از منظر روابط بین‌الملل، حقوق بین‌الملل یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است!

اشاره: فقه روابط بین‌الملل برای تبدیل‌شدن به یک باب فقهی، نیاز به انجام اموری دارد که تدوین سرفصل‌ها و شبکه مسائل، یکی از آنهاست. دراین‌رابطه با حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر مجتبی عبدخدایی، دانشیار گروه روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی گفتگو کردیم. او که هم دکتری خود را در رشته روابط بین‌الملل اخذ کرده و هم کتاب‌های و مقالات فراوانی دراین‌رابطه نوشته است، تلاش کرد تا تفاوت‌های این باب فقهی با مفاهیم مشابه آن نظیر حقوق بین‌الملل و فقه سیاسی را بیان کرده و برخی سرفصل‌ها و مسائل مهم آن را نیز گوشزد کند. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با نویسنده کتاب «امکان تئوری دینی روابط بین‌الملل»، از نگاه شما می‌گذرد:

فقه معاصر: فقه روابط بین‌الملل چیست؟ تفاوت آن با مفاهیم مشابه مانند «فقه سیاست»، «فقه حقوق بین‌الملل» و «رویکرد بین‌المللی به فقه» چیست؟

عبدخدایی: بحث از ماهیت و جایگاه فقه روابط بین‌الملل ما را درگیر با تقسیم‌بندی و ابواب فقهی می‎‌‌کند؛ چون می‎‌‌خواهیم ببینیم که مباحث روابط بین‌الملل از منظر فقهی در کجای فقه قرار می‎‌‌گیرد.

فقهای ما دررابطه‌با تقسیم‌بندی فقهی بحث‎‌‌های مفصّلی داشتند و این به زمان مرحوم شهید اول بر می‎‌‌گردد که مرحوم شهید اول کلِّ فقه را در چهار محور تقسیم‌بندی می‎‌‌کند و بر اساس یک استدلال خاصی مبنی بر اینکه مباحثی که نیّت در آن شرط است، در عبادات؛ آنهایی که نیّت در آن شرط نیست و احتیاج به صیغه دارد، در عقود و ایقاعات؛ و آنهایی که نیت در آنها شرط نیست و نیاز به صیغه ندارند نیز در سیاسات جای می‌گیرند.

پس از ایشان، شهید ثانی هم همین منوال را در پیش می‎‌‌گیرند. فقهای دیگر، در تقسیم‌بندی فقه، روال‎های مختلفی دارند، ولی در میان فقهایی که بحث سیاست را مطرح کرده‌اند، اولین نفر، مرحوم شهید اول بوده و پس از ایشان نیز مرحوم صاحب مفتاح الکرامۀ، این بحث را مطرح کرده‌اند.

مرحوم فیض کاشانی باز توی دو تا فرع که آن دو تا فرع هر کدام به چندین مفتاح تقسیم‌بندی می‌‌‎کنند یک تقسیم‌بندی فقه را و یک دسته‌بندی انجام می‌‎دهند.

اما در فقه روابط بین‌الملل همانند سایر فقه‌های مضاف یا معاصر، اولین بحث این است که چه موضوعاتی داخل در این باب فقهی بوده و چه موضوعاتی از آن خارج هستند. این امر نیازمند تعیین یک ضابطه است.

بحث دوم، تعریف فقه روابط بین‌الملل است تا پس از تعریف، معلوم شود که چه مسائلی ذیل آن قرار می‌گیرد و چه مسائلی، از آن خارج است.

اگر از منظر حقوقی به این باب فقهی نگاه کنیم و آن را به‌صورت یک فقه مضاف نبینیم، فقه روابط بین‌الملل، یک باب فقهی مستقل است چون مسائل حقوق بین‌الملل به‌صورت مستقل مطرح می‌شوند؛ اما اگر آن را یک باب فقه مضاف در نظر بگیریم، ذیل فقه سیاست قرار می‌گیرد؛ چون خودِ روابط بین‌الملل نیز ذیل اندیشه سیاسی قرار دارد. درهرصورت، این واژه یک حقیقت شرعیه ندارد تا لازم باشد به آن ملتزم باشیم؛ بلکه صرفاً برای نظم‌دهی به ابواب فقهی قرار داده شده‌اند.

نکته‌ای که لازم به توجه است این است که موضوعات ابواب فقهی نیز از آن حالت بساطت اولیه بیرون آمده‌اند و پیچیدگی خاصی یافته‌اند. به‌عنوان نمونه، در گذشته، مفهوم «بیع» روشن بود اما امروز با مفاهیمی مانند «اقتصاد» مواجه هستیم که واقعاً پیچیده هستند، در نتیجه موضوع‌شناسی آنها هم دشوار خواهد بود.

اما در تعریف فقه روابط بین‌الملل، می‌توان گفت: روابط بین‌الملل یک حوزه مطالعاتی است که به کلیه مباحث فرامرزی می‎پردازد؛ یا به تعبیر دیگر، به مباحث حوزه‎ای از قدرت می‌پردازد که در آنجا اقتدار مرکزی حاکمیتی وجود ندارد. البته مسائل آن لازم است که حتماً دارای ماهیت سیاسی باشند؛ چون اگر ماهیت سیاسی نداشته باشند جزو قلمرو روابط بین‌الملل نخواهند بود؛ لذا روابط اقتصادی و فرهنگی بین کشورها که به‌خودی‌خود، ماهیت سیاسی ندارند در این باب فقهی مورد بحث قرار نمی‌گیرند؛ بنابراین فقه روابط بین‌الملل، اخص از فقه بین‌الملل و اخص از فقه سیاسی می‎شود.

