حجتالاسلاموالمسلمین سید نورالدین شریعتمدار جزایری، زاده ۱۳۲۷ شوشتر است. او در ۲۰ سالگی، عازم نجف اشرف شد و در درس خارج اساتیدی همچون آیتﷲ خویی، امام خمینی و آیتﷲ فانی شرکت نمود. سپس با عزیمت به ایران، از سال ۱۳۷۳، درس خارج فقه و اصول خود را در حوزه علمیه قم آغاز کرد. وی علاوه بر تدریس، کتابها و مقالات زیادی را نیز تألیف کرده است که برخی همچون «امنیت در فقه سیاسی شیعه»، «حقوق سیاسی مردم در اندیشه محقق نائینی»، «کارایی فقه سیاسی» و «عدالت در اندیشه سیاسی امام علی(ع)»، ذیل فقه سیاسی قرار میگیرند. با او پیرامون مفهوم شناسی «امربهمعروف و نهیازمنکر» گفتگو کردیم. وی معتقد است معروف و منکر، اصطلاحی شرعی دارند که متفاوت با معنای لغوی آنهاست. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، به قرار زیر است:
فهرست مطالب
- 1 فقه معاصر: مراد از واژگان «معروف» و «منکر» در نهاد فقهی امربهمعروف و نهیازمنکر چیست؟
- 2 فقه معاصر: آیا میتوان معروف و منکر را به معنای امور مورد قبول شده عرفی، و منکر را به معنای مورد غیر قبول شده عرفی تفسیر کرد؟
- 3 فقه معاصر: مراد از واژگان «امر» و «نهی» در نهاد فقهی «امربهمعروف و نهیازمنکر» چیست؟
- 4 فقه معاصر: آیا میتوان با تمسک به هدف اصلی از امربهمعروف و نهیازمنکر که همانا تأثیر در مخاطب است، در مواردی، مصداق نهیازمنکر را بیتوجهی به منکر بهمنظور حساس نشدن فاعل منکر نسبت به ناهی و جذب شدن به وی و بالتالی افزایش احتمال تأثیر در نهی بعدی دانست؟
فقه معاصر: مراد از واژگان «معروف» و «منکر» در نهاد فقهی امربهمعروف و نهیازمنکر چیست؟
شریعتمدارجزایری: شناخت واژه «معروف» و واژه «منکر»، از واجبات نهاد فقهی امربهمعروف و نهیازمنکر است و بدون شناخت این واژگان، اقدام برای اجرای امربهمعروف و نهیازمنکر جایز نیست.
فقها در بیان شرایط واجب شدن امربهمعروف و نهیازمنکر لزوم شناخت این دو واژه را بیان داشتهاند. دلیل بر لزوم این شرط هم واضح است؛ چون اگر مکلف نداند معروف چیست و منکر است، ممکن است در هنگام اجرای وظیفه امربهمعروف و نهیازمنکر، درعکس موضوع قرار گیرد و بجای امربهمعروف، امر به منکر کند و بجای نهیازمنکر امر به منکر نماید و خلاف وظیفه عمل کند. به همین دلیل، فقها در ارتباط با لزوم شناخت این دو واژه و توضیح معنای آنها تلاش داشته اند و به تفصیل سخن گفتهاند.
ما در آغاز، معنای واژه معروف را بررسی میکنیم و سپس به بررسی معنای واژه منکر میپردازیم:
الف: معنای اصطلاحی واژه معروف در نهاد فقهی
ابتدا دو تعریف از تعاریفی که از جانب فقهای بزرگ در مورد واژه معروف آمده را نقل میکنیم، آنها را بررسی کرده و نتیجه را در بیان معنای این واژه بیان مینماییم.
