فهرست مطالب
اشاره
حجتالاسلاموالمسلمین محمد عالمزاده نوری، بیش از دو دهه است که بر دانش اخلاق متمرکز است و ابعاد گوناگون آن را میکاود. نگارش چندین کتاب و دهها مقاله در مورد اخلاق و فقه اخلاق، وی را به یکی از مهمترین پژوهشگران اخلاق اسلامی بدل کرده است. عضو هیئتعلمی پژوهشکده اخلاق و معنویت، در گفتگوی اختصاصی با فقه معاصر، به بیان چیستی و ابعاد فقه اخلاق پرداخت. وی بهدقت، هم فقه اخلاق و تفاوت آن با فقه اخلاقی و سایر عناوین مشابه را بیان کرد و هم چالشهای تشکیل باب فقه اخلاق در میان ابواب فقه معاصر را کاوید. سخنان دقیق و عالمانه معاون تهذیب حوزههای علمیه سراسر کشور، از نگاه شما میگذرد:
فقه معاصر: مراد از فقه اخلاق چیست؟ تفاوت آن با «فقه اخلاقی» و عناوین شبیه به آن چیست؟
عالمزاده نوری: اصطلاح «فقه اخلاق»، مفهومی نوپدید است که از تاریخ اطلاق آن زمان زیادی نمیگذرد. ما برای فهم دقیق معنای این اصطلاح، به اجزای مفهومی آن یعنی «فقه» و «اخلاق» توجّه میكنیم. با صرف نظر از معنای لغوی کلمة «فقه» (فهم و شناخت)، این کلمه، دو معنای اصطلاحی دارد:
- اصطلاح قرآنی: «فهم دین» که از آیهی ۱۲۲ سورهی توبه اخذ شده و در روایات معصومان: فراوان به کار رفته است. این فهم باید روشمند، جامع و از منابع معتبر باشد و شامل عقاید، احکام، اخلاقو مسائل اجتماعی دین خدا میشود.
- اصطلاح علمی: «فهم حکم»، یعنی شناخت احکام شرعیِ فرعی تکلیفی (واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام) از منابع دین با ادلة تفصیلی. این اصطلاح گاهی به فهم احکام تکلیفی الزامی (واجب و حرام) نیز اختصاص یا تنزل یافته است. رسالت اصلی حوزههای علمیّه، پرورش فقیه به معنای اوّل، یعنی «عالم دین» است.
اخلاق نیز در دو معنا بهکار رفته است: ۱. معنایی كه در آثار و تراث كهن اخلاقی اراده شده است: ملکات راسخ و هیئات پایدار نفس آدمی؛ ۲. معنایی كه در دورهی معاصر رواج یافته است: ارزشهای اکتسابی انسان.
تعریف علم اخلاق در معنای اوّل چنین است: «علمی که از ماهیت ملکات اخلاقی، ارزش آنها و تقسیمبندی آنها به فضائل و رذایل، نظام رتبی فضائل و رذایل (ترتب آنها بر یکدیگر)، علل شکلگیری ملكات، آثار و پیامدهای آنها و روشهای ایجاد فضائل اخلاقی و زدودن رذایل اخلاقی بحث میکند». علم اخلاق در معنای دوم نیز اینگونه تعریف میشود: «علمی كه به ماهیت و ارزش افعال، احوال و صفات اختیاری انسان میپردازد». ما معنای دوم را ترجیح دادهایم. بر اساس معنای دوم که در اخلاق فلسفی، سابقهای دیرین دارد و در فلسفهی اخلاق استقرار یافته است، دغدغة اخلاق، خوبی و بدی و ارزشمندی انسان است و شامل رفتارها، احوال و صفات اختیاری اوست؛ بنابراین موضوع علم اخلاق که موضوع مسائل و گزارههای آن است، امری اختیاری است.
