فایل صوتی کامل نشست
دومین نشست هم اندیشی چیستی فقه معاصر ۱۱ خردادماه ۱۴۰۲ با حضور آقایان علی محمدی از استاد سطوح عالی حوزه و سیدمحمدرضی آصف آگاه عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی استاد سطوح عالی حوزه در محل پژوهشگاه فقه معاصر برگزار شد.
گزارش کامل این نشست تقدیم میشود:
دبیر نشست: در باره چیستی فقه معاصر سؤالهای مطرح است. از اصطلاح شناسی فقه معاصر شروع میکنیم. مراد از فقه معاصرچیست؟ و عناصر این ترکیب یعنی «فقه» و «معاصر» بر چه معانی دلالت دارند؟ نسبت میان عناصر چه معنایی را به دنبال دارد؟
استاد علی محمدی: در خصوص معنای فقه معاصر یک مقداری توجه به معنای معاصرت لازم است و یک مقداری هم توجه به معنای فقه. وقتی ما داریم از معاصرت صحبت میکنیم چند معنا میتواند منظور باشد:
- معاصرت به معنای همزمانی تاریخی. اولین معنای که به ذهن تبادر میکند به معنای همزمانی تقویمی است. به این معنا در طول تاریخ همیشه فقه معاصر بوده است و ما زمانی را درگذشته و آینده پیدا نخواهیم کرد که فقه معاصر نباشد. چون بالاخره عالمان و فقهایی در یک زمان تقویمی زیست می کرده اند و خواهند کرد و به مسائلی خواهند پرداخت. به این معنا میتوان گفت همه فقها در همه ادوار و دورانهای تاریخی معاصراند.
۲) پرداختن به مسائل تاریخی و اجتماعی زمان خودش. یک معنای دیگری از معاصرت وجود دارد به این معنا که فقه به روز باشد و به مسائل تاریخی اجتماعی زمان خودش توجه کند. انسانها در طول تاریخ با یک سری مسائل اجتماعی متفاوتی درگیر میشوند و با آنها دست و پنجه نرم میکنند. فقه معاصر در این تلقی به معنای پرداختن به مسائل جدید ومورد نیاز جامعه است. مثلا الان پدیده شکل گرفته در علوم زیستی یک اتفاقی شکل گرفته به نام لقاح مصنوعی. فقه معاصر فقهی است که به مسائلی از این سنخ پاسخهای داشته باشد.
اتفاقا به یک معنا فقه ما در تمام ادوار خودش به این معنا معاصر هم بوده است وقتی فقه را به منزلهی دانش تنظیمگر کنش مؤمنین مطالعه میکنید چه از دوره مکتب ری، بغداد، حله، جبل عامل، نجف و قم امروزی در حقیقت فقه تنظیمگر رفتار عمومی ما بوده است. فقه به این معنا معاصر و به روز بوده و مسائل حساس و درگیر اجتماعی را مورد مطالعه قرار می داده و تلاش می کرده در سایه روح فقه شیعه که روح تعقل و تقنین است پاسخهای برای آنها بیابد و از این طریق به رفتاری مؤمنین نظم بخشی کند.
منظور ما در این بحث هیچکدام از این دو معنا نیست. معنای سومی مراد است تا بتوانیم مرزی بگذاریم با آن فقاهتی که ما به دنبال عبور از آن هستیم.
- معاصرت یک مفهموم زیستجهانی دارد. وقتی ما دربارة عصر خودمان صحبت میکنیم. در این عصر یک سری مؤلفههای جدیدی شکل گرفته است که در حقیقت تمایزبخش نحوه زیستن بین دوره تاریخی ما با ادوار گذشته است. در این معنا از معاصرت صرفا از مسائل اجتماعی صحبت نمیکنیم. داریم از زیستجهان جدید صحبت میکنیم. باید ببینیم آن فقهی که میخواهد معاصرت داشته باشد چقدر تاب و توان و تضمن ارکان این زیستجهان جدید را دارد. به صورت مشخص ما از حدود سه صد یا چهارصد سال قبل در فضای جهانبینی تشیع وارد جامعهپردازی و تمدن پردازی خودمان شدیم. در حدود دویست سال قبل با ورود مدرنیته به ایران این تحولات شتاب خاص خودش را گرفته و در یک دروه هفتاد هشتاد ساله پهلوی با فراز و فرودها وارد عصر انقلاب اسلامی شدیم و عصر انقلاب اسلامی، یعنی این که تشیع و نحوه زیست او -نه صرفا در حد یک نحله ویک اقلیت بلکه در وزان یک بازیگر جدی جهانی- پا به عرصه جهان بگذارد و از مرز ملی خودش فراتر برود و دعوتگر یک سبک زندگی جهانی بشود. آن فقهی که میخواهد معاصر باشد وظیفهاش این است که این زیستجهان جدید و رسالت تاریخی خودش را فهم کند. این مهمترین خصوصیت یک علم معاصر است.
