مدیر پژوهشکده فقه و حقوق:

پرونده مبادی فقه هنر/14

هر اصل عملی، مجرایی دارد که اگر آن مجرا تمام باشد، کسی نمی‌تواند آن را جاری نکند و باید طبق آن اصل عملی، عمل کند. مثلاً اگر در جایی، حالت سابقه ملحوظه وجود داشت، باید بر طبق استصحاب عمل کند و اگر جایی شک بدوی بود، باید به برائت عمل نماید؛ بنابراین اصلاً دست ما نیست که به اصول عملیه تمسک کنیم یا نکنیم و ازاین‌حیث تفاوتی میان فقه هنر و غیر هنر وجود ندارد.

اشاره: در به‌کارگیری قواعد اصولی برای حل مسائل فقه هنر، اختلاف زیادی میان دانشیان اصول و فقه وجود دارد. برخی معتقدند با همین قواعد اصولی، می‌توان احکام کارآمدی را رد همه فقه‌های معاصر از جمله فقه هنر استنباط کرد و ازاین‌حیث، تفاوتی بین فقه هنر و سایر فقه‌های معاصر وجود ندارد. در آن سو، پاره‌ای بر این باور هستند که با دانش اصولی که اساسش بر تنجیز و تعذیر است و کشف واقع در ادله‌ای مانند اصول عملیه، برای آن اهمیتی ندارد، تنها حسن عاقبت اخروی به دست می‌آید نه اینکه دنیای مسلمانان نیز آباد شود. به همین بهانه، با استاد سیف‌ﷲ صرامی گفتگو کردیم. او سال‌هاست که یکی از حوزه‌های پژوهشی خود را فقه هنر قرار داده است و چندین مقاله را در این باره به نگارش درآورده است. او در این نزاع، در زمره گروه اول قرار دارد و اعتقادی به لزوم اضافه‌کردن ادله دیگری به دانش اصول ندارد. مشروح گفتگوی اختصاصی با عضو شورای پژوهشکده‌های پژوهشگاه فقه معاصر، از نگاه شما می‌گذرد:

 

– آیا ادله فعلی موجود در دانش اصول، برای حل مسائل فقه هنر کافی است یا آنکه باید ادله دیگری را نیز به آن اضافه کرد؟

صرامی: در ابتدا اجمالاً عرض کنم ازجمله ادله‌ای که در خصوص فقه هنر  مطرح بوده و از قدیم هم در کتب فقهی مطرح‌شده است می‌توان به آیات قرآن کریم مانند آیه یشتری لهو الحدیث و نیز روایاتی که در حوزه غنا، موسیقی و خریدوفروش مغنیه و… وارده شده‌اند اشاره کرد.

اما مهم‌ترین نکته این است که ادله موجود در دانش اصول، برای حل مسائل فقه هنر، کافی است. بنا بر تجربه‌ای که بنده دارم و چندین مقاله‌ای در زمینه فقه هنر نوشتم و همچنین پایان‌نامه‌ها و متون فقهی که دیگران نوشته‌اند، باید بگویم که جایی را سراغ ندارم که لازم باشد دلیل خاصی را بر دانش اصول فقه اضافه کنیم تا بتوانیم به مسائل آن پاسخ دهیم.

اما پاسخ تفصیلی این است که گاهی مراد از دلیل، منبع است؛ یعنی آنجایی که احکام شرع وجود داشته و این احکام ازآنجا استخراج می‌شود، مانند قرآن کریم و سنت معصومین(ع). گاهی نیز مراد از دلیل، طریق، انشعاب و راهی است که آن راه از آن منبع، استفاده می‌شود، مانند خبر واحد. یکی  از راه‌های استفاده از سنت معصوم(ع)، استفاده از خبر واحد است که به آن، طریق و گاهی دلیل گفته می‌شود؛ بنابراین اگر مرادتان از اینکه منابعی اضافه شود، همان منبع است، این به‌شدت منتفی است؛ به دلیل اینکه مراد از منابعی که در اصول فقه از آن‌ها بحث می‌شود، منابعی هستند که در مبانی کلامی مورد گفتگو قرار می‌گیرند، مانند کتاب، سنت، اجماع و عقل. این‌ها منابع فقه هستند. البته اهل‌سنت به دلیل اینکه از دانش امامان معصومین(ع) محروم بودند، منابعی مانند قیاس، مصالح مرسله و… را اضافه کردند و آن را در عرض منابع قرار دادند، به دلیل اینکه منابع فقهشان، برای پاسخگویی به مسائلشان کفایت نمی‌کرد.

اما اگر دلیل را به معنای دوم در نظر بگیریم بازهم لزوم اضافه‌کردن دلیل، امری مسامحی هست؛ زیرا دلیل را باید کشف کرد نه اینکه آن را اضافه کنیم، به این معنا که ممکن است کسی راه جدیدی را برای رسیدن به محتوای قرآن کریم کشف کند؛ اما منبعی را اضافه نمی‌کند.

نکته دیگر اینکه، به نظر بنده، این‌گونه نیست که تفقه در مسائل فقه هنر، خصوصیتی داشته باشد که لازم باشد منبعی بر آن اضافه شود؛ بلکه فقه هنر هم مانند سایر رفتارهای انسانی، احکام خودش را دارد و اصول فقه هم راجع به این رفتارها، جایگاه خودش را دارا است.