این امر اختیاری یا مستقیماً تحت اختیار انسان قرار میگیرد (عمل و رفتار) یا بالمآل اختیاری است (احوال، صفات و ملکات نفسانی و منش). محمول گزارهی اخلاقی هم یکی از این احکام ارزشگذار است: خوب، بد، درست، نادرست، باید و نباید؛ و قالب یک گزاره اخلاقی اینگونه خواهد شد: «فعل اختیاری/ حال اختیاری/ صفت اختیاری»، «خوب/ بد/ درست/ نادرست/ زشت/ زیبا/ بایسته/ نابایسته» است. البته به اعتبار این افعال و احوال و صفات میتوان دربارهی شخصِ یک انسان یا یک شخص حقوقی نیز قضاوت اخلاقی کرد و او را خوب یا بد دانست.
كسانی كه بر معنای خاص فقه الاخلاق تأكید میكنند و حاضر نیستند واژهی فقه را در معنای عام قرآنی آن به كار برند، معتقدند كه این معنای خاص یك اصطلاح مستقر با مفهومی استوار و شناسنامهدار است كه تاریخ هزارسالهی علوم حوزوی آن را پشتیبانی میكند و برهم زدن این اصطلاح، موجب اختلال در تفاهم میگردد؛ بنابراین پیشنهاد میكنند بهجای پدیدآوردن یك علم جدید، تلاش خود را به مسائلی تازه و جامانده در علمی قدیمی معطوف داریم. همچنین ممکن است كسانی پیشنهاد كنند بهجای اصطلاح «فقه الاخلاق» در این معنای عام، از اصطلاح «علم اخلاق اسلامی» استفاده شود تا معانی مختلف اشتباه نشود. با این وصف به نظر میرسد اصطلاح «علم اخلاق اسلامی»، وافی به این منظور نباشد و همچنان تركیب «فقه اخلاق» به همین معنای عام و جدید، ترجیح داشته باشد؛ زیرا گرچه «فقه اخلاق» نوعی کار علمی در اخلاق اسلامی است؛ ولی این نوع از اخلاقپژوهی، عمدتاً مستند به متون دینی است، نه مستند به منابع دیگر همچون عقل و تجربه و شهود؛ چنانکه اخلاق فلسفی اسلامی و فلسفهی اخلاق اسلامی هم بخشی از علم اخلاق اسلامی است، ولی با روش فلسفی و تحلیل عقلانی از روشهای دیگر متمایز میگردد.
برای آنکه از ورطهی اشتراک لفظی نجات یابیم و منظور خود را به روشنیِ تمام عرضه کنیم، بهجای اصطلاح «فقه اخلاق»، میتوانیم از عبارت «اخلاق استنباطی» یا «اخلاق اجتهادی» بهره گیریم. بهاینترتیب البته راه هرگونه شبهه یا سوءتفاهم بسته میگردد و امكان مغالطه از بین میرود؛ امّا درعینحال همچنان به نظر میرسد تعبیر «فقه اخلاق» مناسبتر باشد؛ زیرا کشف نظام اخلاق اسلامی از منابع دین نیز از وظایف عالمان دینشناس و فقهای تواناست.
فقه معاصر: تفاوت بین فقه اخلاق و دانش اخلاق چیست؟
عالمزاده نوری: برای شناخت بیشتر دانش فقه اخلاق لازم است جایگاه آن را در جغرافیای علوم همجوار بررسی کنیم و مناسبات آنها را نشان دهیم. کلمة «فقه» در «فقه اخلاق»، به روش بررسی علم – و نه موضوع آن – اشاره دارد؛ یعنی «فقه اخلاق» همان «اخلاق» است که با روش فقاهتی، استنباطی و اجتهادی از منابع دینی به دست آمده است؛ بنابراین اگر مناسبات «دانش اخلاق» را با علوم همجوار نشان دهیم، مناسبات «فقه اخلاق» با فقههای متناظر نیز معلوم خواهد شد. به همین جهت، باید روابط اخلاق با عرفان، معنویّت، فقه، تربیت و آداب را بهتفصیل بررسی کنیم تا روابط «فقه اخلاق» با «فقه معارف» و «فقه سلوک»، «فقه معنویّت»، «فقه احکام»، «فقه تربیت» و «فقه آداب» معلوم شود. ما این مباحث را مفصل در کتاب خود آوردهایم که خوانندگان محترم را به مراجعه به آن کتاب ارجاع میدهیم.