علامه حلی در کتاب تذکره فرموده: معروف، فعل حسن است که مخصوص شده به وصفی که زائد بر حسن آن است، هرگاه فاعل آن فعل، این خصوصیات را خود بداند یا از دیگری یاد گرفته باشد؛ و فعل حَسَن، فعلی است که شخصی که قادر بر آن است و میتواند آن را انجام دهد و آن را حسن میداند باید آن را انجام دهد. و گاهی فعل حسن بهگونهای نیست که ترک آن مذمت داشته باشد. فعل حسن، بر چهار قسم است: مباح، مندوب، واجب و مکروه. گاهی در عرف مردم، به فعلی که فقط انجامدادن آن ممدوح است نیز حسن گفته میشود؛ بنابراین تعریف فعل حسن تنها شامل فعل واجب و فعل مندوب میگردد. (تذکرۀالفقها، ج ۹، ص ۴۷۳)
بنابر این تعریف، فعل حسن به معنای فعل جایز به معنای اعم است؛ چون تصریح کرده که فعل حسن شامل حرام نیست و دیگر اقسام افعال جایز را شامل است، خواه فعل واجب باشد یا مستحب یا مکروه یا مباح.
بنا بر تعریف علامه حلی (قدسسره) که فرمود فعل حسن وصفی دارد زاید بر حسن که انجامدهنده آن، وصف را میشناسد، فعل مباح از تعریف بیرون میرود؛ زیرا در فعل مباح، وصفی زاید بر حسن آن وجود ندارد بلکه فعل مکروه هم بیرون میرود؛ چون مکروه با اینکه فعل حسن هست، در زمره فعل معروف بهحساب نمیآید.
اگر کسی بگوید فعل مکروه هم مثل فعل مباح بیرون میرود؛ چون وصفی راجح دران وجود ندارد.
جواب این است که: فعل مکروه وصفی دارد هرچند این وصف راجح نیست؛ اما در وجود وصف، رجحان لازم نیست؛ بلکه وجود وصف برای شامل شدن تعریف کافی است هرچند راجح نباشد.
اما چون فعل مباح از تعریف خارج شد پس فعل مکروه بطریق اولی خارج میشود لیکن این توجیه باعث صحت تعریف نمیشود.
نکته دیگر اینکه جملهای که در تعریف آمده که انجامدهنده فعل معروف، آن وصفی که زاید بر حسن فعل است را میشناسد یا از دیگری یاد میگیرد، این جمله در حقیقت داخل در تعریف نیست و از حقیقت آن خارج است، اگرچه ذکر آن لازم است؛ زیرا در اجرای وظیفه امربهمعروف، این شناخت لازم است اما شناخت فاعل آن صفت زائد، در حسن بودن فعل و معروف بودن آن دخالت ندارد. پس این تعریف چنانچه گفتیم دارای اشکال است.
اما تعریفی را که در اخیر فرمود که در عرف مردم، فعل حسن آن است که فاعل آن استحقاق مدح وستایش را دارد، بهتر از تعریف اول است که به آن اشکال کردیم؛ زیرا در تعریف اخیر، مکروه داخل نیست و بیرون است؛ چون انجامدهنده آن، استحقاق مدح ندارد.
شهید ثانی در کتاب روضه در تعریف امربهمعروف اینچنین فرموده است: وادارکردن دیگران با گفتن یا با انجام کاری بر طاعت.
ایشان امر را به معنای وادارکردن، و معروف را به طاعت، معنا کرده است؛ بنابر این تعریف، معروف فقط فعل واجب و فعل مستحب است و و مباح و مکروه از آن خارج هستند؛ چون واجب و مستحب فقط طاعت هستند.
ملاحظه معنای لغوی در واژه معروف این تعریف را تأیید میکند؛ زیرا در لغت، معروف به معنای «شناخته شده» است؛ یعنی فعلی است که نفس انسان، آن را میشناسند و موافق با طبع انسانی است و عقل انسان آن را میپذیرد. این ویژگی در فعل واجب و مستحب است که مشتمل بر مصلحت هستند. فعل واجب مصلحت ملزمه دارد که انجامدادن آن بهحکم عقل الزامی است؛ و فعل مستحب مصلحت غیرملزمه دارد که انجامدادن بهحکم عقل رجحان دارد؛ و این لزوم و رجحان در انجام فعل، سبب شده است که فعل واجب برای انسان شناخته شده و موافق و ملایم با طبع او گردد.