دبیر: اگر ما معاصرت را در معنای اول یعنی همزمانی بدانیم، معاصرتی میشود که همیشه اتفاق افتاده و اصلا نیازی به بحث ندارد. ولی هرگاه ما میخواهیم یک برشی داشته باشیم و فقه را در آن برش ببینیم، نیاز است که یک دوره را در نظر بگیریم. علاوه بر این نیاز است که یک ویژگیهایی را نیز در نظر بگیریم. به این معنا که عصریسازی فقه را در نظر بگیریم. عصری سازی فقه به دو معنای مثبت ومنفی ممکن است در نظر باشد. در معنای منفی یعنی اصالت را به عصر و بیرون بدهیم و فقه را متناظر با آن معنا کنیم و اقتضائاتش را با آن به پیش ببریم. عصری سازی مثبت به این معنا است که اصالت را ما به فقه بدهیم و پرسشها را بگیریم و درون فقه حل کنیم. این معاصرت لابدمنه هم هست و فقه معاصر را به فقاهت معاصر کاهش بدهند. یعنی ببرند به حوزه اجتهاد. لذا مجبوریم که اول خود فقه را هم بحث و کاوش کنیم. مراد از فقه، فقاهت است یا دانش فقه که به عنوان یک دیسیپلین علمی است یا اینکه مراد از فقه حاصل عمل استنباط که فتوا باشد است؟ یا مراد از فقه سازمان فقه است که به مسائل کاهش داده نشود بلکه یک سازمانی است که همه چیز در آن است و یکی از آنها مسائل است. ممکن است اموری چون مدیریت و مسائل اطلاع رسانی فقه را هم داخل فقه ببینیم. به عبارتی یک سازمان کلی از فقه را ببینیم که یک بسته بزرگی را تشکیل میدهد. هرکدام از این معنا ها را انتخاب کنیم معاصرت در نسبت با آن معنا می شود و اقتضائات خاص خودش را دارد. اما این بحث زیستجهان جدید را خیلی متوجه نشدم. بله آن عصری سازی در هردوره می تواند متناسب با خودش محورهای را داشته باشد. شما میتوانید بگویید در زمان ما مهمترین عواملی که باید در نظر گرفته شود، زیست جهان امروز است. این را میتوانید به عوان مهمترین عامل در نظر بگیرید. ما معاصرت را به معنای عصریسازی میگیریم حالا این عصریسازی در زمانهای مختلف میتواند محدودههای متفاوتی داشته باشد و در زمان ما مهمترین عامل در آن رویکرد تمدنی است که به وسیله آن زیستجهان امروز را بتوانیم بشناسیم. یعنی بحث را ببریم روی رویکردها، یعنی شناخت رویکردهای ما. حالا یک وقت دایره را بزرگ میگیریم که رویکرد تمدنی است و بعضی موقع هم دایره را محدود میکنیم، از رویکرد های مثلا اجتماعی، تربیتی، نظام و … صحبت میکنیم. ما دو فقه داریم یک فقه شاخهای و دیگری فقه رویکردی. آیا در فقه معاصر بیشتر نگاه به توسعه شاخههای فقه است یا نه بیشتر به فقه رویکردی توجه دارد. به نظر میرسد آنچیزی که اصالت دارد در فقه معاصر توجهی به رویکردهاست. قطعا در این جا شاخهها نیز توسعه می یابد که نتیجه نگاه ما به فقه معاصر است.
به نظر بنده ما در فقه معاصر هم عصریسازی داریم و هم دوره داریم. یعنی یک مرتبه ما داریم دوره را در نظر میگیریم و یک مرتبه ویژگیهای را در نظر میگیریم. ما معاصرت را به این میگریم که آیا مراد مثلا فقه جواهری است؟ یعنی از زمان صاحب جواهر به این سو یا از زمان انقلاب اسلامی در نظر میگیریم، یعنی در این برشی از انقلاب اسلامی به این طرف که ممکنه تا صد سال دیگر ادامه پیدا کند.
استاد علی محمدی: یک وقت ما همزمانی تاریخی را در نظر داریم. اما گاهی منظور پرداختن به مسائل اجتماعی جدید است منظور من این است که هیچ کدام از این معناها معنای فقه معاصر نیست بلکه معنای سومی است. آن معنای سوم چیست؟ فقه که خود بسنده نیست. فقه دانشی است بشری البته بشری متعبد به منابع دینی و تلاشگر برای استناد رساندن هرآنچه که به عنوان فرا وردههای این دانش به بشریت ارائه میدهد. به همین خاطر مقدس است و لین این به معنای آن نیست که هر آن چه در فقه ارائه میشود شریعت است. شریعت آنی است که خداوند در لوح محفوظ جعل نموده است. فقه آنی است که در تور دانش بشری ولی بشر متعبد و مستلزم به قواعد استنباط است. وقتی ازاین دانش صحبت میکنم یک معیاری دارد بیرون از خودش. یک حقیتی در عالم هست و یک تاریخی را رقم زده است و سنتهای را در تاریخ گذاشته و یک جریانی حق و باطلی را گذاشته و…. فقه موقعی معاصر است که درکی داشته باشد از برهه تاریخی که در آن باید رسالتش را انجام دهد.
دبیر: این در همه دورهها بوده است مثلا در زمان شیخ طوسی نبوده است؟
استاد علی محمدی: نه خیر بعد از انقلاب اسلامی است. بلی نقطه عطفهای بوده است. قلهها کسانی بوده اند که با توجه به این رسالت تاریخی که متوجهشان بوده است است – این رسالت تاریخی یا نتیجه دگرگونی و تحول وضعیت جامعه شیعه بوده است و یا این که جریان رقیب به یک عقلانیتی رسیده است که ایجاد یک پدافند فرهنگی در مقابل آن نیازمند یک تمهداتی است- سعی کردهاند سامانه اجتهاد فقهی را ارتقا ببخشند. یعنی شما وقتی میرسید به دوره شیخ طوسی مرحوم شیخ طوسی میفرماید که: بزرگان ما در مطلقاتی از شریعت از فقهی که از اهلبیت گرفتهاند آنچنان تحفظ دارند که کلمات را هم تغییر نمیدهند و این نمیتواند ما در برابر جریانی که به ما هجمه میکند قوی سازد. باید ما در مقابل آنها یک ادبیاتی را خلق کنیم به همین خاطرمی خواهد اصولی را استخراج کند که بر اساس آن امکان تفریع پیدا کند. یک درکی ازدوره خود پیدا میکند که این درک امکان بازآفرینی در سایه فقاهت را میدهد و خود را برای دوره خود تجهیز میکند. بلی در یک دورههای فقه، معاصر نبود بلکه مقلدبود. شهید اول واقعا مجتهد است و یک سامانه اجتهادی را شکل میدهد که بینظیر است در تاریخ تشیع. مدرسه حلب و حله را فهم کرده و آنها را در مدرسه جبل عامل بازآفرینی میکند. این دارد فقه را معاصر میکند. کسانی که این چنین، با درک برههها فقه را باز آفرینی کرده اند، به معنای سوم معاصرت است. یعنی رسالت تاریخی دریک برهه تاریخی که زیستجهان دارد تغییر میکند و اقتضائات جدیدی را همراه خودش میآورد، با استخدام دانش گذشته و باز آفرینی آن به حوادث جدید پاسخ میدهد.
دبیر: الان در این دوره ما این شناخت زیستجهانی که شما فرمودید چیست؟ مهم ترین مؤلفههاش کدام اند؟
استاد علی محمدی: به نظرم مهمتریناش این است که میتوانیم اسمش را بگذاریم عصر انقلاب اسلامی.
دبیر: این را یک مقداری توضیح دهید. یعنی بفرمایید فقه زمانی که این عوامل و این اقتضائات را بشناسد میتواند یک فقه معاصر باشد و اگر اینها را نداشته باشد معاصر نیست. یعنی باید بین یک نگاه حد اقلی و حد اکثری تمایز قائل بشویم.