– آیا با رویکرد نص محوری و عدم توجه به مقاصد شریعت، می‌توان فتاوای کارآمدی دررابطه‌با فقه هنر بیان کرد؟

صرامی: ابتدا راجع به مفردات سؤال، چند نکته عرض کنم:

اولاً: برداشت‌های مختلفی از نص محوری صورت می‌گیرد. گاهی مراد از نص محوری، همان اخباری‌گری و اخباری‌ها هستند و گاهی هم مراد این است که باید احکام شرع را از صاحب شرع گرفت نه از غیر آن.

ثانیاً: مراد از مقاصد شریعت، گاهی مقاصد کلی شریعت است، مانند کرامت و امنیت انسان، برخورداری از سعادت دنیوی و اخروی و… و گاهی مراد، فلسفه تک‌تک احکام است. در این باب اجمالاً عرض کنم که اگر در جایی که ثابت شود که چنین چیزی، مقصد شریعت است و نیز ثابت شود که این رفتار یقیناً به مقصد شریعت منتهی می‌شود، قابل‌اعتماد است؛ اما در غیر این صورت، نمی‌توان بدان اعتماد نمود.

ثالثاً: مراد از کارآمدی چیست؟ آیا مراد، هرآن چیزی است که زود پا می‌گیرد و جامعه به آن عمل می‌کند و می‌پسندد؟ یا اینکه مراد این است که باید عقاید جامعه را هم درست کرده و سعادت جامعه را هم تضمین کرد و یک سری احکامی را در جامعه اجرا کرد تا جامعه آن را پسندد؟ پاسخ به این پرسش، بحث مفصلی را می‌طلبد.

اما در مورد اینکه آیا با رویکرد نص محوری و توجه به مقاصد شریعت، می‌توان فتاوای کارآمدی در رابطه فقه هنر بیان کرد؟ اشکال و بلکه جواب بنده این است که اولاً فقه هنر هیچ خصوصیتی ندارد و ثانیاً باتوجه‌به توضیحات ارائه‌شده، باید مراد از نص محوری را معنا کنیم. اگر منظور از رویکرد نص محوری این باشد که باید خود شارع در کتاب و سنت، احکامش را بگوید، می‌توانیم فتاوای کارآمدی که آینده انسان را تأمین کند را داشته باشیم.

-آیا با تمسک به اصول عملیه که صرفاً بیانگر تنجیز و تعزیر اخروی است، می‌توان مسائل فقه هنر که از امورات مهم تنظیم زندگی دنیایی مردم است را نیز به نحو کارآمد حل نمود؟

صرامی: قبل از بیان اصل سؤال، باید به این جمله اشاره کرد که ظاهراً مراد از تنجیز و تعزیر، حجیت اصول عملیه است کمااینکه خبر واحد و… هم که حجت است به همان معنای تنجیز و تعزیر است. اگر تنجیز و تعذیر، به این معنا باشد فرقی بین اصول عملیه و خبر واحد وجود ندارد.

راجع به تمسک به اصول عملیه، باید در نظر داشت که هر اصل عملی، مجرایی دارد که اگر آن مجرا تمام باشد، کسی نمی‌تواند آن را جاری نکند و باید طبق آن اصل عملی، عمل کند. مثلاً اگر در جایی، حالت سابقه ملحوظه وجود داشت، باید بر طبق استصحاب عمل کند و اگر جایی شک بدوی بود، باید به برائت عمل نماید؛ بنابراین اصلاً دست ما نیست که به اصول عملیه تمسک کنیم یا نکنیم و ازاین‌حیث تفاوتی میان فقه هنر و غیر هنر وجود ندارد.

باتوجه‌به این توضیحات، پاسخ من به پرسش شما، مثبت است. بله، با اصول عملیه ای که حجت هستند می‌توان فتاوای کارآمدی که زندگی دنیای مردم را نیز تنظیم کند به دست آورد.

– برای حل بهتر و کارآمدتر مسائل فقه معاصر به‌خصوص فقه هنر، چه تغییراتی در مبانی، فلسفه، پیش‌فرض‌ها و رویکردهای اصولیون باید ایجاد شود؟

صرامی: به‌طورکلی هر علمی اعم از اصول، فقه و علم پزشکی و حتی علوم‌انسانی، در طول تاریخ و همین امروز در حال تغییروتحول است. وقتی مسائل و دیدگاه‌های مختلف پیش روی این علوم قرار می‌گیرد، این علوم گسترش پیدا می‌کند و برخی از موضوعات در این‌ها کهنه می‌شود و کنار گذاشته می‌شود.

علم اصول فقه هم به‌طورکلی به همین صورت است. به‌عنوان‌مثال، بین اصول فقهی که شیخ مفید نوشته با آنچه آقای خویی نوشته است خیلی تفاوت است و در دومی، مسائل جدیدتری مطرح‌شده است. این هم طبیعی است.

البته  ممکن است چیزی در فقه هنر به‌طور خاص پیش بیاید و همین امر در مسائل طهارت و صلات هم ممکن است پیش بیاید و مثلاً باعث استفاده از دلیل انسداد شود یا موجب این شود که به حجیت ظواهر بیشتر توجه کنیم؛ اما حرف بنده این است که فقه هنر و فقه معاصر، به‌طور خاص، موضوعیت ندارند، بلکه همه علوم ممکن است دچار تغییروتحول گردند.

///////

این گفت‌‌وگو، بخشی از مجله الکترونیکی «مبادی فقه هنر» است که با همکاری مدرسه فقه هنر و سایت شبکه اجتهاد تولید شده است.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید