بررسی آراء موافق و مخالف

کرسی علمی؛ترویجی  «موضوع شناسی فقهی نمایش چهره معصومین علیهم الاسلام در هنرهای دراماتیک» در پژوهشگاه فقه معاصر برگزار شد. در این نشست استاد نصرت ﷲ تابش به ارائۀ مقاله و حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی نهاوندی به نقد بحث پرداختند. شایان ذکر است که این نشست سه شنبه ۱۳ تیرماه ۱۴۰۲ برگزار شد.

فایل صوتی نشست :

در ادامه متن کامل این نشست به حضورتان تقدیم می‌شود:

– دبیر جلسه

نشستی که در خدمت شما هستیم، کرسی علمی – ترویجی با عنوان موضوع‌شناسی فقهی نمایش چهرۀ معصومین(ع) در هنرهای دراماتیک است که توسط گروه فقه فرهنگ، هنر و رسانۀ پژوهشگاه فقه معاصر با همکاری انجمن علمی ارتباطات و تبلیغ حوزۀ علمیه برگزار می‌شود.

در این کرسی در خدمت استاد نصرت‌ﷲ تابش هستیم، ایشان ارائه دهندۀ بحث هستند. ایشان بیش از ۲۰ سال است که در این حوزه، یعنی در حوزۀ هنر دینی و سینمای دینی به مطالعه و پژوهش مشغول هستند. مقالات متعددی را در این حوزه نگاشته‌اند. نشست‌ها، کارگاه‌ها و جلسات مختلفی را با این موضوع در حوزۀ هنر دینی و سینمای دینی داشتند، در کنار مسئولیت‌های اجرایی که در طول این سال‌ها داشتند. مدتی مدیر انتشارات بنیاد سینمایی فارابی و اکنون مدیرمسئول و سردبیر ماهنامۀ فیلم‌نگار هستند و در کنار همۀ مقالاتی که نوشته‌اند کتاب ارزشمندی با عنوان «مبانی زیبایی‌شناختی سینمای اسلامی» از ایشان منتشر شده که در کنار آثاری مثل «آیینۀ جادوی شهید آوینی» و آثار دیگری که احیاناً در این حوزه نوشته شده مورد توجه پژوهشگرانی قرار گرفته که در این حوزه مشغول مطالعه هستند و به این کتاب به عنوان یکی از منابع اصلی مراجعه و توجه دارند و توصیه می‌کنم کسانی که علاقه‌مند به حوزۀ سینمای دینی و هنر دینی هستند حتما به این کتاب مراجعه کنند و از این کتاب استفاده کنند.

ناقد این کرسی جناب استاد نهاوندی هستند، ایشان هم نامی آشنا در فضای فقه رسانه دارند. سال‌ها سابقۀ تدریس و پژوهش در این عرصه را دارند. موضوعات درس خارجی که در سال‌های گذشته داشتند، فقه سینما، فقه متاورس و فقه رسانه بوده و آثار متعددی هم از ایشان منتشر شده در کنار فعالیت‌های اجرایی که در جاهای مختلف داشتند که در صداوسیما، مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما بودند و ما هم در پژوهشگاه فقه معاصر افتخار داریم که در خدمت ایشان هستیم.

خود جناب استاد نهاوندیان در سال گذشته ارائه دهندۀ کرسی با عنوان موضوع‌شناسی فقهی بازنمایی چهرۀ معصومین(ع) در آثار نمایشی، بودند که نشان دهندۀ احاطۀ ایشان نسبت به این موضوع و ابعاد این موضوع است که ایشان به عنوان ناقد آن حضور دارند.

من بیش از این وقت جلسه را نمی‌گیرم. در ابتدا در خدمت استاد تابش هستیم. ایشان ان‌شاءﷲ مباحثشان را ارائه می‌دهند و بعد هم از نقدهای جناب استاد نهاوندی استفاده می‌کنیم و بعد اگر حاضران نقد و سؤالی دارند مطرح کنند و در انتها هم مجدد در خدمت استاد تابش هستیم تا هم نسبت به نقدها و سؤالات اگر مطالبی دارند بفرمایند و جمع‌بندی کنند.

در خدمت شما هستیم.

– آقای تابش

بسم ﷲ الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصرِ و معین.

عنوان بحث که در واقع نمایش چهرۀ معصومین است نیازمند مقدمات کلی‌تری است. من از مصاحبه‌هایی هم که دیدم از دوستان اینجا منتشر شده است. در بحث نسبت فقه و سینما دیدم که توجه دارند به این‌که صرفا نباید به جزئیات مسئلۀ سینما و تعیین تکلیف فقهی آن‌ها بپردازیم. بلکه باید مسائل کلی‌تری را هم در نظر بگیریم. این‌که مثلا نگاه کردن بازیگران به هم و یا زن‌پوشی مردان در سینما چه حکمی دارد؟ این‌ها احکام جزئی است که باید در یک کلیت بزرگ‌تری تحت عنوان مفهوم سینما و جهانی که خلق می‌کند مورد بررسی واقع شود.

من به یاد دارم که مرحوم شهید مطهری اوایل انقلاب کتابی راجع به مقدمۀ اقتصاد اسلامی نوشته بودند که زود هم جمع شد. چون علیه آن موضع‌گیری‌های زیادی شد و عده‌ای معتقد بودند که این کتاب سوسیالیستی است و این کتاب جمع شد. در آنجا نظریه‌ای که شهید مطهری داده بودند این بود که می‌گفتند: ما به جای این‌که ابتدا راجع به اصل مسئلۀ سرمایه‌داری بحث کنیم و تکلیف فقهی آن را روشن کنیم، راجع به تبعات آن مثل بانک و بیمه بحث کنیم. تا زمانی که اصل ماجرا مورد مداقۀ ما قرار نگیرد، طبیعتا دچار مشکل خواهیم بود و دائما انفعالی باید نسبت به پدیده‌هایی که آن نظام به وجود می‌آورد موضع‌گیری کنیم و نظر فقهی‌مان را اعلام کنیم. کمااین‌که خود فقه هم ریشه در معارفی دارد که آن معارف مقدم بر تعیین تکلیف شرعی مکلف هستند که ما از این زاویه یک مقدماتی را باید خدمتتان عرض کنیم.

یکی این‌که بعضی از آیات قرآن راجع به خود مفهوم زیبایی حرف زده‌اند، معروف‌ترین آیه این است: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[۱]؛ راجع به زیبایی حرف بزنید. البته بعضی در ترجمۀ این آیه مفهوم مطلق «قولاً» را در تقدیر گرفته‌اند و گفته‌اند: با مردم خوب حرف بزنید و یا حرف خوب بزنید. اما بعضی از مفسرین هم گفته‌اند که هیچ ضرورتی در تقدیر گرفتن نداریم. ظاهر آیه کاملا مشخص است که می‌گوید: «قُولُوا»؛ بگویید. چه چیزی را؟ حسن را برای مردم. یعنی دربارۀ زیبایی با مردم حرف بزنید.

حالا البته این تکلیف شما فضلای بزرگوار است که آیا این فعل امری که در اینجا به کار رفته دلالت بر وجوب دارد یا ندارد، من سعی می‌کنم مقداری دلالت بر وجوب آن را با بعضی از روایات و آیات تقویت کنم.

پس این‌که ما باید در مورد زیبایی حرف بزنیم، این پرسش را برای ما به وجود می‌آورد که زیبایی چیست؟ یعنی ما باید به تعریف منقحی از زیبایی برسیم که تازه این تعریف هم برخاسته از متون خود ما باشد، از متون دست اول ما باشد، یعنی برخاسته از قرآن و روایات معتبر باشد. طبیعتا این هم یک بخشی از پرسش‌های اساسی ما خواهد بود، یا سعی خواهیم کرد که تعریفی ارائه کنیم که بر اساس آن تعریف سپس مسائلی پشت سر هم به وجود می‌آید که بعد وقتی به بحث احکام رسیدیم بر مبنای آن‌ها بتوانیم حرف بزنیم.

مثلا ما در روایت از امام رضا(ع) داریم که حضرت فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛ اگر مردم زیبایی کلام ما را می‌فهمیدند از ما تبعیت می‌کردند. این نشان می‌دهد که تبعیت از معصوم وابسته به درک زیبایی کلماتشان است.

از طرف دیگر هم ما قائل به این هستیم که تبعیت از معصوم واجب است. حالا در فضایی سخن می‌گوییم که فرض بر این است که ما مسلمان و شیعه هستیم و معصومین را حجت خودمان می‌دانیم و طبیعتا باید از آن‌ها تبعیت کنیم. اما اگر این تبعیت وابسته به درک زیبایی باشد، شاید بتوان گفت که درک زیبایی را به نحوی مقدمۀ واجب بدانیم، برای این آیه‌ای که می‌فرماید: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً».

یا مثلا در آیات قرآن هست که: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا»[۲]؛ ما خودمان برای همۀ پیامبران – خداوند متعال استثناء هم قائل نشده است – دشمن تراشیدیم. ما در هنرهای دراماتیک می‌دانیم که اساس شکل‌گیری یک اثر دراماتیک که به زیبایی منجر می‌شود کشمکش است. دو عنصر اصلی وجود دارد: یکی کشمکش و یکی هم پی‌رنگ؛ یعنی روابط علت و معلولی بین پدیده‌ها و حوادثی است که اتفاق می‌افتد.

این آیه در واقع به ما نشان می‌دهد که خداوند هستی را به گونۀ آفریده که فهم زیبایی این هستی وابسته به درک دراماتیک از هستی است.

در جلسه‌ای که در مجمع عالی حکمت اسلامی در خدمت استاد عزیزم جناب دکتر نهاوندی بودیم، در آنجا یک مقدار تفصیلی‌تر در این زمینه عرایضی را تقدیم کردم که مثلا یکی از تبعات این مسئله که خداوند هستی را دراماتیک طراحی کرده و فهم زیبایی‌شناختی هستی وابسته به فهم درام است، که در بحث شرور خیلی کاربرد دارد؛ چون یکی از مباحثی که بسیار مورد توجه فلاسفه و متکلمین است و مقالات زیادی راجع به آن نوشته شده است، راجع به فلسفۀ وجود شرور است. بعضی‌ها حتی شر را مثلا در نگاه‌های هندویی توهم تلقی می‌کنند. بعضی در فلسفه آن را از جنس عدم تلقی می‌کنند. آن‌هایی هم که وجود شرور را واقعی تحلیل می‌کنند و به وجود شرور معترف هستند، آن‌ها هم به دنبال پاسخ دادن به این هستند که این شرور چه حکمتی دارد؟ چگونه می‌شود عدالت، رحمت، دانش و علم خداوند را با وجود شرور در جهان مثل جنگ‌ها، جنایت‌ها و ظلم‌ها هماهنگ دید؟ منشأ این شرور کجاست؟ فهم این شرور چطور امکانپذیر است.