استاد علی محمدی: توضیح زیستجهان خاص: امام میفرماید: «اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهاداند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بودهاست به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم در سیاست، اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنا که ما با شناخت دقیق روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی میطلبد. ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملی اسلام برآییم. و الا تاز مانی که فقه در سینه کتابها و سینه علما مستور بماند ضرری متوجه جهان خوران نیست وقتی روحانیت در همه مسائل و مشکلات کشور حضور فعال نداشته باشند نمیتوانند درک کنند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست. حوزه وروحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را در دست خود داشته باشند و همواره چندقدم جلوتر از حوادث مهیای عکس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوههای رایج اداره امورمردم در سالهای آینده تغییر کند وجوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام ازهمین اکنون برای این موضوع فکری کنند. حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است حکومت نشاندهندة جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی است. فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان ازگهواره تاگور است. هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم»
ما وقتی داریم درباره معاصرت صحبت میکنیم مرادما ن عصر انقلاب اسلامی است، یعنی عصری که قدرت مذهب تشیع به عنوان یکی ازموازنههای قدرت جهانی طرح میشود. ما تا قبل از فروپاشی عثمانی، تقریبا در حاشیه جهان اسلام بودیم و درگیری و مواجهه جهان غرب با جهان اهل سنت بوده است. فروپاشی عثمانی جریان تشیع را با جهان اروپا هم مرز قرارداده است. با انقلاب اسلامی به تعبیر حضرت آقا (آیتﷲ خامنهای) «در ابتدا جهان سه قطبی شد و با فروپاشی بلوک شرق دو گانهی اسلام و استکبار شکل گرفت». یک اتفاقی دارد در عالم میافتد ما داریم مساهمتی درنظم جهان پیدا میکنیم . وقتی داریم از فقه معاصر صحبت میکنیم مراد فقهی است که این رسالت را بر دوش میکشد و برای چنین افقی دارد تحقیق میکند. اگر فقه اقتضائات این دوره را میفهمد معاصر است و اگر نه ولو به لحاظ تقویمی همزمان با انقلاب اسلامی فتوا صادر میکند فقه معاصر نیست. فقه معاصر یعنی فقهی که می تواند رسالت تنظیمگری را با ین افقی که با انقلاب اسلامی گشوده شده است بتواند انجام دهد. می خواهم مرز بگذارم. اصطلاح «عصری شدن» خیلی رهزن است. معاصر به معنای که ما گفتیم به یک نسبت معاصرت دارد یعنی با عمیق ترین نیازهای بشر امروزی نسبت برقرار میکند واز یک طرف منفعل نیست. دوستانی که از معاصرت فقه به معنای عرفی شدن فقه و پذیرش هژمونی عرف جهانی در جهان جدید صحبت میکنند عمده حرفی که دارند این است که میخواهند فقه را تابع اقتضائات دنیای جدید کنند. اینکه خلاف معاصرت است و این مفهوم «انفعال» است. امام بارها و بار ها تأکید میکند که باید زمام امور را بدست بگیرید. امام، عصری ترین فقه را دارد و در عین حال فعال ترین فقه را دارد. فقهی که حادثه ساز میکند. در منشور روحانیت دارد که «مجتهد واقعی کسی است که بتواند یک جامعه دینی و جامعه غیر دینی را اداره کند» فقه میتواند یک جامعه غیر دینی ار اداره کند این میشود معنای معاصرت وگرنه میشود فقهی پاسخگویی به مسائل مستحدثه. فقه مسائل مستحدثه فقه منفعل است. فقه معاصرتش در نسبت با بیرون خودش طرح میشود. در آن نقشهای که خدای متعال توسط اولیای معصومش در عالم جلو میبرد با آن معاصرتش فهم میشود.
دبیر: یعنی از یک طرف با مشیت الاهی و طرح جامع امامت و از طرفی دیگر درنسبت با جامعه و جامعه جهانی.
حالا آن اقتضائانت را بفرمایید:
استاد علی محمدی: باید در فقه چه مؤلفههای باشد؟
قبل از هرچیزی باید در پی یک فهم مشترک حدود و ثغور فقه و نحوه ساخت یافتن فقه موجود باشیم. چون به نظرم یک تعیناتی فقه موجود دارد که امکان فراروی از این ارکانی محقق شده را دشوار میکند. یعنی تا بخواهی به این ها دست بزنی عده ای فکر میکنند که فقه غیر فقه میشود. فقه چکار میکند. فقه احکام تکلیفی افعال مکلف را برای تأمین از عقوبت خدای متعال بیان میکند.
