علی فاضلی‌هیدجی

باید دید پیامبران درباره حکومت، اقتصاد، سیاست، حقوق و دیگر دانش¬ها چه نظری دارند. باید با ادله اربعه سراغ متون دینی رفت. آنکه حکومت را کلاً یا بعضاً بر عهده دانش بشری می¬گزارد باید از درون شرع شاهدی بیاورد و آنکه آن را کلاً یا بعضاً بر عهده شرع می¬گزارد باید باز از درون شواهدی بیاورد. عقل بشری در اینجا به‌عنوان یک وسیله استنباط کارایی دارد ولی به‌عنوان یک عقل پیشین، نه.

اشاره: حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی فاضلی‌هیدجی، سال‌ها در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس سطوح گوناگون حوزوی پرداخت؛ اما چند سال پیش، قم را ترک کرد و عازم تبریز گردید. این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه تبریز در این یادداشت اختصاصی برای فقه معاصر، به واکاوی دو رویکرد حداقلی و حداکثری به فقه پرداخته و در پایان، به نتیجه جالبی رسیده است. مشروح این یادداشت، به‌قرار زیر است:

 

 می­‌دانیم حوزه زندگانی بشر بسیار گسترده است. جسم و روان او مسئله‌­های بسیاری را پدید آورده‌­اند. این مسائل قابل‌مقایسه با مسائل مربوط به آسمان و زمین یا زندگی حیوانات نیست. ازاین‌رو دانش‌­هایی که به انسان پرداخته‌­اند بسیار متنوع هستند؛ از پزشکی، فیزیک و شیمی گرفته تا اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، و از روان‌شناسی، حقوق و اخلاق گرفته تا فلسفه و عرفان. نکته مهم دیگر اینکه این دانش‌­ها میان مؤمن و ملحد مشترک‌اند. همه دانش‌­های پیش‌­گفته را هم مؤمنان پرورش داده‌­اند و هم ملحدان، که نشان از نیاز و خواستگاه مشترک می­‌دهد.

حال پرسش مهم این است که پیامبران در کدام­یک از این دانش‌­ها دست بشر را گرفته‌­اند. این پرسش از چند جهت مهم است:

  1. مربوط به ماهیت هدف الهی در زندگی انسان و فلسفه بعثت پیامبران است.
  2. پاسخ به این پرسش در تفسیر متون دینی کاملاً تأثیرگزار است.
  3. بشر امروزی باتوجه‌به رشد دانش­های بشری به شدت حق­مدار است و از تکلیف می­گریزد؛ تنها زمانی به تکلیف گردن می­نهد که تبیین روشنی از آن داشته باشد. او باید بفهمد که چرا و در کجا نباید به دانش خویش اعتماد کند.

در پاسخ به پرسش نخست، نظریه‌­های گوناگونی پدید آمده­‌اند. گروهی از درون ادیان و باتکیه‌بر کتاب‌های مقدس به بررسی پرداخته‌­اند. پیامبران خود در این باره چه ادعایی دارند؟ گروهی نیز نگاه بیرونی دارند؛ یعنی باتوجه‌به انتظارات بشر از دین، محدوده ادیان را تعیین کرده‌­اند یا باتوجه‌به دانش­‌های امروزی به این پرسش پاسخ داده و گفته‌­اند: یافته­‌های دانش امروزی در حوزه روح و روان انسان نیز بسیار گسترده‌است. نباید میان یافته‌­های بشری و آورده پیامبران، تلاقی یا حداقل تعارض پدید آید. در این باره نگاه‌­های مختلف و متنوع دیگری نیز هست. تنوع و تکثر این دیدگاه‌­ها به حدی است که باید هر کدام به‌صورت جداگانه بررسی شوند.

ما در این نوشته به یکی از این دیدگاه­‌ها که هم از درون و هم از بیرون به پاسخ پرداخته است می‌­پردازیم. نگاه ما ابتدا توضیح این نظریه و سپس بررسی آن است. مرحوم دکتر بازرگان در سخنرانی ۱۳۷۱.۱۱.۱ در انجمن اسلامی مهندسان، با انتقاد تند از کسانی دارند که در برابر هجمه تفکرات غربی، دین اسلام را صرفاً برای سامان زندگی دنیا می­‌دانند، می‌گویند:

«قرآن بارها از زندگی دنیا انتقاد می­‌کند و مردم را به زندگی آخرت تشویق می‌­نماید. دین برای ازبین‌بردن خودکامگی انسان و سوق دادن او به جهان بالاتر تلاش می­‌کند. دین تأکید دارد که زندگی زودگذر را رها کنید و به زندگی پایدار بیندیشید.» ایشان سپس به‌نقد کسانی می‌­پردازد که دین را در حوزه حکومت و سایر دانش‌­ها دخالت داده­‌اند. سرفصل­‌های نظر ایشان به این ترتیب‌اند:

  1. چه لزومی دارد دینی که هدف والایی را دنبال می­‌کند خود را درگیر زندگی محدود فردی و اجتماعی بشر کند؟ انقلاب پیامبران برتر از اشتغالات محدود این زندگانی است. سنخ آن انقلاب‌ها متفاوت از انقلاب‌های علمی نیوتن و دیگر دانشمندان بشری است. مخلوط کردن این دو هدف منطقی نیست و شبیه فیل و فنجان می‌­ماند.
  2. امامان معصوم(ع) حکومت را لازمه امامت خود نمی‌­پنداشتند. سیره امام علی، امام حسن، امام حسین و امام صادق (علیهم السلام) در این باره روشن است. با مشورت مردم و آمدن مردم آمده­‌اند و با نیامدن آنها متعرض حکومت نشده‌­اند.
  3. خود قرآن در این باره ترسیم روشنی دارد. مأموریت پیامبر اکرم­(ص) خدا و آخرت بوده است. قرآن هیچ آیه‌­ای ندارد که پیامبر آمد تا حکومت تشکیل دهد یا تغذیه و اقتصاد شما را سامان بخشد.
  4. قرآن وقتی از احکام ازدواج، طلاق و شراب سخن می­‌گوید، نمی­‌گوید که خدا خواست معده شما آسیب نبیند یا از لذت جنسی بهره بیشتر ببرید؛ بلکه می‌گوید خدا می‌­خواهد راه شیطان را در پیش نگیرید، کینه‌هایتان بیشتر نشود و از این نوع.
  5. البته دستورات آسمانی بیگانه از زندگی بشر نیستند. بخش مهمی از آن را سامان می‌­دهند، ولی این یک هدف فرعی است. قرآن هم­چنانکه دستور آشپزی نداده، دستور حکومت و اقتصاد نیز نداده است.
  6. اضافه اینکه دخالت دین در زندگی بشر آسیب­‌هایی را نیز به دنبال دارد. ناتوانی حاکمان به‌پای دین نوشته می‌­شود. حکومت پاپ‌­ها و اموی‌­ها آسیب‌­های زیادی به ایمان مردم زد. اضافه بر این نکته که اساساً ایمان اکراه بر نمی­‌دارد.

از این شش سخن، سخن اول و آخر، نگاه بیرونی و چهار سخن دیگر، سخن درون دینی است. در بررسی این سخنان توجه به شش نکته زیر لازم است:

  1. تفکیک دو جهان در زندگی انسان کاملاً به حق و ضروری است. خداوند دو زندگی در اختیار انسان قرار داد تا کدام را برگزیند. قرآن نزدیک به صد و پانزده بار از این دو زندگی نام برده است. مؤمن و ملحد تنها در دانش، اخلاق و رفتار متفاوت نیستند، بلکه این دو، دو شخصیت متفاوت با علائق و رؤیاهای مختلف دارند. دنیا و آخرت دو زندگی است. مؤمن با ایمان خود روح جدیدی دریافت می­‌کند. تفاوت این دو شخصیت دقیقاً تفاوت مُلک و ملکوت است.

ازاین‌رو، کسانی که دین را تنها برای سامان دنیا معرفی می­‌کنند ستم بزرگی به انسان کرده‌­اند. خیلی از مردم معمولی نیز بر این باورند که پیامبران برای سامان اجتماع و یا سامان مسائل اخلاقی آمده‌­اند. ازاین‌رو جوامعی که به‌ظاهر این دو را سامان داده­‌اند تلنگری بر عقیده این مؤمنان می‌­زنند. قرآن به‌تفصیل تفاوت دو زندگانی را روشن ساخته است: یکی باقی و دیگری فانی است؛ یکی مطابق با فطرت و دیگری مخالف آن است؛ یکی در نیمه‌راه خواهد ماند و دیگری حتماً به مقصد خواهد رسید. و ازاین‌رو زندگانی دنیا قادر بر حل نهایی مشکلات نیست. باید در این زمینه به‌تفصیل حیات طیبه را بررسی نمود. [۱]

  1. این دو زندگی در هم تنیده­‌اند. آخرت از گذرگاه دنیا می­‌گذرد. ملکوت باطن همین مُلک است. اسلام تمام برنامه‌­های تربیتی خود را از جزئیات زندگی شروع کرده است. همین زندگی باید زندگی آخرت را تولید کند. آخرت زائیده زندگی دنیاست. محقق فیض کاشانی می‌­نویسد: طعام اولین و قوی‌ترین میلی است که در کودکان پدید می‌­آید. اسلام نیز اولین برنامه تربیتی خود را از سن کودکی و با آداب طعام شروع کرده است. غذا از بهترین لذت‌های دنیاست و حتی جنگ‌ها بر سر آن رخ داده است. از حلال و حرام گرفته تا آداب سفره، حاوی صدها برنامه تربیتی است. هر ادبی در سفره، حاوی یک پیام بزرگ است. خانواده، جمع­های محله‌­ای، شهری و کشوری هر کدام دارای صدها حکم شرعی‌اند تا این مُلک را به ملکوت تبدیل کنند.

نکته مهم این است که ۱. ملکوت بخش غیبی این جهان است. ۲. رابطه مُلک و ملکوت نیز خارج از حس و شهود بوده و از غیب است. ۳. تکالیف شرعی پل میان مُلک و ملکوتند. ۴. دقیقاً ازاین‌رو حکمت تفصیلی این تکالیف بر ما پوشیده است. چون ملکوت هستی بر ما پوشیده است. ۵. ممکن است هر رفتار و عملکردی در گذر از این ظاهر به آن باطن تأثیر داشته باشد.

  1. این دو زندگانی با اینکه در هم تنیده‌­اند، در جاهایی با هم در تضادند. ضد هم و ناسازگار با همدیگرند. علی(ع) می‌­فرماید: دنیا و آخرت دو مسیر جدا دارند و دشمن همدیگرند. به هر کدام نزدیک شوید از دیگری دور می‌­شوید. این دو شبیه دو هوو می‌­مانند. [۲] در زندگانی دنیا، محور هوای نفس و رؤیای آن است. لذت و قدرت از اصول محوری آن است. شناخت این تضادها و راه­‌حل برون­رفت از آنها کار کیست؟ عقل یا شرع؟ در نکته دوم، طعام را مثال آوردیم. با همین غذاخوردن می‌­توان به خدا رسید، این مثال در اینجا نیز مناسب است. انواعی از غذاها و انواعی از چگونه خوردن­ها مانع سلامت روان هستند. گاهی غذای جسم ضد یا مانع غذای روح است. می­‌توان با غذاخوردن از خدا دور شد. پیامبر اکرم(ص) بارها فرموده‌اند: گرسنگی، نور قلب و حکمت است. آنکه مال حرام بخورد ایمان خود را از بین برده است. [۳]

پیش‌تر گفتیم که غیبی بودن جهان والا، رابطه آن با این جهان را برای ما مبهم و مجهول ساخته است. باید پیامبران ما را به این پل هدایت کنند. این نکته در بحث تضاد نیز جاری است. موارد تضاد، مقدار آن و راه‌های برون‌رفت از این تزاحم نیز پوشیده و پنهان است.

  1. در میان آموزه‌­های رسیده از اسلام، بسیاری از آنان مستقیماً به زندگی دنیا مربوط می‌­شوند. اسلام اضافه بر سامان معنویت انسان، به مادیات او نیز پرداخته است. آنجا که حکمت تکالیف را بر می­‌شمارد از هر دو سخن می­‌گوید. به طور مثال، در باره خوردن خون می­‌فرماید: آن قساوت می­‌آورد، حس ترحّم را از قلب می­‌گیرد، بدن را بدبو می­‌کند، رنگ پوست را تغییر می‌­دهد و بیشترین عامل جذام است. [۴] درباره پوشش زنان می­‌گوید: حجاب برای رشد و پاکیزگی زنان بهتر است. پوشش مناسب برای نظم اجتماعی شما بهتر است. حجاب برای ماندگاری خانواده‌­ها است و زیبایی زنان را بیشتر می­‌کند. [۵]

محقق بزرگ شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل‌الشیعه اضافه بر احکام فقهی بسیاری از مسائل زندگی، به آداب آنها نیز پرداخته است: آداب پوشیدن لباس در ۷۳ باب با ۱۴۳ حدیث، آداب خرید و تهیه مسکن با ۲۹ باب با ۱۴۷ حدیث، آداب مسافرت در ۶۸ باب با ۲۹۱ حدیث، حقوق و آداب مربوط به حیوانات در ۵۳ باب با ۲۲۱ حدیث، آداب هم­زیستی با مردم در ۱۶۶ باب با ۸۸۹ حدیث، آداب خرید و فروش، حقوق مشتری و مقدار سود در ۶۰ باب با ۲۱۷ حدیث، آداب نکاح در ۱۵۷ باب با ۶۷۷ حدیث، آداب کودکان در ۱۰۹ باب با ۴۳۴ حدیث، غذاهای حرام در ۶۶ باب با ۳۴۷ حدیث و آداب غذاخوردن در ۱۱۲ باب با ۵۶۴ حدیث.

مراجعه به قوانین متعدد تجارت، بیان انواع مالکیت، شمارش بیش از پنجاه نوع عقد و پیمان و بیان احکام آنها، ورود کاملاً جزئی به مسئله ارث، بیان جزئی احکام مرافعات، قصاص و دیه آنها بخشی از احکام شرعیه‌­اند.

گوناگونی این مسائل نیز بسیار متفاوت‌اند. گاهی تا آخرین درجه جزئیات پیش رفته و گاه به بیان کلیات اکتفا نموده­‌اند. گاه احکام حقوقی صادر نموده و گاه به‌حکم اخلاقی و یا آداب بسنده شده است. فقیه مقتدر صاحب جواهر در حد پنجاه قانون برای سود در معاملات را برشمرده است. [۶]

  1. از مهم‌ترین مسئله­‌های مربوط به پرسش نخستِ، جایگاه عقل نزد اسلام است. روشن است که عقل وظیفه دارد دروازه جهان واپسین را باز کند و انسان را به عالم ملکوت رهنمایی نماید. در این بخش او پیام‌­آور و حجت خداست. نقش او بی­‌بدیل است و حتی پیام­های آسمانی خدا بر دوش او قرار می­‌گیرند. پیامبران با او سخن می­‌گویند و تنها او را می­‌شناسند. ولی عقل توانایی‌های زیادی برای آباد کردن عالم مُلک دارد. او می­‌تواند جهان ماده را کشف کرده و آن را به تسخیر انسان درآورد. اسلام این توانایی را به رسمیت شناخته و بر آن تأکید می‌­کند. انسان باید بر مشکلات چیره شود و این جهان را آباد کند. مفسران آیه شریفه «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِیها» را چنین معنا می‌­کنند: خدا خواست تا انسان، جهان و زندگی خویش را آباد کند. [۷]

علی(ع) می‌­فرمود: عقل، نیرومندی است و میوه‌­اش، خوشحالی است. تنها با عقل می‌­توان بر دهر چیره شد. عقل محکم‌ترین پایه زندگانی است. عقل ذلیل را عزیز می‌­کند، افتاده را بر می­‌خیزاند، گمشده را رهنمایی می­‌کند و جلوی اشتباه در سخن را می­‌گیرد. [۸]

همچنین می‌­فرماید: دانش بیاموزید تا از زندگانی بهره‌­مند شوید: «اککتَسِبُوا الْعِلْمَ یُکْسِبْكُمُ الْحَيَاةَ».[۹] هر دانش بشری بخشی از زندگی را بر عهده دارد. سلامتی بدن بخشی از زندگانی است که آن را علم پزشکی نیرومند می­سازد. مسافرت­‌ها بخش دیگری از زندگانیند که چند دانش مربوط به ماشین سازی آن را توسعه می‌­دهند. هر دانشی بخشی از زندگی را نیرومند می­‌کند و مورد تأکید امام قرار گرفته است.

در این صورت هر دانشی می‌­تواند فرستاده خدا برای عمران و توسعه زندگانی باشد. اگر زمین در اثر بد مصرفی انسان‌ها تخریب شود انسان مسئول آن است. اگر حیوانی دراین‌رابطه در کوه‌­ها تلف شود او مؤاخذه خواهد شد. او باید تلاش کند تا بر زلزله فائق گردد. او باید تلاش کند تا همه زمین را مدیریت کند. علم از دیدگاه اسلام تنها یک قدرت نیست بلکه مسئولیت نیز هست. دانشمندان فلسفی، روانی و طبیعی همه در برابر مسائل فرهنگی و غیرفرهنگی جهان مسئول هستند. علی(ع) فرمود: از خدا درباره بندگان و شهرهای او بترسید. شما حتی از سرزمین‌­ها و حیوانات پرسیده خواهید شد. [۱۰]