بنابراین وقتی خود خداوند از عناصر دراماتیک برای تحلیل زیبایی استفاده می‌کند، به معنای القای کشمکش در زندگی بشر است. چون ما در واقع سه مدل مطالعۀ زیبایی‌شناختی داریم؛ یک مطالعۀ زیبایی‌شناختی راجع به خود هستی است که به اصطلاح به جمال الهی منجر می‌شود. یکی زندگی انسان است که آمیخته به این کشمکش‌ها است که نیازمند تحلیل دراماتیک است. یکی هم زیبایی در هنر است. زیبایی در هستی، در هنر و در زندگی.

آن چیزی که در زندگی می‌تواند زیبایی را تحلیل کند فهم دراماتیک از کشمکش‌ها و درگیری‌هایی است که به صورت طبیعی در زندگی انسان جریان دارد. از اینجا می‌توان این زیبایی‌ها را فهمید.

با این فهم است که ما تفاوت فهم حضرت زینب(س) و ابن زیاد را از مفهوم ماجرای کربلا می‌توانیم تحلیل کنیم که یکی که ابن زیاد است این صحنه و ماجرا را جز هلاکت و خون و خونریزی و گرفتار شدن و به فلاکت افتادن نمی‌بیند، یک طرف هم که حضرت زینب(س) است که کل ماجرا را زیبا می‌بیند، «ما رأیتُ الّا جمیلا». تحلیل این زیبایی‌ها مقدمه‌ای برای این است که تازه ما وارد بحثی مثل بحث نمایش چهرۀ معصومین شویم.

یک مقدمۀ دیگر هم که به نظرم خیلی ضروری است راجع به آن حرف بزنیم، البته خیلی در تخصص من نیست، ولی چون من از بعضی از علما استفاده کرده‌ام، این را خدمتتان مطرح می‌کنم، . شاید به درد فقه معاصر هم بخورد و یک مقداری مفهوم معاصر را واضح‌تر کند که ما که از این زاویه آشنا نیستیم، شاید این کلمه را بهتر بفهمیم. انواع فقهی که در آیات قرآن و روایات مطرح شده است متفاوت است. مثلا در جایی از تفقه در دین صحبت شده است: «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»[۳]، نتیجۀ این تفقه در دین رسیدن به مرحلۀ حذر است، «لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ‏»[۴]، در حالی که فقه رایج کاری با نتیجۀ فقه حکم ندارد. یعنی به حذر منجر نمی‌شود. حذر حالت باطنی است که باید معارفی در وجود انسان شکل بگیرد، سیروسلوکی در انسان اتفاق بیافتد تا حالت حذر به وجود بیاید.

حالا این فقه دین چه ویژگی‌هایی دارد؟ کلی آن این است که آن سیر وجودی است که انسان تحت تربیت انبیاء و اولیاء الهی آن سیر را طی می‌کند. فقیه دین می‌شود به این معنا که خود او توانسته مراحلی از سیروسلوک را طی کند که طبیعتا اصول این نوع فقه با فقه حکم هم متفاوت می‌شود. یا فقه مقاصد که در فرمایشات یکی از دوستان هم بود، این‌که معصوم چه گفته است، با این‌که معصوم چرا این‌گونه گفته است، خیلی متفاوت می‌‌شود.

اگر ما تفاوت فقه حکم، فقه کلام و فقه مقاصد را در نظر بگیریم، یعنی فقه را در تمامی این وجوه در نظر بگیریم طبیعتا تئوریزه کردن مفهوم زیبایی برای این‌که بتواند به پرسش‌های ما و پرسش‌های معاصر در دنیا نسبت به هنر جواب دهد، وابسته به اصولی است که در فقه دین مطرح است که اگر بنا باشد هر کدام از این‌ها باز شود طبیعتا زمان بسیاری را می‌طلبد که ما از آن عبور می‌کنیم.

حتی در بحث فقه مقاصد جزئیاتی وجود دارد که به درد روانشناسی اسلامی می‌خورد، این‌که چرا معصوم این‌گونه گفته است. مثلا ما تفاوت پاسخ معصومین(ع) به یک سؤال واحد را می‌بینیم.

مثلا کسی آمده و از امام صادق(ع) راجع به قمار پرسیده است و حضرت فرمودند که من از پدرم، پدرم از پدرش و از جدمان رسول خدا(ص) شنیدیم که قمار حرام است. البته من روایت را نقل به مضمون می‌‌کنم. دیگری راجع به قمار پرسیده، حضرت از او پرسیده که اگر بنا باشد روز قیامت کارهای خوب و بد را با هم بسنجند، به نظر خودت قمار جزء کدام دسته است، او هم گفت جزء کارهای بد است. ایشان هم فرمودند که پس نباید انجام دهی. یا دیگری راجع به قمار پرسیده و حضرت فرموده‌اند  مؤمن این‌قدر وقت ندارد که به این کارها بپردازد. یک سؤال است اما پاسخ متفاوت امام نشان می‌دهد که سائل‌ها روانشناسی متفاوتی داشتند که معصومین(ع) تفاوت این شخصیت‌ها را در پاسخ دادنشان لحاظ کرده‌اند. مثلا آن کسی که امام صادق(ع) به رسول ﷲ(ص) ارجاع داده‌اند به نظر می‌رسد کسی بوده که خود حضرت را قبول نداشته است و حتما باید از رسول ﷲ(ص) برای او سند می‌آوردند تا او بپذیرد که قمار حرام است.

این نوع تحلیل، یعنی این نوع نگاه کردن به روانشناسی پرسشگران حدیث می‌تواند مقدماتی راجع به روانشناسی اسلامی برای ما فراهم کند. من مطالعاتی در این زمینه داشته‌ام و یک کتابی هم تحت عنوان «مبانی روانشناختی تربیت اجتماعی از دیدگاه اسلام» نوشته‌ام که قاعدتاً باید یک نوع روانشناسی از منظر اسلام شکل بگیرد که با روانشناسی موجود که مبتنی بر روش تجربی است متفاوت باشد و این هم جزء ضرورت‌های فهم درام است. چون یکی از مهم‌ترین مسائلی که در فهم درام ضروری است تحلیل شخصیت است. در تحلیل شخصیت ما از کدام منظر به تحلیل شخصیت می‌پردازیم؟ آیا از منظر تجربیات شخصی‌مان این کار را می‌کنیم؟ از منظر روانشناسی موجود در عالم شخصیت را تحلیل می‌کنیم؟ از منظر مطالعات میدانی که روی آدم‌ها داریم تحلیل می‌کنیم؟ این‌که ما چه منبعی را برای تحلیل شخصیت به کار بگیریم می‌تواند در فقه مقاصد یک سرنخ‌هایی را به ما بدهد که البته صرفا هم فقه مقاصد نیست و بلکه باید روایات متعددی را از زوایای دیگری تحلیل کنیم.

یک مثالی می‌زنم، البته الکلام یجرّ الکلام می‌شود ولی بد نیست که بشنوید. من یک بار یک مراجعی داشتم که خانمی بود که حتی نزد مشاورین روانشناس هم رفته بود، تحت این عنوان که من یک دختری دارم که خیلی مغرور است، با او چه کنم؟ معمولا کسانی که روانشناسی آکادمیک خوانده‌اند، این را یک عیب تلقی می‌کنند و یک روش‌ها و مکانیزم‌هایی را هم یاد می‌دهند که اگر شما این‌طور برخورد کنید، غرور او درمان می‌شود. در حالی که روایات ما غرور را برای زن فضیلت می‌داند. اگر من غرور را برای زن فضیلت بدانم و برای مرد عیب بدانم…

در روایت به یاد دارید که مثلا فرمودند چند تا چیز هست که برای مرد عیب و برای زن حسن است که یکی غرور و یکی خسیس بودن است، زن باید خسیس باشد، چون با این ویژگی می‌تواند مدیریت اقتصادی خانواده را تنظیم کند. ما می‌بینیم که چنین تفاوت‌هایی هم بین تحلیل انسان و توصیه‌هایی که در علوم انسانی موجود بر مبنای این تحلیل داریم، با متون دینی وجود دارد و با این تفاوت‌ها هم روبه‌رو هستیم.

بنابراین ما وقتی از تحلیل شخصیت در هنر درام صحبت می‌کنیم ضرورتا نیازمند این هستیم که از زاویۀ دید قرآن و روایات هم یک نوع روانشناسی را به وجود آورده باشیم که بتوانیم تحلیل کنیم.

این مقدمه از این جهت که ما وقتی از نسبت فقه با هنرهای دراماتیک از جمله سینما حرف می‌زنیم منظورمان کدام فقه است. آیا فقه حکم این توانایی را دارد که به همۀ پرسش‌هایی که ما نیازمند پاسخ دادن به آن پرسش‌ها هستیم برای این‌که بتوانیم تئوری دینی زیبایی را توصیف کنیم. آیا فقه حکم که عمدتا تکلیف مکلف را در مواقع حیرتش روشن می‌کند که چطور باید عمل کند و منطبق با کدام‌یک از قواعد می‌شود، این توانایی را دارد یا نه؟ و یا آیا ما می‌توانیم فقه حکم معطوف به هنر درام را بدون در نظر گرفتن فقه کلام، فقه مقاصد و فقه دین این‌ها را توضیح دهیم؟

بنابراین ما نیاز داریم که یک نگاه وسیع‌تری را نسبت به فقه داشته باشیم و طبیعتا هر کدام از این فقه‌ها یک نسبت مشخصی را با هنرهای دراماتیک برای ما می‌توانند روشن کنند و یا به پرسش‌های آن پاسخ دهند. این‌که زیبایی چیست قاعدتا تحت توانایی فقه حکم نیست. فقه دین است که می‌تواند به ما بگوید زیبایی چیست. اما وقتی این زیبایی به محصول تبدیل شد و آدم‌ها در خلق و ارائۀ آن‌ها دخیل شدند، آن زمان پرسش‌هایی به وجود می‌آید که آن پرسش‌ها ممکن است در حیطۀ توانایی فقه حکم باشد.

پس این هم باز یک مقدمه است که اگر بنا است با پرسش‌های معاصر در مورد هنرهای دراماتیک مواجه شویم ضرورت دارد که نگاه فقهی موسع‌تری را داشته باشیم و به پرسش‌های بنیادی‌تری در هنر جواب دهیم تا بعد به یکی از موضوعات برسیم که مسئلۀ نمایش چهرۀ معصومین در هنرهای دراماتیک است.

یک بحث مقدماتی دیگر هم این است که ما باید آشنایی جدی‌تری با ترمینولوژی حاکم بر هنرهای دراماتیک داشته باشیم، یعنی این سومین مقدمه می‌شود، چون من در مصاحبه‌هایی که بعضی از دوستان داشتند دیده‌ام که مثلا یکی از دوستان به این توجه داشتند که حتما ما باید ابتدا به پرسش‌های بنیادی جواب دهیم ولی وقتی صحبت از اصل هنرهای دراماتیک شده مثلا از سبک نیهلیستی صحبت کرده‌اند در حالی که نیهلیسم سبک نیست، نیهلیسم می‌تواند درونمایۀ یک اثر باشد. پوچ‌گرایی می‌تواند درونمایۀ یک اثر باشد یا ذهنیت و زاویۀ دید هنرمند باشد. یعنی یک هنرمند ممکن است به هستی به نحوی نگاه کند که هستی را پوچ می‌بیند. البته باز نیهلیسم هم دو تا معنا دارد. یک معنای آن پوچ بودن هستی است و یک معنا هم پوچ بودن شیوۀ زندگی است که ممکن است بر زندگی قهرمان داستان ما حاکم باشد. در حالی که مفهوم سبک در هنرهای دراماتیک این نیست. این خیلی نکتۀ مهمی است. از این جهت مهم است… .

حالا وقتی به بحث نمایش چهرۀ معصومین هم وارد شویم عرض خواهم کرد که چقدر برای منقح کردن موضوعات ما و پاسخ دادن به پرسش‌هایی که در هنرهای دراماتیک به وجود می‌آید که فقه به معنای عام آن باید به آن جواب دهد، چقدر فهم ترمینولوژی مهم است.

ببینید مثلا یکی از مفاهیمی که در ترمینولوژی هنر وجود دارد بحث انقطاع تماشاچی از نمایش است که به آن فاصله‌گذاری می‌گویند. این فاصله‌گذاری یکی از راه‌های پاسخ دادن برای تسهیل نمایش چهرۀ معصومین است. اگر من ندانم که مثلا فاصله‌گذاری چیست طبیعتا نمی‌توانم راه‌حل دراماتیکی برای نمایش چهرۀ معصومین پیدا کنم که جواب فقه را هم داده باشد. البته این نیاز به استخوان‌سوزی و دود چراغ دارد. آن یکی فکر کرده بود که واقعا باید دود چراغ بخورد و شعر بگوید و بعد هم خورده بود و شعرش نیامده بود. واقعا دود چراغ خوردن می‌خواهد.

من الان ۲۲ سال است که مجلۀ «فیلم‌نگار» را منتشر می‌کنم. مجلۀ فیلم‌نگار تخصصی فیلمنامه‌نویسی است. اوایل که ما این مجله را شروع کردیم برای دولت هم شروع کردیم، در سازمان سینمایی بود که آن زمان معاونت سینمایی بود. آقای جیرانی، کارگردان سینما در همان شماره‌های اول به ما می‌گفت که شما ۳ شماره بیشتر دوام نمی‌آورید. گفتیم چرا؟ گفتند که اولا شما دولتی هستید و دولت عرضه ندارد که بتواند نشریۀ خوبی درآورد که سال‌ها دوام بیاورد. دولتی نگاه می‌کنید و نمی‌توانید درآورید. ثانیا مگر چقدر می‌توان راجع به فیلمنامه حرف زد؟ یعنی گویی علم فیلمنامه‌نویسی علم محدودی است. من واقعا بدون فروتنی می‌گویم، ۲۲ سال است دارم می‌خوانم و هنوز خودم را شاگرد فهم فیلمنامه‌نویسی می‌بینم، به قدری این مسئله شاخه‌های گوناگونی دارد و اتفاقا با تمام علوم انسانی هم مرتبط است، با فلسفه، با جامعه‌شناسی، با روانشناسی، با عرفان، با دین مرتبط است. به قدری مقالات جدی در همۀ نسبت سینما با همۀ این عرصه‌های علوم انسانی نوشته می‌شود که هنوز واقعا انتهای آن نرسیده است. یعنی ما هر چه می‌نویسیم و هر چه مطالعه می‌کنیم این مسئله به صورت جدی پرسش‌های جدید به وجود می‌آید و شما می‌دانید که من خودم چون الان حدود چند سالی است راجع به تراژدی و عاشورا دارم می‌نویسم، می‌گویم که تقریبا از زمان ارسطو تا الان، هیچ فیلسوف مهمی در عالم نیست که راجع به تراژدی حرف نزده باشد. این موضوع آن‌قدر مهم است و موضوعاتی که مطرح می‌کند فلاسفه را درگیر خودش کرده و فلاسفه آن‌قدر راجع به آن حرف زده‌اند و در نقد و بررسی یکدیگر این‌قدر معارف به وجود آمده که بسیاری از علاقه‌مندان به اندیشه‌های عمیق هیچ نیازی احساس نمی‌کنند که به من و شما مراجعه کنند، چون در سینما به دنبال بسیاری از این معارف هستند و به آن می‌رسند.

من به عنوان یک هشدار می‌گویم که این واگذاری، یعنی عدم توجه ما و عدم آشنایی ما با دنیای هنر درام و ورود پیدا نکردن ما و حرف جدید و معاصر نزدن ما در این زمینه باعث می‌شود یک فضای بزرگی از عرصۀ روشنفکری در اختیار کسانی قرار بگیرد که از منظر دین به این هنر نگاه نمی‌کنند و یک جریان روشنفکری – اگر نگوییم ضددینی بلکه – غیردینی به وجود آید، در حالی که این ظرفیت در دین وجود دارد که ما حرف معاصر بزنیم، حرف جدی بزنیم، در مورد زیبایی‌شناسی حرف بزنیم و بسیاری از مسائل مهمی که در هنرهای دراماتیک مطرح است از منظر دین مورد بحث قرار دهیم و این مورد توجه آدم‌های فرهیخته‌ای که به دنبال اندیشه‌های جدی در هنرهای دراماتیک هستند قرار بگیرد. واقعا این ظرفیت وجود دارد.

پس بنابراین یک مقدمۀ مهم دیگری که قبل از این ورود به این بحث ضرورت دارد راجع به آن حتما جدی‌تر فکر کنیم آشنایی خیلی جدی‌تر و عمیق‌تر نسبت به ترمینولوژی سینما و هنرهای درماتیک است. من در گفتگوهای بسیاری از دوستان که علاقه‌مند به این موضوعات هستند می‌بینم که در این زمینه نقص بسیار جدی دارند. البته این‌طور هم نیست که من بگویم ترمینولوژی سینما یک دایرة المعارف بسیار منقحی دارد و هیچ ان قلتی هم راجع به آن وجود ندارد. یکی از چیزهایی که ما در ماهنامۀ فیلم‌نگار هر شماره منتشر می‌کنیم پرونده است که پرونده‌های موضوعی مربوط به دنیای فیلمنامه‌نویسی و سینما است. اصلا کلا راجع به فیلمنامه‌نویسی است. ما پرونده‌هایی تولید کردیم که ده‌ها موضوع است و در هیچ دانشکدۀ سینمایی و آموزشگاه‌ها تدریس نمی‌شود. موضوعاتی که فهم آن‌ها به شدت جزء ضرورت‌های فهم درام است ولی به هیچ عنوان در مجامع آکادمیک و آموزشی ما مطرح نیستند. الان خود ما یک دورۀ آموزشی را طراحی کردیم که تمام متون درسی آن از قبل در این پرونده‌ها هستند که تقریبا می‌توان با جمع‌آوری آن‌ها به یک فرهنگ جامع فیلمنامه‌نویسی دست پیدا کرد. در دوره‌ای خود من مسئول انتشارات بنیاد سینمایی فارابی بودم برای این‌که خودم بفهمم به یکی از مترجمین درجه یک‌مان سفارش دادم که فرهنگ فیلمنامه بنویسد و چاپ شد. بنیاد سینمایی فارابی یک فرهنگ فیلمنامه‌ای چاپ کرد که آن خیلی خلاصه است. البته همان خلاصه که در ایران اصلا سابقه نداشت، در دنیا هم به ندرت پیدا می‌کنید که یک فرهنگ فیلمنامۀ منقحی باشد که ما آن را برداریم و ترجمه کنیم و تکلیفمان تا حدود زیادی روشن شود.

چون عرصۀ سینما سه تا عنصر دارد: یکی تکنولوژی است. یک زمانی یک میزی به نام موویِلا بود که فیلم‌های ۳۵ میلیمتری را می‌آوردند و آویزان می‌کردند و این‌ها را قیچی می‌کردند و بر اساس آن دیدگاهی که تدوینگر دارد و با کمک کارگردان این‌ها را به هم وصل می‌کردند. اگر به اتاق تدوین می‌رفتید می‌دیدید که پر از قطعات فیلم‌های آویزان شده است. الان همین امر دیجیتال شده است. شما در کامپیوتر این قطعه را برمی‌دارید و به جای دیگری وصل می‌کنید.

من وقتی راجع به هنر دینی صحبت می‌کردم گفتم که یک وجه آن تکنولوژی است. یک وجه آن هم ایدئولوژی است. یعنی آن دیدگاه و نگرش و فلسفه از عقایدی است که هنرمند بر اساس آن جهان سینمایی‌اش را خلق می‌کند. یک بخش آن هم متدولوژی یعنی قواعد حاکم بر زیبایی است که می‌گویند وضعیت نمایشی نامحدود نیست. یک کتابی به نام ۳۶ وضعیت نمایشی است، نامحدود نیست، یعنی زیبایی در واقع از یک قواعد تقریبا منظمی تبعیت می‌کند که شما اگر بر آن قواعد مسلط شوید می‌توانید به نظریۀ جامعی نسبت به زیبایی دست پیدا کنید که موقعیت‌های نمایشی است. حالا که بحث به اینجا کشید من این را خدمتتان بگویم. در همین مقدمۀ کتاب مبانی زیبایی‌شناختی سینمای اسلامی یک روایتی است که اجازه دهید این را از روی متن بخوانم خوب است.

در روایت دیگری دربارۀ گفتگوی حضرت خضر(ع) و حضرت امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب(ع) آمده است که روزی حضرت خضر(ع) به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) آمدند. حضرت علی(ع) از ایشان خواستند تا سخن حکیمانه‌ای بگویند. حضرت خضر(ع) گفتند: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ قُرْبَةً إِلَى اللَّهِ»، ببخشید من ترجمه می‌کنم چون ممکن است بعضی ندانند، شما که می‌دانید. حضرت خضر(ع) فرمودند که چقدر زیباست تواضع توانگران در مقابل فقرا برای این‌که به قرب الهی برسند، چقدر زیباست فروتنی ثروتمندان در مقابل فقیران به خاطر رسیدن به قرب الهی. اما حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مقابل می‌فرمایند: «وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِكَ تَيْهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ ثِقَةً بِاللَّهِ»؛ از آن زیباتر بی‌اعتنایی فقیران به ثروتمندان است به خاطر اعتماد به خداوند. خضر(ع) شگفت‌زده می‌گوید: سزاوار است که این سخن با طلا نوشته شود. یعنی دو موقعیت زیبایی‌شناختی در این روایت مطرح شده که با تحلیل این‌ها است که ما می‌توانیم به تعریف درستی از مفهوم زیبایی برسیم.

ما وقتی از تکنولوژی، متدولوژی و ایدئولوژی حاکم بر هنرهای دراماتیک حرف می‌زنیم عقاید و معارف ما، با آن پیش‌فرضی که گفتیم فقه دین ما در نسبت با تک تک این‌ها می‌تواند تأثیرگذار باشد. مثلا در تکنولوژی. تکنولوژی معمولا بر اساس پاسخ به نیاز انسان به وجود آمده و این نکتۀ بسیار مهمی است. چون عده‌ای می‌گویند که تکنولوژی سینما زائیدۀ فرهنگ غرب است و ناگزیر حامل فرهنگ غرب است. این حرفی است که مک لوهان زده است. شما چون رسانه خوانده‌اید و می‌دانید در آن کتاب آیینه‌های جیبی است. فکر می‌کنم این کتاب را تلویزیون قبل از انقلاب چاپ کرده بود و من آن زمان کتاب آیینه‌های جیبی را خواندم. آنجا معتقد بود که شما وقتی یک کالایی را به کشوری صادر می‌کنید در واقع فرهنگتان را هم با آن صادر می‌کنید. البته بعدها عدۀ دیگری این نظریه را به چالش کشیدند و آن را نقد کردند، یعنی به جنبۀ ابزاری تکنولوژی معتقدند که نسبت تکنولوژی با عقیده‌های مختلف یکسان است، چه مسیحی، چه مسلمان و چه مارکسیست باشید می‌توانید از این تکنولوژی برای القای باورهای خودتان استفاده کنید.

اما یک نظریۀ دیگر قائل به این است که تکنولوژی دو تا ویژگی دارد؛ یک ویژگی آن این است که تداوم حواس ما است. رادیو تداوم گوش ما است، دوربین تداوم چشم ما است. همچنین زائیدۀ نیاز ما است. اگر دین بتواند نیاز جدیدی را به هنر دراماتیک اعلام کند که ضرورت داشته باشد تکنولوژی جدیدی برای آن خلق شود، کمااین‌که در سینما وقتی خلاقیت‌های ذهنی هنرمندان به جایی رسید که مثلا دوربین ۳۵ نمی‌توانست پاسخگو باشد به دوربین‌های دیجیتال روی آوردند.

بگذریم، در بحث ایدئولوژی و بحث متدولوژی هم می‌توانیم نسبت‌های خودمان را با نسبت‌های فقه دین و اصلا فقه در چهار صورت خودش را با این‌ها بررسی کنیم و جواب دهیم.

این‌ها مقدمات کلی بود که من خواستم عرض کنم. چون وقت زیادی نداریم من سریع‌تر وارد اصل بحث شوم.

می‌دانید که بحث نمایش چهرۀ معصومین(ع) یکی از بزرگ‌تری چالش‌های سینمای ما است، چون در دنیای غرب چنین چالشی وجود ندارد، آن‌ها به راحتی معصومین(ع) و پیامبران را نشان می‌دهند و حتی آن‌ها را نقد می‌کنند، نعوذ بﷲ آن‌ها را ضایع می‌کنند، به دلیل این‌که بخش عظیمی از هنرمندان غرب چه بسا ممکن است به عصمت انبیاء(ع) هیچ قائل نباشند و بنابراین به راحتی راجع به پیامبرانشان فیلم می‌سازند و پیامبری خلق می‌کنند که آن پیامبر از پیروانش کمتر است، مثلا کم می‌آورد. مثلا آرنوفسکی که فیلم نوح(ع) را ساخته بود، شما وقتی آن را نگاه می‌کنید می‌بینید که او یک پیامبری است که به لحاظ معرفتی پایین‌تر از عروس خودش است و پیامبر نجات بشر نیست و مثلا پیامبر محیط زیست است و حیوانات را بر انسان‌ها ترجیح می‌دهد. شما فیلم‌های متعددی را می‌دانید که این‌طور است. اما این مسئلۀ ما در دنیای اسلام هست.

از طرفی هنرمندانی که در دنیای درام کار می‌کنند می‌گویند که نمایش چهرۀ معصوم جزء ضروریات درام است. یعنی شما وقتی قهرمان اصلی ماجرا را حذف می‌کنید در واقع چه بسا به نفع ضدقهرمان وارد عرصه می‌شوید.

اجازه دهید من یک بخش‌هایی را از این کتاب مجلس ضربت زدن بهرام بیضایی برای شما بگویم. بهرام بیضایی دو تا کار انجام داده و من به عنوان محب اهل بیت(ع) خودم را مدیون او می‌دانم. یکی نوشتن فیلمنامۀ روز واقعه است که سال‌های متمادی عصر عاشورا ما این فیلم را دیده‌ایم و به لحاظ زیبایی‌شناختی یکی از بهترین فیلم‌هایی است که راجع به واقعۀ عاشورا نوشته شده است و یکی هم این نمایشنامۀ مجلس ضربت زدن است. من توصیه می‌کنم در ایام عید غدیر بنشینید این نمایشنامه را بخوانید و ببینید که چه عظمتی برای امیرالمؤمنین(ع) در اینجا کشف شده است. خیلی عظیم است.

این داستان یک گروه نمایشی است که می‌خواهند راجع به امیرالمؤمنین(ع) یک نمایشنامه‌ای اجرا کنند، به وزارت ارشاد رفته‌اند که مجوز بگیرند و ارشاد چند تا ایراد گرفته و اولین مورد هم این است که شما حق ندارید چهرۀ معصومین(ع)، ولیّ خدا را نشان دهید. ایشان این را یک ظلم مضاعف بر امیرالمؤمنین(ع) می‌داند که چهره‌ای که در طول تاریخ مظلوم بوده، حالا ما در نمایش هم داریم آن را حذف می‌کنیم. این جزء ضرورت‌های درام است که حتما چهرۀ معصوم نمایش داده شود که اگر بنا است مخاطب ما همزادپنداری کند با قهرمان اصلی داستان همزادپنداری کند و به اصطلاح می‌گوید که اگر قهرمان چهره نداشته باشد نمایش هم وجود نخواهد داشت. واجب است که نمایش حتما قهرمان را نشان دهد. اما ما با معضلات زیادی در این زمینه روبه‌رو هستیم.

آقای احمدرضا درویش یک فیلمی به نام رستاخیز ساخت، در این فیلم غیر از امام حسین(ع) بقیۀ اصحاب کربلا، از جمله حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع) و همه را نشان می‌دهد. حضرت علی‌اکبر(ع) از یک جهتی هم حساس‌تر است چون «أشبه الناس خَلقاً و خُلقاً» به رسول ﷲ(ص) است، بنابراین نشان دادن او معادل نشان دادن رسول خدا(ص) است.

البته ایشان قبلا فتوا گرفته، از آیت‌ﷲ سیستانی پرسیده‌اند. فرصت نیست که من جزئیات را برای شما بخوانم. پرسیده‌اند که آقا! ما می‌توانیم نمایش دهیم؟ ایشان گفته‌اند که به دو شرط می‌توان نمایش داد: ۱. وهن نباشد، ۲. تحریف هم نباشد. این دو واژه، واژه‌های بسیار کلیدی در بحث نمایش چهرۀ معصومین هستند. من جستجو کردم، یکی از شانس‌هایی که آوردیم این است که در دنیای اسلام یک سنت نمایشی اتفاق افتاده و آن هم تعزیه است و این تعزیه باعث شده که علمای بزرگ و فقهای ما راجع به آن نظر دهند.

از زمان صفویه تا کنون در مورد نمایش چهرۀ معصومین فتوا داریم. علمایی که از زمان صفویه تا الان بوده‌اند. چون تعزیه به مرور شکل گرفت و اوج آن در دورۀ قاجاریه است که واقعا به یک هنر بسیار فاخری تبدیل شده بود. یعنی هنری که به لحاظ زیبایی‌شناسی هم قابلیت این را داشته که ابزار تئوری‌پردازی هنر مسلمین باشد. این کلمۀ مسلمین را هم باز با تأکید استفاده می‌کنم و اگر فرصت شد بعدا صحبت می‌کنیم.

یکی از مشکلاتی که ما داشتیم این بود که متأسفانه وقتی که در زمان بنی‌عباس آثار یونان ترجمه شد، بوطیقا درست ترجمه نشد. من الان توصیه می‌کنم، واقعا همان‌طوری که منطق ارسطویی در حوزه‌های ما تدریس می‌شود، بوطیقای ارسطو هم مورد عنایت واقع شود، یعنی بوطیقا واقعا به یک کتاب درسی تبدیل شود، چون بنیان تئوری‌پردازی هنر درام در دنیای غرب بوطیقای ارسطو است. بخش عظیمی از آنچه که در دنیای غرب در مورد تئوری درام شکل گرفته است، ریشۀ آن در بوطیقای ارسطو است. اگر آن اتفاق افتاده بود و فهمیده بودند، طبیعتا ما با یک سنت نمایشی که پرسش‌های زیادی را برمی‌انگیزد روبه‌رو بودیم و فقها راجع به آن از قرن‌ها پیش نظر می‌دادند. ولی حالا نشده، ولی تعزیه باعث شده که فتوا دهند.

اکثریت قریب به اتفاق فقها منهای معدودی از فقها همه موافق نمایش چهرۀ معصومین هستند به دو شرطی که وهن معصوم نباشد و تحریف نباشد. البته فقهایی هم هستند که به طور مطلق با نمایش چهرۀ معصومین مخالف هستند و قیدی هم برای آن ذکر نکرده‌اند.

ما از یک طرف با دراماتورها مواجه هستیم که قائل هستند بدون نمایش چهرۀ معصوم، نمایشی شکل نمی‌گیرد و ما از یک اثر هنری زیبای بسیار تأثیرگذاری که می‌تواند در گرایش مردم به شخصیت معصومین موثر باشد محروم می‌شویم.

خود من هم جستجو کردم که معنای این وهن و تحریف چیست؟ از مقام معظم رهبری استفتاء کردم، فتاوای مختلف از امام(ره) و بقیه جمع‌آوری کردم و به این دو واژه رسیدم که گفته‌اند؛ وهن شخصیت نباشد و دوم این‌که تحریف نباشد. برای تحریف هم عمدتا فرموده‌اند که معنای آن این است که ما چهرۀ خاصی را به معصوم نسبت ندهیم. یعنی کمتر این بحث مطرح شده که آیا تحریف، تحریف محتوایی است، تحریف معنوی است؟ مثلا آیا به لحاظ تاریخی ما دچار تحریف نشویم؟ یعنی یک واقعه‌ای را به معصومین نسبت ندهیم که وجود نداشته باشد. این دیگر فتوای فقهی ندارد، بلکه نیاز به تأملات تاریخی دارد و تاریخ‌دانان باید بگویند که این مستند هست یا مستند نیست.

من چند هفته قبل از کرونا یک جلسه‌ای را در مؤسسۀ امام خمینی با دپارتمان تاریخ داشتم. آقای پیشوایی – خدا رحمتشان کند – هم حضور داشتند. آنجا در گفتگویی که ما در بحث زیبایی و تاریخ شروع کردیم به این نتیجه رسیدند که مؤسسه نیازمند یک دپارتمان هنر است و ۲-۳ هفته بعد کرونا همه چیز را بر باد داد و رفت و دیگر اصلا آن پروژه هم دنبال نشد. ما در آنجا هم بحث‌های جدی داریم.

در آنجا گفتند که تحریف مربوط به این است که ما چهرۀ خاصی را به امام نسبت ندهیم.

دوم هم گفتم که وهن را چه کسی باید تشخیص دهد؟ سؤال من این بود که آیا عرف خاص باید این وهن را تشخیص دهد یا عرف عام باید تشخیص دهد؟ این از پرسش‌های خود من هم هست، دنبالۀ آن را عرض می‌کنم.

فتاوا این است که عرف عام باید تشخیص دهد. اگر جامعۀ مسلمین و مکلفین یک اثری را نسبت به معصومین موهن ندید اشکالی ندارد. دیگر نیازی نیست که با عرف خاص متخصصین عرصۀ درام بسنجیم. در حالی که واقعا در بعضی از آثار ممکن است این تعارض به وجود آید که فهم عرف خاص موهن بودن باشد در حالی که فهم عرف عام این‌طور نیست. کمااین‌که مثلا ما در سینمایمان می‌بینیم که بعضی از فیلم‌ها میلیاردی می‌فروشد ولی فیلم مبتذل است. عرف عام آن را می‌پذیرد و آن را مبتذل نمی‌داند.

من یادم رفت در مقدمه یک جمله‌ای بگویم و آن هم این بود که من یک دوستی به نام آقای دکتر بهمن اکبری دارم. ایشان دارد یک مقاله‌ای می‌نویسد که عنوان آن فقه جمال است. یعنی خود زیبایی، جمال به عنوان یک اصل برای بررسی مسائل فقهی است. آن را دیده‌اید؟ البته هنوز هم منتشر نشده است، من دیدم که یادداشت‌های اولیه‌اش را نوشته بود که در مورد فقه جمال بود. چیزی که در ذهنم است این است که مثلا می‌گفت: جمال و برخورداری از زیبایی جزء حقوق انسان است و وقتی بحث حق پیش می‌آید، تکلیف هم پیش می‌آید پس فقه هم می‌تواند وارد آن شود. حالا این‌که مقالۀ او چه چیزی از آب درآید نمی‌دانم، امیدوارم چیز خوبی شود.

خب سؤال این است که تشخیص وهن بر عهدۀ عرف عام است ولی عرف عام می‌تواند مورد مناقشه واقع شود. یعنی عرف خاص که تخصصش این است که تشخیص دهد در اینجا مثلا آیا نعوذ بﷲ معصوم کوچک شده یا بزرگ شده است، در حالی که عرف عام این را تشخیص ندهد. این چه جوابی دارد؟ باز در عرف عام یک سؤال وجود دارد. ما چطور باید عرف عام را بفهمیم؟ آیا می‌توان به نظرسنجی روی آورد؟ مثلا ما فیلم رستاخیز را نشان دهیم و در جامعۀ اسلامی خودمان، مثلا در جامعۀ اسلامی قم و تهران، عدۀ زیادی از مردم و مثلا چند هزار نفر ببینند و بعد ما نظرسنجی کنیم و ببینیم که استنباط آن‌ها چیست؟ آیا در اینجا وهنی اتفاق افتاده یا نیافتاده است؟ آیا این نظرسنجی به لحاظ فقهی پاسخ دارد؟ قابل تأمل است؟ چون ممکن است شما در نظرسنجی‌ها ببینید که ۸۰ درصد بگویند که موهن نیست ولی ۲۰ درصد بگویند که هست. من کدام‌یک از این عرف را در نظر بگیرم؟ می‌توانم به این ۸۰ درصد اعتماد کنم؟ بنابراین باز این هم پرسشی راجع به نمایش چهرۀ معصومین از این منظر است.

اما ما می‌توانیم به دو نحو نگاه کنیم، یک عده مخالفان نمایش چهرۀ معصومین هستند که هم در فقها داریم. مخالفت‌های مشروط داریم که گفتند به شرط این‌که موهن نباشد و تحریف نباشد، مخالفان مطلق داریم که به طور کلی مخالفت می‌کنند. در بین روانشناسان اجتماعی هم افرادی را داریم که با نمایش چهرۀ معصوم مخالف هستند. آن‌ها می‌گویند که نمایش چهرۀ معصوم به چند دلیل ممکن است به ایراد منجر شود: ۱. یک هنرپیشه‌ای در نقش معصوم بازی کند و بعد یک فیلم مستهجن بازی کند. این ممکن است از نظر اجتماعی موجب وهن معصوم شود. به نظر من خود این هم نیازمند نظرسنجی است. این‌که هنرپیشه‌ای این نقش را بازی کند و بعد یک نقش منفی بازی کند. ما از کجا می‌توانیم بفهمیم که این نقش منفی که الان بازی کرده است، مورد وهن آن نقشی است که قبلا بازی کرده است؟ باید به این هم پاسخ داده شود که با چه مکانیزمی می‌خواهیم این وهن را تشخیص دهیم؟

یا گفته‌اند که معصومین در ذهنیت ما به یک اسطوره‌هایی تبدیل شده‌اند که وقتی یک هنرپیشه‌ای این نقش را بازی می‌کند این چهره را عرفی می‌کند و این عرفی شدن چهره باعث کوچک شدن معصوم می‌شود.

البته همه ی این‌ها جواب دارد و چون فرصت نیست چه بسا من به جواب‌ها نرسم. همۀ این ایراداتی که می‌گیرند پاسخ دارد و اتفاقا بخشی از این پاسخ‌ها دراماتیک است.

حالا من یک نمونه از آن را می‌گویم، مثلا شما الان نام داریوش ارجمند را می‌شنوید، بیشتر به یاد سریال ستایش می‌افتید یا سریال امام علی(ع)؟ ستایش نزدیک‌تر به ما هستند، ایشان حشمت فردوس هستند. شما به خاطر امیرالمؤمنین(ع) می‌گویید که مالک اشتر است. حالا اگر ما فرض کنیم که یک نقش را چند هنرپیشه بازی کنند به این معنا است که ما چهره‌ای را نسبت ندادیم. یا در خود جهان فیلم تعمدا کاری می‌کنیم که بگوییم مثلا چهرۀ امام حسین(ع) این نبوده است. همۀ این‌ها به لحاظ دراماتیک هم جواب دارد، مثلا در بحث تعلیق ناباوری در درام. یعنی من وقتی در اثر قرار می‌گیرم… . البته منظورم آثار کلاسیک است و نه آثار مدرن. در آثار کلاسیک، ناباوری‌ام را تعلیق می‌کنم، یعنی این داستان را باور می‌کنم. اما آیا بعد از این‌که از فیلم بیرون آمدم می‌گویم که او داریوش ارجمند است یا مالک اشتر است؟ یعنی این تعلیق ناباوری تا ابد با من هست؟ قاعدتا نیست.

بنابراین ما باید به این پرسش‌ها پاسخ دهیم. فکر می‌کنم من به بخش زیادی از این پرسش‌ها جواب داده‌ام. البته جواب فقهی آن‌ها بر عهدۀ من نیست ولی جواب‌های دراماتیک داده‌ام، اما یک مخالفت دراماتیک هم با نمایش چهرۀ معصومین(ع) داریم که من این را عرض می‌کنم و تمام می‌کنم.

آن مخالفت دراماتیک هم این است که ما با کدام تحلیل روانشناختی از معصوم(ع) می‌توانیم او را به نمایش درآوریم؟ یعنی ما چه فهمی از شخصیت معصوم داریم که آن فهم را فیلمنامه‌نویس، کارگردان و بازیگر هم باید داشته باشند تا بتوانند معصوم را آنگونه که حداقل نزدیک به واقعیت است نشان دهد.

ببینید وقتی سریال حضرت یوسف(ع) پخش شد… . خداوند آقا فرج سلحشور را رحمت کند، او از دوستان قبل از انقلاب ما بود، ما با هم در مسجد نمایش اجرا می‌کردیم. وقتی سریال پخش شد، خیلی آثار خوبی داشت و شاید در دنیا میلیاردی این سریال را نگاه کردند، صدها میلیون نفر آن سریال را دیدند و از یک زاویه‌ای که در واقع روایت بنی اسرائیل را به نسبت به حضرت یوسف(ع) در خیلی از موارد نقض می‌کرد، خیلی سریال خوبی بود. اما آقای انصاریان (حفظه ﷲ) گفت که این پیامبری که تو نشان دادی یک حزب ﷲی خوب است، این یوسفی که تو نشان دادی، پیامبر نیست. ضمن این‌که به لحاظ دراماتیک این فیلم حضرت یوسف(ع) نبود، سریال زلیخا بود. چون به لحاظ دراماتیک قهرمان اصلی داستان زلیخا است و حضرت یوسف(ع) تقریبا یک شخصیت منفعل داستان است، به جز یک مقطع کوتاهی که حاکم می‌شود و یک کارهایی انجام می‌دهد که آن‌ها هم خیلی جنبۀ دراماتیک ندارید و توصیف شخصیت حضرت یوسف(ع) است. آن چیزی که این اثر را دراماتیک کرده است، یک قهرمانی به نام زلیخا است که دیوانه‌وار عاشق کسی شده است و حاضر است تمام بلاهای عالم را متحمل شود تا به هدفش برسد. این دقیقا تعریف قهرمان در ساختار کلاسیک است.