چرا فقه به تکلیف فروکاسته شده است؟ در تاریخ اگر نگاه کنیم شاید اولین بار در مکتب بغداد است که بزرگانی چون سید مرتضی فرمودند که ما میتوانیم فقه را در قالب مکلف وتکلیف صورت بندی کنیم. قبل از آن اساسا فقه اساسا منحصر به فقه تکلیفی نیست. فقیهی مثل شیخ صدوق علل الشرایع دارد عیون اخبارالرضا هم دارد. باهمان فقه روایی خودش که فقه غیر تفریعی است، در حقیقت کتابهای این جوری را هم در تور اجتهاد خود میفهمد. نکته مهم این است که در یک برههی تاریخی که تشیع از اقتضائات حکومت دور است.
مجری: نمیشه گفت که فقه قبلش یک مقدمه از کلام وجود داشته کما این که مقدمه از اصول وجود داشته بعدا این ها از هم جدا شده اند.
استاد علی محمدی: بلی تفکیک در یک برهه ای انجام شده بعد این تثبیت شده وقتی تثبیت شده و ما با تثبیت شده آن مواجهیم. به نحوی که به هرجایش بخواهیم دست بزنیم میگویند این که شد غیر فقه. این که فقه نیست. چشد که این تقسیم بندی انجام میشود و بعدش تثبیت میشود. شهید صدر در مقاله «الاتجاهات المستقبلیه لحرکه الاجتهاد» توضیح میدهد که چطور دریک برههی از نظر کلامی فقه ما فقه فردی و اجتماعی و تنظیمگر تمام عرصههای حیات ما است ولی در اثر دوری ما از حکومت فقه فروکاسته می شود به تکلیف فرد. با اتفاقاتی که دارد می افتد ما امیدواریم فقه به آن مستوای که دارد و حالا تنزل پیدا کرده است برگردد. تعابیر حضرت آغا را وقتی مرور میکنیم. یکی از پرتکرار ترین طبقه بندی های بیان خود ایشان فقه فرد ی و فقه حکومتی است. که حجم اصلی تولید این ادبیات به زمان ریاست جمهوری ایشان مربوط است که ایشان قصد دارد زمان رهبری حضرت امام یک حرکتی را در حوزه های علمیه ایجاد کند که خودشان میفرماید این دوره ده ساله را برای تحولات حوزه از دست دادیم. ایشان توضیحی دارد فقهی که الان متعین شده فقه زمان انزوای شیعه از دولت سیاسی است. تعبیری دارد : «فقه زمان استضعاف شیعه است» فقهی که ما منعزل از قدرت بودیم. و فقه حکومتی یعنی فقهی که این امکان را در اختیار دارد. وقتی ما در باره فقاهت صحبت میکنیم، فقه از نظر من به معنای عام خودش یعنی سامانه علمی دارای حجیتی که به ما امکان استضائه از معارف و حیانی میدهد. به همین خاطر تکلیف دارد. تکلیف صرفا به معنای حکم نیست تکلیف میتواند فرمتی به نام برنامه داشته باشد. ولی حتما باید و نباید دارد. ولی این نیست که منحصر به باید و نباید باشد حتما نیاز به احکام توصیفی دارد. حتما نیاز به استنباط احکام ارزشی دارد. در این سامانه، فقاهت که شامل احکام تکلیفی، ارزشی و توصیفی است طریق اتصال ما به منابع وحیانی است. این جان مایه اجتهاد شیعه در طول تاریخ است. من نمی خواهم در افق فهم خود آن را بفهمم. من قائل به مرگ ماتن نیستم من معتقدم که لحظه به لحظه تخاطبی بین من و خدای متعال از طریق کلمات وحی در طول تاریخ اتفاق میافتد. این طریق اتصال من به جریان ربوبیت و اراده اوست. جریان فیض گیری من از این طریق رخ می دهد جریان اراده ربوبی ازاین طریق برمن جاری میشود. این اتفاقی است که من رقم می زنم در فقه. فقه باید بر اساس این رسالت بازبینی شود. فقه وقتی که میخواهد در این افق بازبینی بشود چه اتفاقی باید در آن رخ دهد. من به چند مورد از این اضلاع اشاره میکنم.