  1. گزاره‌­هایی که تا اینجا اثبات شدند از این قرارند: ۱. انسان و جهان، بُعد معنوی و ملکوتی دارند که از دسترس دانش بشری بیرون است. ۲. بُعد مادی و معنوی انسان، لایه­های یک حقیقت و در هم تنیده­اند. آن دو را نمی­توان کاملاً از هم تفکیک نمود. ۳. بُعد مادی گاه دروازه بُعد معنوی، گاه مانع و مزاحم آن و گاه نسبت به آن ساکت و خنثی است. ۴. اسلام نسبت به بُعد معنوی چیزی را فروگزار نکرده و نسبت به بُعد مادی آموزه­های فراوانی دارد. ۵. عقل با توانائی­های شگرف خود رسول خدا و مأمور اوست. او وظیفه دارد بستر مسیر معنویت را باز نگه­دارد و با پدیدآوردن دانش­های بشری، بُعد مادی انسان را تامین نماید. مشیت حضرت حق چنین شد که در پایان کار هم خدا راضی گردد و هم انسان: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[۱۱]

نتیجه این پنج مقدمه چنین است: آموزه‌­های پیامبران با دانش­‌های بشری چنان در هم تنیده‌­اند که تصویر روشنی از ارتباط میان آنها نداریم؛ زیرا ملکوت این جهان بر ما پوشیده است. اسلام بخشی از دانش‌­ها را ممنوع کرده است، [۱۲] مانند سحر، جادو و غنا؛ به بخشی بی‌­مهری کرده است، مانند موسیقی‌­های غیرحرام و هر چه به سرگرمی، لهوولعب مربوط است؛ در بخشی دخالت جزئی کرده است، مانند پزشکی و روان‌پزشکی، یک پزشک و روان­پزشک نمی­‌تواند از هر دارو یا از هر شیوه­ای بهره ببرد؛ بخشی را بی­‌نفع شمرده و نظر ارشادی داده است، مانند بخش‌­هایی از تاریخ یا فلسفه و کلام؛ [۱۳] بخشی را بر عهده عقل انسان نهاده و آن را خواسته است، مانند علم کشاورزی؛ بخشی را بیشتر خود عهده­‌دار شده است، مانند علم حقوق.

بنابراین به نظر می‌­رسد یک مسلمان در پاسخ به پرسش نخست باید نگاه درون دینی داشته باشد. یک قاعده منطقی در اینجا حکم­فرماست: هر جا مقام ثبوت، محتملات زیادی را برتابید باید سراغ مقام اثبات رفت. به جهت مجهول بودن جهان آخرت و ارتباط عمیق دنیا با آخرت، احتمال هر چیزی می­‌رود. هر کاری ممکن است مسیر آخرت باشد یا مانع آن و یا مزاحم آن. یک حزن درونی ممکن است محرّک انسان به خدا باشد یا او را از خدا دور کند. یک غذا، یک مسافرت، یک ورزش، یک صید، یک رمان، یک خشم، یک هم­نشین، یک مدیریت شهری یا ملی، یک الگوی شهرسازی و یک تجارت، همگی این‌گونه‌اند.

باید دید پیامبران درباره حکومت، اقتصاد، سیاست، حقوق و دیگر دانش­‌ها چه نظری دارند. باید با ادله اربعه سراغ متون دینی رفت. آنکه حکومت را کلاً یا بعضاً بر عهده دانش بشری می­‌گزارد باید از درون شرع شاهدی بیاورد و آنکه آن را کلاً یا بعضاً بر عهده شرع می­‌گزارد باید باز از درون شواهدی بیاورد. عقل بشری در اینجا به‌عنوان یک وسیله استنباط کارایی دارد ولی به‌عنوان یک عقل پیشین، نه. نمی­‌توان با طرح مسئله حقوق بشر، بلوغ دانش‌­های بشری، تاریخی بودن فهم دینی، بی­ارتباطی دنیا با آخرت، حق­مدار بودن بشر امروزی، بشری بودن پیامبران، پلورالیزم دینی، پدیدآمدن مسائل جدید و لزوم تعطیل عقل یا تعارض علم و دین به بررسی این مسئله پرداخت؛ زیرا این نظریه‌­ها یک سخن واضح و یقینی ارائه ننموده‌­اند. البته باید هر کدام به طور مستقل بررسی شوند. اساساً آمدن پیامبران به سبب مجهولات بشر بوده است. بشر لایه مادی خود و جهان را کشف می‌­کند ولی از پیامدهای معنوی آن بی­خبر است؛ ازاین‌رو دانش­‌های امروزی چون نگاه درون دینی ندارند جز بر خودکامگی، افت اخلاقی، افت کرامت و دوری از خدا نینجامیده‌­اند.