بنابراین، ملاحظه معنای لغوی معروف، اقتضا دارد که معروف، منحصر به فعل واجب و فعل مستحب باشد و مباح و مکروه از آن خارج باشند. به تعبیر دیگر، فعل حسن و فعل معروف، فعلی است که فاعل آن، بهخاطر ویژگی که در آن دارد، استحقاق مدح وستایش را دارد. این ویژگی یا مصلحت ملزمه است که در فعل واجب است یا مصلحت غیرملزمه که در فعل مستحب است.
نتیجه سخن اینکه، فعل معروف همان فعل واجب و مستحب است که هر مسلمانی وظیفه دارد آن را انجام دهد؛ و اگر دید دیگری آن را انجام نمیدهد او را وادار به انجام آن کند. البته در صورت ترک واجب از دیگری، امربهمعروف واجب است؛ ولی در ترک فعل مستحب از دیگری، امربهمعروف واجب نیست بلکه مستحب است.
ب: معنای اصطلاحی واژه منکر در نهاد فقهی
در بررسی معنای منکر نیز در آغاز بعضی از تعاریفی را که فقها فرمودهاند را بیان میکنیم و در پایان، نتیجه بررسی را روشن مینماییم.
علامه حلی در کتاب تذکره در بیان معنای منکر فرموده است: منکر، فعل قبیحی است که فاعل، قبح آن را بشناسد یا از دیگری قبح آن را بداند. فعل قبیح نیز فعلی است که بعد از شناخت قبح آن، نباید آن را انجام داد، هرچند تمکن از انجام آن را داشته باشد؛ یا صفتی در آن است که این صفت، فاعل آن را مستحق سرزنشکردن و کیفر میکند. طبق این تعریف، فعل قبیح منحصر در فعل حرام میشود؛ زیرا تنها فعل حرام است که بعد از شناخت آن، نباید آن را انجام داد هرچند قدرت بر انجام آن را داشته باشد. همچنین تنها فعل حرام است که دارای صفت زشتی است که فاعل آن، مستحق سرزنش و کیفر است. این دو تعریف، منکر را به حرام منحصر میکند و فعل مکروه از آن خارج میشود؛زیرا فاعل در فعل مکروه، بعد از شناخت کراهت، میتواند آن را انجام دهد، و در آن صفتی که سبب استحقاق سرزنش و کیفر باشد نیست. (تذکرۀالفقها (ط جدید)، ج ۹، ص ۴۳۷)
بنابر این تعریف، فعل مکروه در معنای منکر داخل نیست تا نهی از آن واجب باشد.
باید دانست که شناخت قبح فعل منکر، دخالتی در موضوع آن ندارد و آن را قبیح نمیکند؛ لذا نقش شناخت تنها در زمان اجرای این وظیفه مؤثر است؛ زیرا گفتیم یکی از شرایط امربهمعروف و نهیازمنکر، شناخت معروف و منکر است نه اینکه شناخت نقشی در حقیقت فعل منکر داشته باشد.
شهید ثانی در کتاب مسالک فرموده است: بهتر است فعل مکروه را از منکر بدانیم و بگوییم که نهی از آن مستحب است. بعضی از فقها نیز همین را گفتهاندو شاید علتت این که علامه حلی، مکروه را از دو واژه معروف و منکر خارج دانسته است، این است که مکروه در معنای این دو واژه داخل نمیشود. البته میتوان فعل منکر را از اقسام مندوب قرار داد؛ ازاینجهت که ترک فعل مکروه، مستحب است، پس امر به ترک فعل مکروه، مستحب خواهد بود. (مسالک الافهام (ط قدیم)، ج ۳، ص ۱۰۰)
مقصود شهید ثانی از بعضی فقها، ابن حمزه در کتاب وسیله، و حلبی در کتاب کافی است که به آنها نسبت دادهاند که فعل مکروه را داخل در نهیازمنکر میدانند و نهیازمنکر نیز مستحب است.