ببینید این‌که ما با کدام تحلیل از شخصیت معصومین می‌توانیم نمایشی اجرا کنیم و یا فیلمی بسازیم که بتواند تا حدودی ما را به علی بن ابیطالب(ع) نزدیک کند. البته ایرادی که بهرام بیضایی می‌گیرد این است که می‌گوید: شما آن‌چنان او را قدسی می‌کنید که دست نیافتنی است و بعضی آن‌چنان او را زمینی می‌کنند که در واقع تحقیر می‌شود! جملات او خیلی زیبا است و فرصت نیست که من برای شما بخوانم. می‌‌گوید: علی(ع) نامی است که بر زمین سنگینی می‌کند. این یکی از دیالوگ‌هایش است. یکی از دیالوگ‌های خود امیرالمؤمنین(ع) را از زبان یکی از شخصیت‌ها می‌گوید.

من توصیه می‌کنم در شب عید غدیر یک محفل و گعده‌ای راه بیاندازید و این نمایش روخوانی شود و راجع به زیبایی‌شناسی آن بحث شود. «ﷲم ثبتنا علی دینک و استعملنا بطاعتک و لیّن قلوبنا لولیّ أمرک»، صلواتی بفرستید (ﷲم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

– دبیر جلسه

از جناب استاد تابش تشکر می‌کنیم. در خدمت جناب استاد نهاوندی هستیم و از نکات و نقدهای ایشان استفاده می‌کنیم.

– آقای نهاوندی

بسم ﷲ الرحمن الرحیم. جا دارد در ابتدای عرایضم این ایام فرخنده و مبارک که منسوب به مولی الموحدین، امیرالمؤمنین(ع) است را تبریک و تهنیت عرض کنم، با این تذکر که ان‌شاءﷲ به یاد داشته باشیم همیشه وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) را، کمااین‌که استاد تابش از ابتدای مطالبشان با همین عنوان کلیدواژۀ امیرالمؤمنین(ع) ذکر می‌کردند، ذکر کنیم. جالب اینجا است که بدانید مرحوم علامه امینی در کل الغدیر و کتاب‌های منتسب به ایشان و محدث قمی در کل آثارش، وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) را با همین عنوان یاد کردند که در حقیقت برخاسته از گل‌واژه‌ای است که رسول گرامی اسلام(ص) متذکر شدند و به ما سفارش کردند، نه به عنوان امام علی(ع). شاید در برخی از کتاب‌ها از این واژه استفاده می‌شود. چون اهل سنت امام را به عموم شخصیت‌هایی که دستی بر خلافت و ادارۀ جامعه دارند اطلاق می‌کنند. همچنین میلاد امام هادی(ع) را تبریک و تهنیت عرض می‌کنم.

از مطالب بسیار ارزندۀ صدیق ارجمندم جناب آقای تابش خیلی استفاده کردیم، اگرچه من متنی در اختیار نداشتم که بر اساس آن متن مطالبی را عرضه کنم و می‌خواهم حرف‌های خودم را بلند بلند بگویم و در این جلسه تقدیم حضورتان کنم، چیزهایی که شاید به اقتضای فعالیت کاری‌مان روی آن‌ها تمرکز کرده‌ایم.

با مقدماتی که جناب استاد گفتند عموما موافق هستم و آنچه که ظرفیت ما برای تبیین موضوع چهره‌پردازی و نمایش و بازآفرینی چهرۀ معصومین در آثار دراماتیک هست، بالطبع از حوزۀ معرفت‌های درجه دو می‌تواند سرچشمه بگیرد که بحث از آن‌ها بسیار بسیار لازم است. منتها موضوع بحث ما پیرامون همان تفقه حکمی به معنای فقه حکم است و در خصوص احکام الزامی که هنجارسازی و پسندهای اجتماعی ما را شکل می‌دهد بحث را دنبال می‌کنیم اگرچه آن مباحث هم در جای خودش باید در فلسفۀ فقه هنر به صورت جدی دنبال شود.

موضوعی هم که در عنوان آمده، در بحث موضوع‌شناسی طبیعتا موضوعات مستنبطه و غیرمستنبطه‌ای که ما راجع به آن‌ها می‌خواهیم صحبت کنیم، آن موضوعاتی هستند که متعلق حکم قرار می‌گیرند، مثل همین نمایش چهرۀ معصومین که در این خصوص داریم بحث می‌کنیم.

منتها به صورت خیلی جدی می‌خواهم از این نکات پایانی و انتهایی جناب استاد مستقیما وارد بحث شوم و آن رویکرد درستی که در این خصوص داشتند. اگرچه بسیاری از فقها در موضوع تفقه حکمی‌شان به مسئلۀ وهن و تحریف اشاره کردند اما من در موضوع‌شناسی می‌خواهم از یک منظر و نگاه دیگری وارد این بحث شوم که اگر پاسخ‌هایی به آن نگاه داده نشود ما نمی‌توانیم تجویزی را برای نمایش چهرۀ معصومین به هر شکلی در آثار نمایشی قائل باشیم.

حضور چهره و بازنمایی شخصیت معصومین در حقیقت با دو ویژگی منحصربه‌فرد دنبال می‌شود که یکی ویژگی عصمت است و دیگری هم ویژگی تقدس، یعنی حس قدسیت داشتن رابطۀ اتصال با عالم غیب و وحی است، عصمت در اجرای حکم و تقدس.

سؤال اصلی ما این است که واقعا به تصویر کشیدن چهرۀ تابناک معصومین در آثار دراماتیک و هنرهای دراماتیک چه تأثیری در ذهن و باورهای مخاطب ما خواهد داشت؟ یعنی آیا اساسا به دور از این‌که این وهن باشد یا نباشد که بعد عرض می‌کنم ما با چه مشکلاتی در این خصوص روبه‌رو هستیم. از همین منظر دراماتیکی که استاد هم فرمودند، آیا موجب تقلیل جایگاه ملکوتی و قدسی و معرفت عصمتی که در باورهای اساسی ما جاری و ساری است می‌شود یا نمی‌شود؟ در حقیقت نشان دادن چهرۀ معصوم و بازیگری نقش معصومین اصلا مسئلۀ ما نیست. مسئلۀ ما در حقیقت نگاه فرهنگ شده‌ای است که توسط بازنمایی هنرهای دراماتیک در اعتقادات مردم رسوخ پیدا می‌کند. باورهای آن‌ها و مرزهای ارزشی و هنجاری آن‌ها را جابه‌جا می‌کند و تا زمانی که این اصلاح نشود و به آن پاسخ درستی داده نشود و روشی را برای این خصوص نتوانیم ابداع و احداث کنیم که من اعتقاد دارم که شاید نشدنی باشد، طبیعتا شاید نهی فقها بی‌وجه نیست و آن دغدغۀ عزیزان ما که در حوزۀ هنرهای دراماتیک فعالیت می‌کنند که واقعا در جای خودش مسئلۀ مهمی است که اگر قهرمان ما چهره نداشته باشد درام شکل نمی‌گیرد، در جای خود هست.

من برای این‌که این مسئله و این زاویۀ نگاه را یک مقداری باز کنم، چند مطلب را به عنوان چند سؤال کلیدی می‌خواهم ارائه کنم و ببینیم که اصلا پاسخی برای موضوع‌شناسی از این منظرها و باز کردن آن از بُعد دراماتیک داریم؟ که اگر نداشته باشیم لاجرم نباید این چهره نمایش داده شود.

یکی از مسائل ماهیت هنرهای دراماتیک است. ما با نگاه هستان‌شناسی به ماهیت و جوهرۀ هنرهای دراماتیک می‌دانیم اساسا فیلم و هنرهای دراماتیک برخاسته از عصر مدرنیته است. با این منظر که ظرفیت اموراتی مانند تقدس و به تصویر کشیدن عصمت در آن نیست، یعنی یک زیست و اندیشۀ دینی که بخواهد قابل رؤیت و تصویرگری به این نوع باشد، یعنی رؤیت‌پذیری باشد. آن چیزی که خاستگاه هنرهای دراماتیک است رؤیت‌پذیر کردن امور است و اساسا خیلی از امورات غیبی و امورات مقدس ما اگر رؤیت‌پذیر باشد که دیگر «یؤمن بالغیب» نیست. غیب آن است که شما نتوانید آن را به تصویر بکشید.

شاید خیلی از افراد قائل به این باشند که این فرآیندی که اساسا در بستر مدرنیته شکل گرفته است برای تهی کردن مفاهیم عمیق دین از آن معنای واقعی‌شان است و خصوصا فیلم که یک ابزاری مبتنی بر یک تفسیر تجربه‌گرایانه است. شما تلاش می‌کنید تجربه‌گرایی را از دنیای پیرامون خودتان در چارچوب تصویر به نمایش درآورید.

بر مبنای همین نوع تحلیل از ماهیت هنرهای دراماتیک حضور شخصیت‌های مقدس، معصوم و مسائل ماورایی از ابتدا با چالش تقلیل‌گرایی روبه‌رو می‌شود. یعنی ما در اینجا یک چالش تقلیل‌گرایی جدی داریم. این اولین نکته است.

مطلب دوم گزینشی بودن واقعیت در هنرهای دراماتیک است. ببینید روایت‌های دراماتیک از واقعیت به تعبیر خودشان فاصلۀ ناپیمودنی دارد و بسیار فاصله دارد. ما اگر در ماهیت هنرهای دراماتیک مثل فیلم دقت کنیم، نمی‌توانیم هیچ‌گاه یک واقعیتی را آن هم با این پیچیدگی‌ها و زوایایی که رسوخ در حوزه‌های اعتقادی و بنیان‌های معرفتی ما دارد، ۱۰۰ درصد بازنمایی کنیم.

لذا شما مجبور هستید که این واقعیت را برای بازنمایی گزینش کنید و خود این گزینش کردن آسیب بسیار بسیار جدی دارد که در عرایضم عرض می‌کنم.

