فهرست مطالب
- 1 اشاره
- 2 فقه معاصر: آیا فقه اهلسنت، گزارههای اخلاقی منحصربهفردی دارد یا از همان اخلاق عقلائی یا سکولار تبعیت میکند؟
- 3 فقه معاصر: آیا در میان مسلمانان اهلسنت، اساساً چالشی به نام تعارض فقه و اخلاق وجود دارد؟ این تعارض، در چه مسائلی بیشتر نمود پیدا میکند؟
- 4 فقه معاصر: رابطۀ بین فقه و اخلاق، در فقه اهلسنت چگونه تعریف شده است؟ به دیگر سخن، فقهای اهلسنت، در تعارض بین فقه و اخلاق، کدام یک را ترجیح میدهند؟
- 5 فقه معاصر: کدام پیشنهادهای فقه اهلسنت در حل تعارض بین فقه و اخلاق، برای فقه شیعی، قابل الگوبرداری است؟
اشاره
به گزارش خبرنگار اجتهاد، فقه و اخلاق و نسبت این دو با یکدیگر از مباحث مهم و قدیمی در حوزه دینپژوهی است. تاریخ این بحث در اسلام به اختلافات بین اشاعره و معتزله برمیگردد. این بحث در سنتهای دیگر ادیان نیز مطرح بوده و هست. تقدم هر کدام از فقه و اخلاق بر یکدیگر و تأثیر هر کدام بر دیگری، نتایج بسیار متفاوتی را به دنبال خواهد داشت. با رشد محافل روشنفکری در ایران این موضوع از مباحث بهروز و پرطرفدار شده است؛ بنابراین فقه معاصر به دنبال تبیین و توضیح حکم و موضوع این مسئله است. یکی از مباحث مهم در این زمینه «رابطه فقه و اخلاق در فقه اهلسنت» است. برای این موضوع با حجتالاسلام دکتر سید محمود وزیری گفتگو کردیم. تألیف کتابهای آیین حکومتداری در اسلام بر اساس نظریات اهلبیت عصمت و طهارت(ع) و بررسی مبانی تئوریک جنبش اخوانالمسلمین و میزان تأثیرگذاری آن بر تحولات خاورمیانه (غرب آسیا) و انتشار بیش از ۱۰۰ مقاله به زبانهای عربی، آلمانی و فارسی، بخشی از سوابق پژوهشی وی است. او به مناسبت سفرهای متعدد به کشورهای اسلامی و غربی و همچنین تسلط به زبانهای متعدد، آشنایی مناسبی با فقه اهلسنت دارد. به باور این استاد و پژوهشگر حوزه، مذاهب فقهی اهلسنت، نظرات یکسانی دررابطهبا نسبت بین فقه و اخلاق ندارند. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با این پژوهشگر و مبلغ بین المللی، به قرار زیر است:
فقه معاصر: آیا فقه اهلسنت، گزارههای اخلاقی منحصربهفردی دارد یا از همان اخلاق عقلائی یا سکولار تبعیت میکند؟
وزیری: بهعنوان مقدمه عرض کنم که دررابطهبا گزارههای اخلاقی، ابتدا باید معلوم شود که گزارههای اخلاقی از سنخ قضایای واقعی یا اعتباری است؟ و اگر اعتباری است آیا اعتباریِ محض بوده صرفاً وابسته به اعتبارِ معتبِر است و یا آنکه ریشه در تکوین و منشأ انتزاعِ واقعی دارد؟ خلاصه اینکه آیا گزارههای اخلاقی، از سنخ گزارههای اِخباری است یا اِنشائی؟
روشن است که هر فعلِ اختیاری میتواند موضوع گزارههای اخلاقی باشد، خواه آن فعل ارزش باشد مثل عدالت، و یا ضدارزش مثل ستم. البته فعل ارادی ارزشی نوعاً واجد سه ویژگی است: عقل، اراده و تناسب با بعد معنوی آدمی.