یک ناحیه از بحث، بحث در خصوص غایتی است که از فقاهت در این دروه انعزال از قدرت مطرح میشود. آیا فقه باید نتیجهاش برای من صرفا تأمین از عقوبت باشد یا نه من میتوانم با توجه به کلمات وحی مسیر رشد و احکام مراحل مختلف آن را نیز استنباط کنم؟. این یکی از تمایزات اصلی حکم محور و نگاه جامع به دین از بستر فقه است. حضرت امام تعبیر مشهور دارد:
«الإسلام هو الحکومة بشؤونها، و الأحکام قوانین الإسلام، و هی شأن من شؤونها، بل الأحکام مطلوبات بالعرض، و أُمور آلیّة لإجرائها و بسط العدالة» چرا فقه (احکام) را نمیخواهد همه چیز بکند. چون معتقد است که فقه یک غایاتی دارد و دین که این مناسک را آورده میخواهد انسان را به آن غایات برساند. فقیه حاکم کسی است که این احکام را در راستای آن غایات استخدام کند. وقتی این را دقیق ملاحظه کنید میبینید که در یک فرایند ولایت اجتماعی، احکام باید بیاید فرایند این رشد را قاعده گذاری کند. قواعدی شریعت قاعدههای هستند برای مراحل سیرو سلوک. بنده برای سیر و سلوک خود نیاز به قاعده گذاری دارد نمیتواند بدون قاعده گذاری از مرحلهای به مر حله دگیر برود.
اولین نکته که جای بحث جدی دارد این است که ما گاهی احکام را مطلوب بالاصاله فرض میکنیم. یکی از محل نزاعهای حضرت امام با بقیه فقها این است که ولایت فقیه در چارچوب اجرای احکام فرعیه نیست. یعنی بالا دست نشاندن احکام در فرایند ولایت اجتماعی کار را قفل میکند. این همان جایی است که اگر اتفاق بیفتد همه ما به فنا میرویم. فقه باید پیامد سنجی بکند و بی مسئولیت نسبت به پیامدهای اجتماعی خود نباشد. فقهی که مدیرت اجتماعی را به دست میگیرد باید نسبت به پیامدهای اجتماعی خود مسئول و حساس باشد. فقهی که ضمانت اجرا را وقعی نمی نهد بی تردید در مقام عمل دچار بن بست میشود. پس یکی از نکتههای فقه معاصر این است که میخواهد امری را محقق کند. آقا در سال ۹۸ که طلاب محضر آغا رسیده بودند. در آنجا حددود ده پنزده نفر بنلد شدند وتوضحات اولیه دادند در مورد تبلیغ و تبلیغهای نوین و… آغا دو نکته تذکر دادند. یکی این که ظاهرا نمیخواهید درس بخوانید در مورد درس حرف نمیزنید. دوم اینکه اگر حوزه علمیه رسالتش رسالت انبیاء است کارش فقط فهم و بیان دین نیست. کار انبیا فهم دین، تلقی دین، بیان دین و تحقق دین است.
دبیر: آیا اجرا مرحله بعد از فقاهت و اجتهاد است یا اینکه نه یک مرحلهای در ضمن آن است. حالا بر فرضی که در ضمن آن باشد، تأثیر اجرا در اصل اجتهاد مثلا درموضوع شناسی چیست؟ این که اجرا به چه میزان در فقاهت دخیل است خودش میتواند موضوع بحث باشد.
استاد علی محمدی: بلی. ماخیلی نیاز به این بحثها داریم. ما در عین حالیکه که یک تعویق سی چهل ساله در صورتبندی فقه معاصر داریم اما یک نکته دیگر وجود دارد و آن این است که ما لا اقل از زمان حرکت حضرت امام فقه محقق داریم. ما فقه اداره کشور داریم با تمام فرازوفرودهایی که دارد. ما سابقه داریم.
دبیر: با توجه به واقع میتوان پرسید فقه در چه میزانی توانسته مشکلات و نیازها را در سه سطح فرد، نظام و جامعه معاصر انسان معاصر پاسخ دهد؟
استاد علی محمدی: آن ورش را هم در نظر بگیرید که بقاء چنین حرکتی در جهان معاصر باتوجه به هژمونی جریان رقیب شما که قدرتش در طول تاریخ بی سابقه است، تقریبا معجزه است. این را باید توضیح دهیم و رویات کنیم. این از یک فقهی نشأت گرفته در یک رفت و آمدی اتفاق افتاده است. دراین تاریخ سه صد یا چهارصد ساله این تنها انقلابی است که در طول چهل سال جهتگیری اصلی اش انحرافی رخ نداده است. چه جان مایه حیاتی دارد که این را حفظ کرده است. این فقه که ما ازش صحبت میکنیم کار نامه دارد. آنجاهای که فقه غیر معاصر ورود پیداکرده اند مثل بانک و مثل تحلیلهای از سامانههای اجتماعی ما به شدت منفعل عمل کردیم. چون هیچگاه نمیتوانند آن جان مایه و آن روح را لمس کنند. یعنی به شدت جزء نگر اند ریز میشوند ولی آن حرکت اصلی را اصلا نمیتواند در باره اش حرف بزنند.