فقه معاصر: چالشهای تشکیل باب فقه اخلاق و پژوهش در آن چیست؟
عالمزاده نوری: کتابهای اخلاقی با گرایش عقلی – فلسفی چه در سنّت اسلامی و چه در سنّت غربی، بر پایة عقلانیت بنا شده و اساساً با متون دینی سروکاری ندارد. کتابهای اخلاقی با گرایش عرفانی – سلوکی نیز بیشتر مزیّن به آیات و احادیث است تا مستند بدان. کتابهای اخلاقی نقلی هم عمدتاً به نقل و دستهبندی آیات و احادیث پرداختهاند و نشانی از استنباط روشمند فقیهانه ندارند. در کتابهای تلفیقی نیز گرچه به آیات و روایات اشاره شده است؛ امّا معمولاً اثری از موشکافیهای دقیق عالمانه دیده نمیشود. به این معنا، فقه اخلاق در فرهنگ اسلامی، یک علم جدید و البته برخاسته از یک نیاز قدیمی است. این چگونگی چهبسا ناشی از عوامل زیر باشد:
۱. عموم مخاطبان دین و تودة مردم، حداکثر در حد واجب و حرام از دین بهره و توقع دارند و تنها به ظواهر آن توجّه میکنند. بنا بر قاعدة عرضه و تقاضا، طبیعی است که عمدة همت عالمان نیز در درجة اوّل، پاسخگویی به مطالبات مردم باشد؛ همین امر موجب شده که جهتگیری اصلی دانشمندان در طول تاریخ، فقه احکام باشد نه فقه اخلاق. علم اصول فقه موجود نیز شاید تحتتأثیر همین قانون عرضه و تقاضا، بر مدار حجّیّت استوار گشته است؛ حجّیّتی که نوعاً به معذریت و منجزیت تفسیر میشود و از میان احکام خمسة تکلیفی، بیشتر دغدغة احکام الزامی – یعنی احکامی که به کار تعذیر و تنجیز میآید – را دارد و از پرداخت جدّی به مستحب، مکروه و مباح بازمانده و خواسته یا ناخواسته، به «تسامح در ادلة سنن» قائل گشته است؛ یعنی فقها خود را تنها متعهد به بیان حکمی میدانند که بتواند معذّر عبد در برابر اوامر و نواهی شارع باشد و تخلّص وی از مؤاخذة اخروی را تضمین کند.
۲. عامل دیگر در بیتوجهی به فقه اخلاق، مساوی دانستن اخلاق با آداب و سنن و غیرالزامی تلقیکردن آن است. تصور رایج، اخلاق دینی را در ردة مستحبات و مکروهات قرار میدهد و گمان میکند اگر مسائل اخلاقی نزد شارع اهمّیّت فوقالعاده میداشت، باید آنها را بهعنوان واجب و حرام الهی و خط قرمز قطعی معرفی میکرد. این تصور بهضمیمة مبنای «تسامح در ادلة سنن»، نگاه مسامحی به روایات اخلاقی را پدید آورده و سبب شده که بحث و کاوش دقیق و بررسی عالمانه از حوزة اخلاق نقلی رخت بربندد و حیثیت علمی و استحکام آن فرو ریزد؛ برخلاف واجب و حرام فقهی که عالمان دین برای آن تمام ظرفیّت ذهنی و وسع دانشی خود را به کار گرفته و ابزار و منطق قدرتمندی به نام «اصول فقه» برای استنباط آن پدید آوردهاند. شاهد اینکه روایات اخلاقی بیش از آنکه در اختیار عالمان اخلاق باشد، در اختیار عالمان حدیث بوده و معمولاً به نقل یا حداکثر دستهبندی آن اکتفا شده و در بررسی سند و صدور، کشف مدلولات، تحلیل مناسبات و رفع تعارضهای آنها تلاش درخوری صورت نگرفته است. اکنون انبوهی از روایات اخلاقی در اختیار است که در موارد زیادی، مرسل یا دارای سند ضعیفاند و از حیث تحلیلها و بررسیهای دلالی، وضعیت مناسب و سرانجام روشنی ندارند؛ این در حالی است که نه اخلاق معادل احکام غیرالزامی است و نه درجة حساسیت و اهمّیّت شارع به آن، کمتر از حساسیت و اهمّیّتش به الزامیات فقهی است؛ زیرا سعادت و کمال نهایی انسان، جزء اهداف اصلی دین و بلکه مهمترین هدف آن است؛ بنابراین گفتمان اصلی وحی مبین، نه صرفاً نجات و برائت؛ که رساندن انسان به فلاح و سعادت است و اهتمام پروردگار به آن، کمتر از رهایی از عقاب نیست.