باتوجهبه اختلاف مشارب ائمه اربعه اهلسنت، نمیتوان همه آنها را واجد مسلکی مشترک و یگانه در این باب دانست؛ اما ازآنجا که ابوحنیفه و شافعی (به ترتیب) نسبت به دو امام دیگر، صاحب گرایشهای عقلمحوری بودند، باید اذعان نمود که از اخلاق عقلگرایانه بهره جستهاند؛ متقابلاً در فقه دو پیشوای دیگر (مالک و احمد) نمیتوان گزارههایی مبتنی بر سکولاریسم یافت، گرچه این دو شخصیت در مکتب فکری خود پایهگذار مبانیای بودهاند که لااقل در پارهای موارد میتواند منجر به افتادن در لایههایی از سکولاریسم شود. بااینحال ما در آثار برجایمانده از ائمه اربعه، سخنی که صریحاً دلالت بر حمایتشان از اخلاق مبتنی بر سکولاریسم باشد نمییابیم. پس در پاسخ به بخش اول سؤال باید گفت: در تمامی فقه جمهور نمیتوان گزارههایی اخلاقی و منحصربهفرد یافت، مگر مواردی نادر که به تنها یک مورد آن اشاره میشود:
در بحث صبر و کظم غیظ آنهم در قبال والی جائر و تحت عنوانِ وجوبِ طاعتِ او و ضرورت همراهی با چنین حاکمی، بهگونهای از لزوم شکیبایی و عدم مخالفت و مقاومت با او بحث کردهاند که نتیجهای جز پذیرش ظلم و رفتن زیرِ بارِ زور (انظلام) ندارد.
فقه معاصر: آیا در میان مسلمانان اهلسنت، اساساً چالشی به نام تعارض فقه و اخلاق وجود دارد؟ این تعارض، در چه مسائلی بیشتر نمود پیدا میکند؟
وزیری: کسی که علاوه بر اطلاع از تاریخ زندگی این چهار تن، وقوفی بر اهم رخدادهای معاصر آنان داشته باشد طی این یک قرن ونیم تقریباً (از ولادت امام اولشان تا وفات امام چهارم) میتواند مواردی را بیابد که اگر صریح در تعارض میان این دودانش مهم و تأثیرگذار نباشد، لااقل از آن موارد چنین اصطکاکی قابلبرداشت است؛ مثلاً در باب سیاست و حکمرانی و تعامل یا تقابل با حکومتِ وقت و یا در نحوه برخورد با مکاتب و مذاهب، چنین تهافتی به نظر میآید؛ گرچه ممکن است برخی از علمای آنان دست به تأویل و در واقع توجیه زده باشند و یا بزنند؛ لذا در جواب این سؤال، چنین باید گفت (به نظر حقیر) که ابوحنیفه و شافعی در چنین مصافی، سبک اخلاقمداری را برگزیده و دو تن دیگر که سخت خود را وامدار حدیث میدانستهاند و بدان پایبند بودهاند، در کشوقوس این تعارض، حامی ترجیح فقه بر اخلاق به شمار میرفتهاند.
فقه معاصر: رابطۀ بین فقه و اخلاق، در فقه اهلسنت چگونه تعریف شده است؟ به دیگر سخن، فقهای اهلسنت، در تعارض بین فقه و اخلاق، کدام یک را ترجیح میدهند؟
وزیری: به استناد برخی کتب اهلسنت میتوان گفت که رابطه بین دو علم فقه و اخلاق، شبیه آن چیزی است که شیعه معتقد است؛ چراکه آنان نیز فقه را هادی رفتار انسان و اخلاق را موجب تعالی و کمال او میدانند. به نظر ایشان، فقه تنها به مرتبهای از سعادت آدمی مینگرد که فعل و ترک پارهای امور (مستحب و مکروه) دررسیدنِ انسان به آن نقشی اساسی ندارد؛ درحالیکه هدف اخلاق، دستیابی انسان به اعلا درجات کمال است؛ با این بیان، اخلاق طرفدار تحصیل حدنصابی فراتر از حد مطرحشده توسط فقه برای بلوغ به فلاح و نجات و سعادت جاودانه انسان است. علیهذا باید گفت: در بیان رابطه میان فقه و اخلاق، سه صورت متصور است: تعارض، تمایز، و مکمل بودن برای یکدیگر.