لکن فعل مکروه اصلاً داخل در منکر نیست و نمیتوان آن را از منکر دانست؛ چنانچه گفتیم که داخل در معروف هم نیست. پس فعل مکروه از موضوع امربهمعروف و نهیازمنکر خارج است، هرچند نهی از انجام دادن آن، و ترک آن، مستحب است؛ لیکن این مقدار برای داخل شدن آن در موضوع امربهمعروف و نهیازمنکر کافی نیست.
بعضی از فقها گفتهاند: فعل قبیح، فعلی است که فاعل آن، بهخاطر وصفی که در آن است، سزاوار سرزنش شدن است. وصف نیز گاهی الزامآور است که در این صورت، فعل حرام میشود؛ و گاهی الزامآور نیست که فعل مکروه میگردد؛ بنابراین فعل مکروه، داخل در اقسام نهیازمنکر است. لیکن ما گفتیم که فعل مکروه از اقسام منکر نیست و نمیتواند باشد.
صاحب جواهر فرموده است: از بعضی فقها نقل شده که فعل مکروه، از اقسام منکر است؛ زیرا در فعل مکروه، صفتی هست که اقتضا دارد رجحان ترک آن را. درنتیجه، نهی بر دو قسم است: نهی واجب و نهی مستحب؛ مثل امربهمعروف که دو قسم است: واجب و مستحب. لیکن این تعریف مخالف بامعنای معروف است؛ ولی امر سهل است؛ زیرا نهی از فعل مکروه، رجحان دارد، چنانچه نهی از ترک فعل مندوب نیز رجحان دارد. به همین علت، ابوالصلاح و ابنحمزه و شهید اول و شهید ثانی و سیوری – بنابر آنچه نقل شده است -، گفتهاند که نهی از فعل مکروه مستحب است. (جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۵۷)
شهید ثانی در کتاب روضه فرموده است: نهیازمنکر، مانع شدن از انجام منکر است با گفتن یا انجام کاری. بنابراین، فعل مکروه، از موضوع نهیازمنکر بیرون است؛ چون مکروه، معصیت نیست. (الروضه البهیه (ط قدیم)، ج ۱، ص ۲۶۲)
به نظر ما، بهترین تعریف، همین تعریف است؛ زیرا ملاحظه کردن معنای لغوی منکر، این تعریف را تأیید میکند؛ زیرا منکر در لغت، یعنی شناخته نشده، نه غیر موافق و غیرملایم با طبع سلیم؛ چراکه این ویژگی تنها در فعل حرام پیدا میشود که وقتی عقل مفسده موجود دران را درک کرد از آن تنفر داشته و دوری میکند.
حاصل اینکه: معنای منکر، تنها فعل حرام است و دیگر افعال، از معنای آن خارج هستند.
فقه معاصر: آیا میتوان معروف و منکر را به معنای امور مورد قبول شده عرفی، و منکر را به معنای مورد غیر قبول شده عرفی تفسیر کرد؟
شریعتمدارجزایری: معروف و منکر، دارای معنای لغوی و عرفی، و همچنین معنای اصطلاحی فقهی شرعی هستند. چون این دو واژه در حوزه شرعی وارد شدهاند باید معنای شرعی آنها را در نظر گرفت و از معنای لغوی و عرفی آنها صرفنظر نمود.
بهطورکلی، هر موضوعی که در خطاب شرعی قرار گیرد، برای تطبیق آن بر مصادیق، اول باید سراغ معنای شرعی آن رفت؛ اگر از شرع برای آن موضوع، معنای خاصی در نظر گرفته شده، همان معنای اصطلاحی شرعی در نظر گرفته شود؛ مانند صلاۀ و صوم که معنای شرعی آنها، مغایر با معنای لغوی آنهاست؛ ولی اگر در شرع معنای خاصی نداشت، به همان معنای عرفی آن مراجعه میشود، مانند بیع.