با این توجّه، نه شارع نسبت به بیان آن، کوتاهی و تسامح ورزیده و نه ما اجازه داریم در نسبت دادن اخلاقیات به شارع، سهلانگاری و مسامحه نماییم؛ بلکه همان وسواس و جدّیّت که در اِسناد واجب و حرام فقهی به شارع وجود دارد، باید برای اسناد گزارههای اخلاقی هم صرف شود و ذرهای از موشکافی، ژرفکاوی، انضباط علمی و جد و جهد تمامعیاری که در فقه احکام جاری است در فقه اخلاق دریغ نشود.
۳. شاید بتوان گفت عامل دیگری نیز در احساس بینیازی عالمان به دانش فقه اخلاق مؤثر بوده است و آن، وجود دو فرهنگ اخلاقی کارآمد در میان مسلمانان است: فرهنگ کهن ایرانی و فرهنگ اخلاق یونانی. احتمالاً قدرت علمی و فرهنگی موجود در این تراث و کارآمدی آن در حل بسیاری از مسائل اخلاقی فردی و اجتماعی به شکلی پنهان، موجب احساس بینیازی از فقه اخلاق و مانع اقبال جدّی به تراث اسلامی شده باشد.
۴. عالمانی که علاوه بر فقه، به معارف اخلاقی اسلام نیز توجّه کردهاند، به علّت دلدادگی به گرایشهای عرفانی یا در مواردی، برخورداری از پیشفرضهای فلسفی، سعی در تحلیل مسائل اخلاقی باتکیهبر زمینههای عرفانی و فلسفی داشتهاند. همین امر باعث شده که به متون، منابع و نگاههای دروندینی کمتوجهی کنند. برخی عالمانِ دارای گرایش عرفانی به جهت محوریّت بخشیدن به دادههای کشفی، نسبت به منابع نقلی کمتوجهی کردهاند. این بزرگان زمانی به آموزههای نقلی اعتنای جدّی کردهاند که با دادههای شهودی هماهنگ باشد یا در سلوک عرفانی تأثیر روشنی داشته باشد و بیشتر از باب تیمن و تبرک، پارهای آیات و احادیث را به مباحث خود افزودهاند.
برخی عالمانِ دارای گرایش عقلی نیز با ارشادی تلقیکردن مسائل اخلاقی، محور اصلی تحلیل گزارههای خود را سازگاری یا ناسازگاری با عقل قرار داده و نسبت به آیات و روایات کماعتنایی کردهاند؛ چراکه در حکمت و فلسفه، آنچه مهم است، هماهنگی با معیارهای عقلی و قابلیّت نفی و اثبات از طریق استدلال و برهان است و مقام گردآوری، چندان اهمّیّتی ندارد. پیشفرض این گروه این است که در مقایسة منابع اخلاق، عقل، سهم برتر و وزن بیشتری از نقل دارد و خداوند سبحان، فهم گزارههای اخلاقی را عمدتاً به عقل واگذار کرده است تا طریقة وحی. به همین دلیل، لزومی ندارد که کار طاقتفرسای اجتهادی و روش پیچیدة استنباطی را بیجهت در مورد اخلاق به کار گیریم.
