به یاد این میافتادم که مثلا بعضی به میهمان تعارف میکنند که؛ بیا داخل. وقتی میخواهد داخل بیاید در را میبندند که داخل نیاید. چنین چیزی اتفاق افتاده است. ولی جالب است بدانید که این در سنوات اخیر شده است. ما وقتی به آثار شهیدین و مثلا شهید اول، به آثار علامه، به آثار محقق، به آثار ابن ادریس و شیخ طوسی برگردیم جایگاه وثیقی برای عقل میبینیم. این حرفها مربوط به دورانهای متأخر است نه آن زمان. یا مثلا در بحث مقاصد معلوم باشد، ما بیشتر میگوییم که مقاصد برای تفسیر نصوص مبیّن احکام صلاحیت دارد. یعنی میگوییم که نصوص دو قسم است؛ مبیّن مقاصد، مبیّن احکام. نصوص مبیّن مقاصد میتواند نصوص مبیّن احکام را تفسیر کند و سپس مثال زدیم. بله، در فقه دولت و فقه حکومت ممکن است مقاصد مستقلا کارآیی سندی هم داشته باشد.
در مورد عرف هم که دیگر ما هیچگاه نپذیرفتیم که عرف بما هو عرف منبع باشد. بله، خیلی از عرفها – به تعبیر فقه و عرف – با واکاوی، پیشینهکاوی و پسینهکاوی به عقل برمیگردد، آن را که دیگر قبول دارند. ولی اگر به عقل برنگردد، ما کارآیی آن را… . ما ۷ تا کارآیی برای آن داریم و هیچکدام از آنها کارآیی سندی نیست.
بنابراین نفرمایید که منابعی وارد استنباط شده است ولی بنده قبول دارم که یک بازخوانی لازم است. چه اشکالی دارد؟ مگر گذشتگان بازخوانی نکردند؟ صاحب حدائق مثلا صاحب مدارک را نقد میکند. جواهر، صاحب حدائق را نقد میکند. بعدیها میآیند و جواهر را نقد میکنند. در این میان فقط ادب و انصاف رعایت شود، اصلا حیات علم به نقد است.
من آخرین جمله را بگویم؛ سردرب دانشگاه تهران را دیدهاید؟ سردرب دانشگاه تهران یک دفتر باز است. سال ۴۲-۴۳ بود که این را به معرض عموم گذاشتند که چه کسی بهترین طرح را میدهد. این طرح مال یک دانشجوی رشتهی معماری است که آن طرح را داد. من نام ایشان را هم دارم که دانشجو بود. این کتاب باز است. انصافا خیلی زیبا است. میخواهد بگوید که؛ دانشگاه دانش و کتاب باز دارد. منتها یک عیبی دارد. هر زمانی که من به تهران میروم و یا از راه دور میبینم، میبینم که این کتاب باز یک عیبی دارد و آن هم این است که؛ دو طرف آن مساوی است. یعنی ورق خوردهها برابر با ورق نخوردهها هستند. این اشکال است. اگر من بودم و میخواستم این طرح را بدهم. سمت راست که ورق خوردهها هستند، ۱۰ صفحه قرار میدادم و ۹۰ صفحه را در آن طرف قرار میدادم. لذا آرم انجمن فقه و حقوق حوزه اینطوری است که این کتاب باز است، منتها طرف چپ آن اینطوری است که یعنی دست نخورده است.
آقایان! اگر اینطور باشد به این معنا است که ما دیر به دنیا نیامدیم. اگر زود به دنیا نیامدیم ولی دیر هم به دنیا نیامدیم. میفرمایید که باید یک بازخوانی شود، خب بشود. منتها باید رعایت ادب شود. گذشتگان خیلی کار کردند اما خیلی خیلی باقی مانده است.
والسلام علیکم و رحمة ﷲ و برکاته. (ﷲم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).
تمام