چون در تعریف فقه روابط بین‌الملل، قید لزوم وجود «ماهیت سیاسی» در روابط مطرح شد، لازم است مراد از امر سیاسی نیز روشن شود. در ابتدا ممکن است به ذهن بیاید که هر امری که به حکومت مربوط می‌شود ذیل سیاست قرار می‌گیرد؛ درحالی‌که سیاست خیلی فراتر از حکومت است. امر سیاسی، امری است که به مناسبات روابط بین انسان‎ها در حوزه قدرت می‌پردازد که اگر این روابط در داخل کشور باشد، سیاست داخلی، و اگر خارج از کشور باشد، سیاست خارجی نام می‌گیرد.

در اینجا برخی تصور می‌کنند که وقتی امر سیاسی را به مناسبات روابط انسان‌ها در حوزه قدرت تصویر می‌کنیم، می‌خواهیم بگوییم که هدف سیاست، کسب قدرت است، درحالی‌که در سیاست اسلامی، این‌چنین نیست. این در حالی است که پرداختن به مناسبات قدرت، به این معنا نیست که الزاماً کسی هدف خود را کسب قدرت قرار دهد؛ بلکه می‌توان قدرت را به هدف اغراض اسلامی نظیر تعالی بشر کسب کرد؛ بنابراین اگر موضوع یک دانش، روابط اجتماعی از منظر کسب قدرت بود، ذیل سیاست قرار می‌گیرد، کمااینکه اگر موضوع آن، روابط اجتماعی از منظر سود و زیان مالی بود، موضوع اقتصاد قرار می‌گیرد و اگر موضوع آن، روابط اجتماعی از دید منطق و عطوفت و تربیت بود، ذیل فقه خانواده و تربیت قرار خواهد گرفت. با این تعریف روشن می‌شود که روابط اجتماعی غیر از قدرت، ارتباطی به فقه روابط بین‌الملل نخواهند داشت؛ بنابراین ابعاد بین‌المللی فقه اقتصاد، ذیل همان باب فقه اقتصاد بحث می‌شود و همین‌طور ابواب بین‌المللی سایر ابواب فقهی که کاری به مقوله قدرت ندارند، ذیل همان ابواب جانمایی خواهند شد.

نکته دیگر اینکه ما در سیاست می‎‌‌گوییم هر مبحثی، امر سیاسی نیست ولی هر مقول‌ه‎ای می‌‎تواند سیاسی بشود؛ چون خاصیت قدرت این است که پخش است و می‌تواند در عرصه‌های مختلف قرار گیرد؛ بنابراین اگر بخشی از مباحث بین‌المللی اقتصاد به مقوله قدرت ارتباط پیدا کرد، باید ذیل فقه روابط بین‌الملل قرار گیرد نه فقه اقتصاد؛ همین‌طور در سایر ابواب فقهی.

پس از تعریف فقه روابط بین‌الملل، به موضوعاتی می‌پردازیم که ذیل این باب فقهی قرار می‌گیرند. برخی از این موضوعات عبارت‌اند از: امنیت، جنگ، صلح، سیاست خارجی، سازمان‌های بین‌المللی، دیپلماسی و اطلاعات.

فقه معاصر: نسبت بین روابط بین‌الملل با حقوق بین‌الملل چیست؟

عبدخدایی: فرق روابط بین‌الملل با حقوق بین‌الملل خیلی مشخص است؛ روابط بین‌الملل به امر سیاسی می‎پردازد، ولی حقوق بین‌الملل می‎‌‎‌خواهد یک سری قوانین را در عرصه بین‌المللی قانون‌گذاری نموده و شکل‌دهی کند. از نظر روابط بین‌الملل، اصلاً حقوق بین‌الملل وجود ندارد، چون حقوق به این معنا است که یک حاکمیتی است که آن حاکمیت قانون را وضع، اجرا و ضمانت می‌کند؛ درحالی‌که در عرصه بین‌الملل، ما ضمانت قانونی نداریم و فقط قدرت حرف اول را می‎زند؛ لذا حقوق بین‌الملل یا معنایی ندارد یا یک امر بسیار ضعیفی است؛ اما فقه روابط بین‌الملل، چون ضمانت اجرایی شخصی که همان عقاب الهی است را دارد، قابل تصویر است.

البته حقوق بین‌الملل هر جا ورود داشته باشد قطعاً با روابط بین‌الملل متفاوت است.

اما نسبت بین حقوق بین‌الملل و روابط بین‌الملل، عموم و خصوص من وجه است. در مواردی که بحث هم حقوقی و بین‌المللی است و هم به حیثیت قدرت می‌پردازد، وجه اشتراک این دو است؛ اما در مواردی که بحث بین‌المللی و حقوقی است ولی از حیث قدرت نیست، وجه افتراق حقوق بین‌الملل است و مواردی که بحث از حیث قدرت بوده و بین‌المللی است اما به جنبه‌های حقوقی نمی‌پردازد، محل افتراق روابط بین‌الملل است.