این در حالی است که اگر در اخلاق، عقل و خردورزی را جایگزین منبع فراتر و مکتفی از وحی بدانیم، صریح و روشن به دام سکولاریسم اخلاقی درآمدهایم. پیچیدگی روابط انسانی بهحدّی است که با ابزار عقل نمیتوان در همة جزئیات قضاوت اخلاقی داشت. نه در ناحیة اخلاق منش، فضایل، رذایل و آسیبهای روحی، فهم ظرایف روانشناختی بدون ارشاد وحی ممکن است؛ و نه در ناحیة اخلاقِ وظیفه و عمل، حلّ تعارضات و کشف نظام اولویّتهای اخلاقی همهجا از عهدة عقل مستقل برمیآید. به همین جهت است که مکاتب اخلاقی عقلی و دستگاههای اخلاقی سکولار، اختلافات بنیادین و فاصلههای پرناشدنی گاه در حد تناقض با یکدیگر دارند.
به نظر میرسد فهم فضائل و رذایل در صورت کلان و کلی خود، از طریق عقلانیت ممکن است و نیازمند وحی نیست. امهات احکام عملی اخلاق هم که دقیقاً برآمده از یک فضیلت یا رذیلت است به وحی نیاز ندارد و با حجّت باطنی قابل دستیابی است؛ ولی زمانی که به سمت ظرایف روانشناختی و استنباط حکم در جزئیات اخلاقی بهویژه در چالشها و تعارضات حرکت میکنیم، نیازمند ارشاد آسمانی و دستگیری وحی مبین هستیم. پیام انبیای الهی بهعنوان حجّت ظاهری، تکمیلکنندة پیام فطری و حجّت باطنی است، کاستیها و نارساییهای آن را ترمیم میکند و آنچه دست عقل بدان نمیرسد را در اختیار مینهد؛ «کَما أَرسَلنا فیکم رَسُولاً مِنكُم یَتلُوا عَلَیكُم آیاتِنا وَ یُزَكِّیكُم وَ یُعَلِّمُكُمُ الکتابَ وَ الحِکمَة وَ یُعَلِّمُكُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُون» (بقره ۱۵۱) همانگونه که برای هدایت شما پیامبری از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاکیزه سازد؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمیدانستید به شما یاد دهد.
طبیعتاً استفاده از وحی نیز به یک ابزار توانا و روششناسی متقن نیاز دارد تا اراده و مقصود شارع بهدرستی به دست آید که این راز ضرورت فقهالاخلاق را مینمایاند و دانش اخلاق استنباطی را اجتنابناپذیر میسازد.
آنچه گفته شد عوامل کمتوجهی به دانش فقه اخلاق در گذشته بود. عواملی دیگری را میتوان نشان داد که احتمالاً موجب کمتوجهی به دانش اخلاق پس از این خواهند بود و تهدیدی برای گسترش این دانش به شمار میروند:
۱. درس اخلاق دو گونه است: یکی، مجلس موعظه و نصیحت که به غرض اثرگذاری بر جانها، تقویت ارادهها و انبعاث عملی تشکیل میشود؛ و دیگری، کلاس بررسی عالمانه گزارههای اخلاقی به روش علمی که به هدف اثبات و مستندسازی آنها برگزار میشود. اگر به روش اوّل اکتفا کنیم، یعنی اخلاق را علم ندانیم و منزلت آن را در سطح پارهای دستورالعملها، توصیهها و موعظهها فروکاهیم، بیتردید نگاه عالمانه بدان از بین خواهد رفت و در حد بیانات خطابی و ذوقی یا حداکثر شبهعلم باقی خواهد ماند.
۲. اگر علم اخلاق را صرفاً دارای ماهیت عقلانی و روش فلسفی بدانیم و به آموزههای دینی در حد راهنمای عقل نیز توجّه نکنیم، دانش فقه اخلاق جایی نخواهد داشت و فروخواهد ریخت.