اما دررابطهبا دو واژه معروف و منکر که در خطاب شرعی آمده است، گفتیم که معنای شرعی معروف، فقط واجبات و مستحبات شرعی است و شامل دیگر معانی نمیشود. معنای منکر نیز فقط شامل حرام میشود. بنابراین، در تشخیص این دو واژه، باید معنای اصطلاحی فقهی آنها را در نظر گرفت و نمیتوان به عرف یا لغت مراجعه کرد.
فقه معاصر: مراد از واژگان «امر» و «نهی» در نهاد فقهی «امربهمعروف و نهیازمنکر» چیست؟
شریعتمدارجزایری: دررابطهبا امر، در علم اصول بیان کردیم که برای امر، معانی متعددی تا ۱۴ معنا ذکر کردهاند، ازجمله طلب، شأن، فعل، فعل عجیب، حادثه غرض و… .
اختلاف دیگری که در معانی امر هست این است که امر حقیقت است در طلب و در معانی دیگر مجاز است یا اینکه میان همه این معنای، مشترک معنوی یا لفظی است؟ بحثوبررسی در این موضوع، لغوی است نه عقلی؛ بنابراین برای اثبات معنای امر، نباید به دلیل عقلی روی آورد.
باری، به نظر میرسد قول به حقیقت و مجاز درست است؛ زیرا تنها یک معنا از آن معانی، مورد اتفاق تمام اهل لغت و متبادر از امر است و آن، طلب است. درنتیجه، امر، حقیقت در معنای طلب است؛ اما در غیرطلب از آن معانی، مجاز است؛ زیرا این معانی دیگر، متبادر از حاق لفظ نیستند.
اما در مورد نهی، باید گفت:
امرونهی از حیث ماده باهم تفاوتی ندارند؛ چون نهی از همان مادهای ساخته شده که امر از آن ساخته شده است. مثلاً «لاتشرب» از ماده شرب ساخته شده و «اشرب» هم از همین ماده؛ تنها اختلاف میان امرونهی، در هیئت است. هیئت امر وضع شده است برای وادارکردن مخاطب به انجام فعل، و هیئت نهی وضع شده است برای مانع شدن از انجام فعل؛ بنابراین متعلق در امرونهی، هر دو امر وجودی هستند نه امر عدمی.
نتیجه بحث اینکه معنای نهی، مانع شدن از انجام فعل است.
فقه معاصر: آیا میتوان با تمسک به هدف اصلی از امربهمعروف و نهیازمنکر که همانا تأثیر در مخاطب است، در مواردی، مصداق نهیازمنکر را بیتوجهی به منکر بهمنظور حساس نشدن فاعل منکر نسبت به ناهی و جذب شدن به وی و بالتالی افزایش احتمال تأثیر در نهی بعدی دانست؟
شریعتمدارجزایری: مقصود از نهیازمنکر، ترک آن منکری است که از مخاطب انجام گرفته است؛ بنابراین، ناهی از منکر اگر بداند که با بیتوجهی به فاعل منکر، نهی او در حال فعلی تأثیر نداردو در آینده بعدازاین بیتوجهی، نهی او موثر است باید کاری کند که نهی او اثر داشته باشد هرچند با بیتوجهی به فاعل منکر در حال فعلی باشد.
دیگر اینکه یکی از شرایط نهیازمنکر، احتمال تأثیر در فاعل منکر است. اگر کسی بداند که نهی فعلی او مؤثر نیست؛ اما اگر در حال حاضر بیتوجه به او باشد و در آینده او را نهی کند اثر خواهد کرد، در حال حاضر وظیفه ندارد نهیازمنکر کند؛ بلکه در آیندهای که نهی اثر دارد باید او را نهی کند.