با این سخنان نه می‌­توان نظریه حداقلی و نه می­‌توان نظریه حداکثری را روشن ساخت. به نظر می­‌رسد واژه‌­های حداقل و حداکثر در این باره مناسب نیستند و اصولاً نمی­‌توان درباره همه دانش‌­ها به یک شکل پاسخ داد. در هر مسئله از هر دانشی باید جداگانه بررسی نمود تا میزان ترابط، تلازم، تضاد، تمانع و تقابل آن با دین را فهمید.

آری، دانشی که منبعش خداست، الهام‌بخش آن خداست، قدرت آن از خداست و به دنبال کشف از آفریده خدا است، چرا باید انسان را در مسیر او قرار ندهد؟ آیا ازاین‌رو نیست که به ترسیم خدا توجه نکرده و مناطق ممنوعه را پیموده‌است. انگیزه پاک نداشته و هدفش کشف حقیقت نبوده است. او به دنبال قدرت و رفاه بوده است. آری، یک فیزیک­دان و شیمی­دان نیز مدام باید به وحی نگاه کند. اگر بخشی از دانش او آلت فساد شد و به بمب اتم پایان یافت باید آن بخش را کنار بگذارد. او باید تفاوت میان آلات حرام و آلات مشترکه را بداند. آنجا که یک دانشی وسیله فساد شد آن را کنار بگذارد؛ آنجا که یک دانشی وسیله فساد و صلاح شد حق ندارد آن را در دست فسادگران بگزارد. البته تفصیل سخن اخیر از موضوع این نوشته بیرون است.

[۱] این ناچیز در رساله مفصلی این دو زندگی را شرح داده­‌ام.

[۲]  إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَان.‏  نهج البلاغة، ص،۴۸۷

[۳]  نورُ الحِكمَةِ الجوعُ‌. تاریخ دمشق، ج۱۹ ص۴۴۷. مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ كُلُّ لَحْمٍ يُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى‏ بِهِ وَ إِنَّ اللُّقْمَةَ الْوَاحِدَةَ تُنْبِتُ اللَّحْمَ. بحار الأنوار، ج‏۶۳، ص۳۱۵

[۴] لِأَنَّهُ يُورِثُ الْقَسَاوَةَ وَ يَسْلُبُ الْفُؤَادَ رَحْمَتَهُ وَ يُعَفِّنُ الْبَدَنَ وَ يُغَيِّرُ اللَّوْنَ وَ أَكْثَرَ مَا يُصِيبُ الْإِنْسَانَ الْجُذَامُ يَكُونُ مِنْ أَكْلِ الدَّمِ. بحار الأنوار، ج‏۱۰، ص۱۸۰

[۵] منتخب میزان الحکمه، ۲۹۹

[۶] جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۴۹

[۷] ای أمركم بالعمارة. كشاف، ج‏۲، ص۴۰۷ و جوامع الجامع، ج‏۲، ص۱۵۴

[۸] أَصْلَ الْعَقْلِ الْقُدْرَةُ وَ ثَمَرَتَهَا السُّرُورُ وَ لَا يُسْتَعَانُ عَلَى الدَّهْرِ إِلَّا بِالْعَقْل.‏  الْعَقْلُ أَقْوَى أَسَاس‏. َفْضَلُ حَظِّ الرَّجُلِ عَقْلُهُ إِنْ ذَلَّ أَعَزَّهُ وَ إِنْ سَقَطَ رَفَعَهُ إِنْ ضَلَّ أَرْشَدَهُ وَ إِنْ تَكَلَّمَ سَدَّدَهُ. بحار الأنوار، ج‏۷۵، ص۷ و  تصنيف غرر الحكم، ص۵۰

[۹]   تصنيف غرر الحكم، ص۶۳

[۱۰] اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم‏. نهج البلاغة، ص۲۴۳

[۱۱] مائده، ۱۱۹

[۱۲] البته در این باره گاهی خود دانش را حرام کرده و گاهی کاربرد آن را.

[۱۳] اهل بیت­ع شیعیان را از بحث­هایی همانند استطاعت و خلق قران پرهیز می­دادند.