۳. اگر علم فقه را جایگزین علم اخلاق بدانیم و همة خوبها و بدهای اخلاقی را در ادبیات واجب و حرام فقهی منحصر کنیم و انتظار بیان همة ارزشهای اخلاقی را به لسان احکام تکلیفی فقهی داشته باشیم، نیازی به علم اخلاق دیده نمیشود و دانش اخلاق از بین خواهد رفت. در این صورت، طبیعی است که فقه اخلاق یکی از ابواب فقه متعارف و از مقولة بیان حکم شرعی موضوعات اخلاقی مانند حسد و غیرت و ریا خواهد بود، نه بیان احکام اخلاقی رفتارها و صفات انسانی. امّا اگر فقه و اخلاق را دو دانش مستقل بدانیم که هر یک مکانت رفیع و جایگاه فاخری در تفکر و حیات دینی ما دارند و در تأمین سعادت آدمی شریک و مترابطاند، در این صورت، به علم اخلاق در عرض دانش فقه اهتمام خواهد شد.
۴. فقه بهعنوان یک علم فاخر و دانش کهن، بخش عظیمی از جمعیت پژوهشگران و دانشوران حوزه را به خود مشغول کرده است. تصلب بر ابواب رایج فقه و پرهیز از بهکارگیری روش فقاهتی و استنباطی آن در موضوعات دیگر، ما را از فقه اخلاق به هر دو معنای خود محروم خواهد ساخت.
۵. تصلب بر روشهای اخلاق نگاری موجود، عامل دیگری برای توقف فقه اخلاق است. اکتفا به روش موعظهای، روش دستورالعملنگاری، روش بررسی عقلانی و مانند آن، مانع از پژوهشهای نقلی عمیق خواهد بود.
۶. سختگیریهای افراطی در پیشنیاز ورود به فقه اخلاق نیز مانع دیگری برای گسترش آن است. ممکن است کسانی ورود به عرصة فقه اخلاق را تا رسیدن به مرتبة یک فقیه اسلامشناسِ کامل در فقه و اصول متعارف روا ندانند. چنین توصیهای نیز هرچند محتاطانه و بهقصد خیر صادر شده؛ اما تمام عمر طلبه را در بر میگیرد و فرصتی برای ثمردهی و توسعة علم اخلاق باقی نمیگذارد. علاج این مسئله این است که دستکم بخشی از تلاشهای تحصیلی طلاب در تسلط بر روش فقاهتی و اجتهادی، بهجای فقه و اصول متعارف، در مباحث فقهالاخلاقی متمرکز شود. به لطف خدا و به برکت استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران و مطرح شدن اسلام شیعی با قرائت عقلانی، اجتماعی، معتدل و معنویّتگرا در جهان و با تأسیس مراکز آموزشی و پژوهشی متعدّد، چشم و ذهن و دل افراد بیشماری به پیام اخلاقی و ارزشی دین اسلام معطوف شده و زمینة توسعة فقه اخلاق پدید آمده است. مطالبات بیرونی در جهان معاصر، از اسلام ناب محمّدی در مقابل اسلام منسوخ آمریکایی و اسلام منحط داعشی نیز بهعنوان یک محرک و پیشران، میتواند ما را به سمت تولید علوم اهلبیت خصوصاً فقه اخلاق هدایت کند. اکنون با پدیدآوردن دانش فقه اخلاق و اجرای صحیح آن اوّلاً میتوانیم احکام اخلاقی را بیدغدغه و به شکل قاطع به دین نسبت دهیم و حجّت معتبر برای استناد آن به منابع دینی در اختیار داشته باشیم. ثانیاً بسیاری از احکام اخلاقی مورد نیاز که در نگاه کلی و مرور سریع از متون دینی کشف نشده و مورد غفلت مانده است را با دقّتنظرهای فقیهانه آشکار سازیم و از این طریق مجموعه گزارههای اخلاقی غنیتری فراهم آوریم و برخی سؤالات بیپاسخ متدینان را پاسخ دهیم. ثالثاً، پژوهشهای اخلاقی را از جمعآوری اقوال پیشینیان ارتقا دهیم و به معنی واقعی کلمه پژوهش در ادله شرعی داشته باشیم.