باتوجهبه تعریف دو دانش و اینکه واضع آنها خداوند منان و سبحان (شارع مقدس) است، نمیتوان اصلِ تعارضِ بین این دو علم را تصدیق کرد و اثباتاً به آن گردن نهاد؛ ولی فرضاً اگر تعارضی یافت شده یا به نظر آید، باید گفت: ازآنجاکه خاستگاه اخلاق نوعاً عقل یا وحی است و تجربه هم (منشأ دیگر اخلاق) بهنوعی مستند به یکی از آن دو منشأ است؛ لذا ائمه اربعه به هنگام تعارض (ولو به تصور و برداشت ما) بدین نحو عمل میکردهاند:
ابوحنیفه و شافعی صبغه اخلاقمدارانهشان، قویتر؛ و رویکرد اخلاقی آنان بر عملکرد فقهیشان، غالب بوده است؛ اما دو امام دیگر، کاملاً برعکس، یعنی در تعارض میان فقه و اخلاق به جهت کمالِ تعبدشان به نص (هرچند نصوصی از صحابه) و جمود بر ظاهرگرایی و قشرینگری در یک چنین وضعی (تعارض بین فقه و اخلاق)، فقه را بر اخلاق ترجیح داده و برگزیدهاند. گرچه با دقت در برخی تألیفات آنان میتوان به نکتهای دیگر دست یافت و آن اینکه، رابطه بین این دو علم نزدشان تمایز است و نه تعارض؛ چراکه فقه به دنبال رنگوبو دادن به ظواهر امور و افعال مکلفین است، درحالیکه اخلاق در صددِ برطرف کردن کاستیهای بواطن و درون انسانها و تقویت نقاط قوت آنهاست. در یک کلام، فقه به قالبها توجه دارد و اخلاق به قلبها. با این بیان طبعاً رابطه میان دو دانش، تمایز خواهد بود و تصور تعارض، قابل تصدیق نخواهد بود.
فقه معاصر: کدام پیشنهادهای فقه اهلسنت در حل تعارض بین فقه و اخلاق، برای فقه شیعی، قابل الگوبرداری است؟
وزیری: مقایسه فقه سنی با فقه ما، به نظر من معالفارق است. فقه ما خاستگاهش، سنت برخاسته از وحی آسمان است؛ در حالی که سنت نزد آنان (در بخش وسیعی)، فهم صحابه و افراد عادی و خاطی است. فقه آسمانی کجا و فقه زمینی کجا؟!
با این حساب طبعاً نمیتوان در سراسر فقه جمهور، مورد یا مواردی را یافت که قابلیت الگوگیری برای ما باشد. بااینحال توجه به نکتهای ضرورت دارد و آن اینکه: ازآنجاکه فقهای سنی از حیث زمانی بسیار قبل از علمای شیعه در تصدی حکومت سهیم بودند و از این رهگذر با حجم زیادی از حوائج امت روبرو بوده و واجد تجاربی ارزنده شدند که توانست بستر مناسبی را در حل مشکلات مردم فراهم سازد؛ اگرچه شیعه هرگز به اموری چون قیاس، استحسان و فتح و سد ذرائع به معنایی که آنان معتقدند گردن ننهاد، اما از تجارب آنان استفاده کرده و میکند و ابایی از بیانِ آن نیز ندارد. شاید به همین جهت بود که شیخ الطائفه کتاب خلاف و علامه حلی تبصره الفقها را نگاشتند و از این رهگذر به ذکر و تبیین افکار و آراء عامه بهخوبی پرداختند. همواره در میان فقهای ما برجستگانی بوده و هستند که در درس فقهشان به ذکر فتاوای اهلسنت و بررسیاش میپرداخته و میپردازند و در این قرن نمونه بارزش، مرحوم آیه ﷲ بروجردی است.
پس در یک جمله و در پاسخ به سؤال فوق باید چنین گفت: گرچه نمیتوان بهطورکلی و آسان قائل به تعارض میان فقه و اخلاق شد؛ درعینحال، اگر مواردی را بتوان مستند یافت، در باب حکمرانی و حکومت و برخورد با مردمِ زیرمجموعه حکام است.