نکتۀ سوم مداخله‌گری در این آثار و هنرهای دراماتیک است. ما می‌دانیم جهان داستان را درام‌پرداز خلق می‌کند. یعنی باورهای فکری، رویکردهای اخلاقی، این‌ها در بطن و متن شخصیتی که از طریق درام‌پرداز پردازش می‌شود و زاویۀ نگاه درام‌پرداز در سراسر این شخصیت و پردازش‌های پیرامونی آن حضور دارد، همین که خودشان حتی راجع به شرایط مفروض در حوزۀ دراماتیک بحث می‌کنند. تعبیر شهید آوینی است که شاید بتوانم بگویم. ایشان می‌گوید که واقعیت‌هایی که ما در درام به کار می‌بریم بازتاب درونی فیلم‌ساز ما است و طبیعتا این از دید کارگردان، از دید فیلمنامه‌نویس یک توهم واقعیت را منعکس و منتقل می‌کند و استبداد خیال این درام‌پرداز تا آخر ما را در یک محدوده و یک کپشن قابل اجبار قرار می‌دهد و یا به تعبیری بیننده مجبور می‌شود تا انتها خیالات خودش را بر اساس فیلم طراحی شده منعکس و منتقل کند. لذا این مداخله‌گری باز یک امر خیلی جدی است که در جهان دراماتیک وجود دارد. چون در جهان دراماتیک هیچ کنش عادی و مسلمی فرض نمی‌شود. پی‌رنگ دراماتیک رویارویی شخصیت‌ها را با موقعیت‌های بحرانی و مسائل این‌چنینی روشن می‌کند و یک جهان داستان و یک منطق نمایش را با قاعده و قانون درام‌پرداز، اعم از کسی که فیلمنامه نوشته، یا کارگردانی می‌کند و یا هر کسی دیگر که نمایش را اجرا می‌کند، شما در حقیقت دارید این جهان را فهم می‌کنید.

نکتۀ بعدی که سریع‌تر عرض می‌کن رابطۀ فرم و محتوا در هنرهای دراماتیک است. شما در تحلیل رابطۀ میان فرم و محتوا، اثرگذاری فرم بر محتوا…، اگرچه فرم عینیت‌یافته و ایده و محتوا را داریم اما خود صحنۀ درام متأثر از فرم و قالب است و این فرم و قالب حاکم بر جریان محتوای ما است.

از آن سو هم سواد بصری مخاطب است، یعنی مخاطب ما که انسان به شدت متأثر از محسوسات و عینیات امروزه است، او در فهم دراماتیکش بر اساس آموزش‌هایی که قبلا داشته و یا آموزش‌های بصری که دیده، قابلیت‌های فرهنگی که مخاطب دارد، این‌ها اثر می‌گذارد.

نکتۀ بعدی تأثیرات زمانی و مکانی است. من همۀ این‌ها را در موضوع‌شناسی عرض می‌کنم، یعنی آن چیزی که می‌تواند متعلق حکم قرار بگیرد. ما باید ببینیم که از این توصیفات می‌توانیم به یک پاسخی برسیم که بعد به تجویز منتقل شویم. دیدن تصویری از چهره و یا بازنمایی شخصیت معصوم که فارغ از اصالت و انطباق قطعی با امر واقعی و عینی است، دستخوش عناصر زمانی و مکانی قرار می‌گیرد و مایزی در این میان نیست که بتوانیم این را تغییر دهیم.

یک بحثی که ما در حوزۀ معصومین داریم که باید طبیعتا در ابتدا از معصوم یک صحبتی می‌کردیم ولی مفروق عنه گرفتیم که همه معصوم را فهم کرده‌ایم. ببینید ما در بحث معصوم فعل و قول و تقریر معصوم را حجت می‌دانیم و زمانی که شما وارد عنصر زمان و معاصریت می‌شوید و این را در حوزه‌های روایت فعل معصوم و یا نمایش قول معصوم و دیالوگ معصوم به نمایش می‌گذارید، طبیعتا حوزۀ زمانی و مکانی در شما تأثیر می‌گذارد.

من یک مثالی عرض کنم؛ داشتن اولاد کثیر و تعدد زوجات در عصری که عصر نبوی(ص) و علوی(ع) بوده و بعد از آن، یک امتیاز در آن عصر بوده است و ما مثلا در فرهنگ رایج خودمان تعدد زوجات را نداریم. حالا اگر بنا باشد برش تعدد زوجات نبی مکرم اسلام(ص) را به نمایش بگذاریم، کمااین‌که ظاهرا تونس این کار را کرد، این فوق‌العاده جریان را به وهن می‌کشد… . شما می‌فرمایید که واقعیت قضیه وهن نیست ولی این مسئله به وهن می‌کشاند، یعنی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، این‌طور است.

باز اشکال بعدی که در حوزۀ موضوعی برای ما پیش می‌آید اشکال همپوشانی زندگی شخصی و حرفه‌ای بازیگران در اذهان عامه است. این‌که جریان بازیگری با پدیده‌ای مثل سلبریتی‌گری پیوند خورده و باز چه ما بخواهیم و چه نخواهیم این خودش قداست‌زدایی را به همراه دارد؛ یعنی تلقی یک نوجوان، کودک از یک داستان و فیلمی که دیده، این‌ها را… .

جناب آقای تابش! و عزیزان! یکی از نکات بسیار جدی تضادهای شخصیت معصوم با فرم و قالب دراماتیک است. یک مثالی برای شما بزنم، اتفاقا من یک بررسی راجع به این موضوع کرده بودم، شخصیت حضرت مسیح(ع) در عالم واقع یک گرایش صلح‌طلبانه، جهت‌گیری سنتی و اتفاقا غیرجنسی است. طبیعتا آن چیزی که بوده، این بوده است. اما سینمای موجود ما زمانی که می‌خواهد یک فیلم و یک درام را شکل دهد به سمت خشونت و جنسیت خیلی راغب است، بنابراین شخصیت‌پردازی حضرت مسیح(ع) به گونه‌ای که فضای سینمایی یا فضای دراماتیک امروز مورد اقبال مخاطب قرار دهد، نیست. لذا اگر قرار باشد این کنش‌های ارادی معصوم در قاب تصویر و یا در هنرهای دراماتیک بازنمایی شود، این اصلا چگونه میسور است؟ کنش‌های ارادی، آن چیزی که ما می‌خواهیم…، حتی غیرارادی‌ها هم این‌طور هستند. یک مثال عرض کنم؛ مثلا در همین نمایش حضرت یوسف(ع)، شما ببینید وقتی که حضرت یوسف(ع) با زنانی که برای خرید گندم آمده بودند مواجه می‌شد به صورت مستقیم در چهرۀ آن‌ها زل می‌زد و با آن‌ها گفتگو می‌کرد. آیا واقعا حریم معصوم در واقعیت امر به این شکل بوده که با زن نامحرم به این شیوه صحبت کند؟

یا مثلا شخصیتی مثل حضرت یعقوب(ع) که بالأخره پیامبر است، در این فیلم بسیار فرد منفعل، مردد، مضطرب دیده شده، در حالی که باید مدیر، مدبر، فعال و دارای کنش اجتماعی قوی باشد. در طول این نمایش شما می‌بینید که این‌طور نیست. درام‌پرداز یا کارگردان هم چاره‌ای جز این ندارد چون می‌خواهد این حس را منتقل کند که در یک شرایطی قرار گرفته که مجبور است بپذیرد.

یا مثلا اگر کارگردان می‌خواهد یک برشی را انتخاب کند برای این‌که جریان نمایش میدان جنگ معصوم را به بحث بگذارد، شما می‌دانید لازمۀ میدان نبرد، جدی بودن و خشن بودن و خون و خشم است. این چهرۀ دیکتاتور خشنی که به مخاطب منعکس می‌شود ولی در کنار و در ظرفیت کار درام به مباحث لطافت‌های روحی نمی‌توان پرداخت، چون برش، برش خاصی است، با این چه باید کرد؟

این‌ها نکات بسیار مهمی است، چون الان دنیای غرب هم با این‌که خیلی باز عمل می‌کند و به قول شما پیامبران ما را پیامبران معصوم به معنایی که ما معتقدیم قبول ندارد، آن‌ها هم دچار مشکل شده‌اند. یک بازنمایی‌های من درآوردی و تفسیر به رأی دارند. می‌دانید که وقتی می‌خواستند چهرۀ ظاهری حضرت مسیح(ع) را مطرح کنند، فیلم‌سازان اصول ثابتی نداشتند، یعنی متن خیلی درخوری نداشتند و به منابع ثانوی مراجعه می‌کردند. در تصویرهای اولیه‌ای که از حضرت مسیح(ع) مطرح شده اگر در خاطر داشته باشید، غیر از مصائب مسیحی که در انتها آمده است، یک جوانی است که ریش ندارد و موهای بلوند دارد، موهای او مجعد است و با هاله‌ای از نور است که این در حقیقت برگرفته از تصویر آپولو بوده که خدایگان رومی‌ها بوده است. بعد در دوران بیزانس ریش آمد و ریش نماد اقتدار و قدرت شد و برای همین حضرت مسیح(ع) ریش گذاشتند و ریش‌های بلندی گذاشتند.

این تفسیر به رأی‌ها حتی در گرایشات سیاسی که ما می‌بینیم در بلوک شرق و غرب راجع به شخصیت‌پردازی معصوم مطرح شده، این‌ها کاملا قابل پیگیری است.

آخرین نکته را عرض کنم و آن هم آموزه‌های پنهان است. ببینید ما یک‌سری آموزه‌های ظاهری داریم که شما به درستی در انتهای مباحثتان به آن‌ها اشاره کردید که مخالفت‌های دراماتیک با چهره‌پردازی معصومین در آثار نمایشی و دراماتیک که ما با کدام تحلیل روانشناختی و معرفتی از شخصیت معصوم وارد می‌شویم، مهم اینجا است که رفتارهای کنترل شدۀ معصوم که در درام می‌خواهد قرار بگیرد واقعا افعال و صفاتی که از طریق این آموزه‌های پنهان به مخاطب ما منتقل می‌شود. این‌ها جای بحث دارد. یعنی اگر ما به قول شما یک نظرسنجی کنیم که آیا ما الان سریال امام علی(ع) را نمایش دادیم، آیا ولایت‌پذیری مخاطبین این سریال – یعنی در آنجاهایی که ما به صورت عیان، چهره را مطرح کنیم – افزایش پیدا می‌کند یا نه؟ کمااین‌که در این کاری که بانوی بهشت انجام داد، دیدید که چهرۀ امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر(ص) را نشان داد. در مراحلی گام به گام وارد شد و چهره را نشان داد. من می‌گفتم که خدایا! چقدر بد شد که بچه‌های من این چهره را دیدند، یعنی آن واقعیتی که برای آن‌ها خلق شده بود و ما در عصر غیبت مجبور به حفظ این کنش‌مندی هستیم، این‌ها را از ذهن می‌زداید.