دبیر: این یعنی وارد نشدن به آن قسمت توصیفی است. یعنی نمی توانیم حقیقت بانک و پول را توصیف و درک کنیم. چون نمیتوانیم آن را درست توصیف کنیم لذا مسئله را به صورت باید و نباید جزئی می بینیم و در طرح آنها بازی میکنیم.
استاد علی محمدی: یک بخشش بخش توصیف است که اشاره فرمودید. ما یکی از ملاحظات ما بحثهای موضوع شناسانه است. به عنوان مثال آیا تغییر جنسیت کار جایز است یا جایز نیست. یک بار این را میبرید به سمت این که آیا این را خدا نهی کرده است یا نکرده است آیة لاضرر بر این تطبیق میکند، تطبیق نمیکند. آیا نقص عضو هست یا نقص عضو نیست و بحثهای از این سنخ میکنید و در نتیجه حکم به جواز یا عدم جواز میکنید. اما گاهی شما بحث را این گونه مطرح میکنید که اقتضائات دنیای جدید متلون و زیستجهان مدرن بحثهای را در این موضوع برجسته کرده است و تبعات روانی را برای این موضوع بار کرده و کار به جایی رسیده که بین نر بودن با مرد بودن فرق میگذارد. نر بودن زیست شناسانه غیر از حالت روانی مرد است. با کل تحقیقات نشان میدهد که بین جنس و جنسیت فرق وجود دارد. فقیه اگر این را نداند احساس میکند با یک قاعده لاضرر و … حکم این مسئله را روشن میکند. متوجه نمیشود که این جا پای یک قضیه بزرگتر در میان است. قضیه بانک هم همین طور است. سخن سر اقتضاء تأمین سرمایه و حفاظت از امنیت سرمایه در یک نگاه خاص اقتصادی است. این را شما میخواهید یا نمیخواهید. این را اگر میخواهید نمیتوانید با چفت و بست و صله و پینه درست کنید. ماجراهای پیامد یک سبک زندگی را خیلی سطحی و جزئی نگرانه باهاش مواجه میشویم. شما اگر یک سبک زندگی دینی دارید و اقتضائاتی دارید، در افق تمدن سازانه خودتان حتما باید سامانههای همیاری مؤمنانهای عادلانه داشته باشید. ساخت حقوقی این چیه؟ ولی وقتی میگویید شرکت سهامی این، این گونه نیست و در شرکت سهامی اصالت با سرمایه و شرافت با صاحب سرمایه است. شرکت سهامی یک ساخت حقوقی برای زیست بوم است. در اول انقلاب شهید بهشتی رفت سراغ اینکه که یک مدل تعاونی ارائه بدهد که میزان حق رأی تابع میزان سرمایه نباشد. هرکسی که سهمی دارد یک حق رأی داشته باشد. چرا؟ چون احساس کرده بود این سامانه مال جای دیگر است.
تفکیک نمی کنیم بین این که من قبلا نمیتوانستم نفت استخراج کنم حالا میتوانم این نتیجه توسعه دانش است. توسعه تکنولوژوی در اثر قدرت من بر طبیعت اما فناوری مثل شرکت سهامی، فناوری مثل شخصیت حقوقی، فناوری مثل بیمه و بانک و… اینها از این دست نیست. اینها سامانههای اجتماعی ابداعی بشر در یک جهان زیست و در یک مسیر حرکت است. اینها را در راستای اهداف خاص اعتبار شده است تا بتواند غایات خود را محقق کرده است. ما می خواهیم بدون توجه به غایات آنها و مبانی خودمان سعی میکنیم با وصله پینه اینها ررا تعقیب کنیم. اینها فقه معاصر نیست.
دبیر: خیلی تشکر ما در این جلسه فقه و معاصرت را تعریف کردیم ومقداری از اقتضائات بیان شد در جلسه آینده انشاﷲ بیشتر بحث را میبریم روی اقتضائات فقه معاصر.