حالا احتمالا این سؤال مطرح می‌شود که همۀ حرف‌هایی که شما گفتید در رمان هم هست. پردازش ایدۀ درام از همان‌جا شکل می‌گیرد، در منبر هم هست و یا در تعزیه هم هست که علما مطرح کرده‌اند. یک مسئلۀ بسیار ریز و دقیق که جنابعالی هم بر آن اشراف دارید، بین تعزیه و رمان و بیان گفتاری با تصویرسازی دراماتیک وجود دارد که آن ادعای کسانی است که در حوزۀ هنرهای دراماتیک مطرح می‌کنند و آن هم همزادپنداری است. یعنی می‌گویند اگر این همزادپنداری شکل نگیرد در حقیقت درام شکل نگرفته است. اگر از این عدول کنم پس درام نمی‌خواهد، یعنی از ظرفیت درام خارج شده‌ام.

اگر ما ملتزم باشیم که آثار دراماتیک خودمان باید همزادپنداری کند و واقع‌نمایی و واقع‌گرایی داشته باشد بازنمایی چهرۀ معصومین و به خصوص شخصیت معصومین نه تنها به مسئلۀ وهن شخصیت یا تحریف آن واقعه شاید بیانجامد، بلکه عرض من این است که تقلیل‌گرایی در آن قطعا یک امر مسلمی است و تقلیل‌گرایی در چهرۀ مقدس معصومین، خودش یک خطای استراتژیک است که هم فقه در آنجا می‌تواند حکم تجویزی‌اش را ذکر کند… . البته در آنجا باید بحث کنیم که همین تقلیل‌گرایی، نوع تقلیل‌گرایی که در مباحث فقهی می‌تواند دامن‌گیر این بحث شود به چه ساحت و مدلی می‌انجامد و مباحثی از این دست که وجود دارد.

چند نکته‌ای هم که ذکر کردید نکات بسیار درستی بود. چون من الان یک کاری را دارم انجام می‌دهم، آن شورای پژوهش من را مکلف کرده که شما یک کار پیمایشی هم برای این موضوعات انجام دهید. گفتم که اساسا در مسائل فقهی شما با کار پیمایشی نمی‌توانید احاله به عرف را استنباط و استخراج کنید. بعضی جاها ما به عرف خاص نیاز داریم، یعنی عرف خاص می‌تواند تشخیص دهد. مگر مسائل امنیتی را عرف عام می‌تواند تشخیص دهد؟ شما با کسی گفتگو می‌کنید و یک‌سری اطلاعات به او می‌دهید و بعد از پشت صحنه و پشت پرده نیروهای امنیتی می‌گویند که این آقا با سرویس‌های جاسوسی مرتبط بوده و این هدف را دنبال می‌کرد. در حقیقت حوزۀ مسائل نمایشی که فوق‌العاده پیچیدگی‌های خاصی دارد.

من چند روز پیش تلویزیون می‌دیدم، دیدم که در یک برنامه‌ای در روز عید قربان، یک بزغالۀ بسیار زیبایی را نشان می‌دادند و یک روبانی هم به گردن او بسته بودند و برای برنامۀ کودک آورده بودند و این مجری دائم او را نوازش می‌کرد و قلۀ کار او یک کلمه بود. گفت: من قربان تو شوم که ما برای تقرب به خدا باید تو را قربانی کنیم. به نظر من این صحنه فاجعه است. یعنی آموزۀ پیدا و پنهان این قضیه تخریب شخصیت و چهره است. و این‌که چه کسی تشخیص دهد که چه چیزی را بگویند و چه چیزی را نگویند.

در قرآن کریم وقتی جریان حضرت یوسف(ع) و زلیخا را می‌دانیم، سه روایت معتبر و صحیح السند داریم که این‌ها را برای دختران‌تان نخوانید. این داستان را تبیین و تشریح نکنید. منِ فلسفه خواندۀ حوزه رفتۀ آخوند دیده هنوز نمی‌توانم جریان مسئلۀ حضرت خضر(ع) و موسی(ع) را تحلیل کنم که چطور او مجوز داشته یک فردی را به خاطر یک اتفاق خفه کند و بکشد. این چطور می‌خواهد به نمایش و یک تراژدی قابل تأثیرگذاری بر حوزۀ مخاطب درآید و ما مجوز چنین حوزۀ بحثی را بتوانیم بدهیم.

لذا من مباحثم را کوتاه عرض کنم که حتما در مسئلۀ موضوع‌شناسی اگر بخواهیم محدود باشیم، ما با یک‌سری چالش‌ها و سؤالات جدی روبه‌رو هستیم که خود حضرتعالی هم تعدادی از این چالش‌ها و سؤالات را ذکر کردید. این چالش‌ها وجود دارد که به این راحتی نمی‌توان از آن گذشت و در حقیقت با توجه به نیاز حوزه‌های دراماتیک و درام‌پردازان‌مان دستگاه فقه و فقاهت را مکلف کنیم که یک مجوزی را برای نمایش چهرۀ معصومین(ع) و بازنمایی شخصیت معصومین(ع) صادر کنند که حداقل این امر تقلیل قداست آسمانی و تقلیل عنصر عصمت در حوزۀ باورهای مخاطب و تماشاگران است. عذرخواهی می‌کنم.

– دبیر جلسه 

از جناب استاد نهاوندی بابت نکاتی که فرمودند، تشکر می‌کنم. وقت جلسه تمام است، اگر جناب استاد خسته نیستند ناظر به نکاتی که جناب استاد نهاوندی فرمودند مطالبشان را بیان کنند. اگر حضار هم موافق هستند، حضار هم نکاتی را به صورت کوتاه بفرمایند و تمام کنیم.

– آقای تابش

نکته ای که باید راجع به نکات مطرح شده عرض کنم این است که من هم در اینجا اصلا به عنوان مدافع نمایش چهرۀ معصومین(ع) عرض نکردم و اصلا این سؤال من خطاب به بیضایی بود که استاد بیضایی! فرض کنیم تمام مشکلات نمایش چهرۀ معصومین از نظر فقهی حل شد. با مشکلات دراماتیک آن می‌خواهید چه کنید؟ کدام بازیگر با کدام فیلمنامه‌نویس و با چه فهمی از معصوم(ع) می‌توان او را به نمایش درآورد؟ اما بسیاری از فرمایشات شما محل مناقشۀ بسیار زیادی است. مثلا این‌که فیلم به مثابه محصول مدرنیته است. طبیعتا این‌طوری نیست. نه این‌که یکی از محصولات مدرنیته، فیلم نبوده است، اما لزوما حاوی مدرنیته نیست، برای این‌که در خود فیلم علیه مدرنیته نقد می‌شود، یعنی مدرنیته نقد می‌شود. فرض کنید فیلم‌هایی مثل سه‌گانۀ ماتریکس اصلا بر مبنای پست مدرنیسم ساخته شده که بخشی از آن نقد بر مدرنیسم است. به این معنا که حقیقت مطلقی وجود ندارد. آن‌گونه که در دورۀ مدرنیته تصور می‌کردند که مثلا با علوم تجربی می‌توان به حقایق امور دست یافت. نمی‌خواهم بگویم که این هم جواب است، می‌خواهم بگویم که تک تک این‌ها نیازمند گفتگوهای مفصلی است.

فرض من بر این بود که اگر فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس ما شکسپیر باشد، نه من و امثال من و یا دوستم آقای فرج‌ﷲ سلحشور باشیم. کارگردان ما مثلا اسپیلبرگ باشد و هر دوی این‌ها شیعه باشند، یعنی تشیع را فهمیده باشند، آن زمان ما با اثری روبه‌رو خواهیم شد که به این سادگی نمی‌توانیم زیبایی‌شناسی آن را رد کنیم. عرض من این است. یعنی آنچه که اتفاق افتاده است، بله، شما می‌بینید بسیاری از آثاری که ساخته می‌شود اصلا نقض غرض است. در بحث فرم و محتوا…، اصلا در تعریفی که من دارم فرم و محتوا قابل تفکیک نیست، فرم یعنی محتوا، آن چیزی که من با آن روبه‌رو هستم همان فرم است. معنا از طریق فرم خلق می‌شود. اگر معنا به فرم نرسیده باشد… . حرفی که آقای فلسفی زیاد می‌گوید ولی توضیح نمی‌دهد که به چه معنا است. این حرف، حرف درستی است و اصلا فرم… . من خودم فرم را معادل زیبایی می‌دانم که در آن عنصر حقیقت و عدالت به شدت نقش دارند که اگر این دو عنصر را در نظر بگیریم، در اینجا حرف‌های اسلام راجع به حقیقت و عدالت در بحث تعریف فرم به شدت قابل طرح است.

بنابراین چون وقت هم گذشته است، حوصله و خستگی من مهم نیست، حوصلۀ شما مهم است، مختصر می‌گویم که بدون اغراق واقعا می‌توان برای تک تک این‌ها جلساتی را اختصاص داد. هر یک مسئله‌ای که استاد مطرح کردند، می‌توان راجع به آن‌ها جلسه گذاشت و گفتگو کرد.

– آقای نهاوندی

من یک نکته‌ای را بگویم. آن سؤالاتی که من به عنوان مطالب مختلف ذکر کردم. جناب استاد! واقعا در بحث‌های موضوع‌شناسی در دستگاه فقاهت، نیازمند تأملات جدی هستیم، یعنی شخصیت‌هایی که آن بخش را کاملا می‌شناسند و دغدغه‌مندانه به این مسائل ورود پیدا می‌کنند. این سؤالات دستگاه فقاهت در حوزۀ موضوعی مسائل هنرهای دراماتیک است که اگر این‌ها پاسخ داده نشود، ما شاید دچار همین شتاب‌زدگی‌ها و گاهی اوقات استنطاق‌های بی‌جا شویم که مثلا چون امروزه بحث متاورس مطرح است همه به دنبال این آمده‌اند که الان سریع بگوییم که حکم آن چیست. تا زمانی که فهم درستی در مفردات قضیه و این موضوعات اتفاق نیافتد که اشارات درستی هم در این قضیه داشتید، واقعا ما الان با این سؤالات مواجه هستیم. یعنی من الان به عنوان کسی که می‌خواهم فقه‌پژوهی کنم، تک تک این سؤالات برای من مطرح است که واقعا حوزۀ درام این ظرفیت و قابلیت را برای تبیین و ترسیم شخصیت و بازنمایی چهرۀ معصومین(ع) دارد یا ندارد.

بعد مسئلۀ دوم این است که اگر این انجام شد و وهن ایجاد کرد چه حکمی دارد و یا اگر تحریف ایجاد شد چه حکمی دارد. این بحث مقدم است که باید به این‌ها پرداخته شود. ببخشید.

– دبیر جلسه 

از جناب استاد تابش، جناب استاد نهاوندی و همۀ حضار محترم تشکر می‌کنیم. همان‌طور که فرمودند این مباحثی که در این جلسه مطرح شد نیازمند جلسات بیشتر و گفتگوهای مفصل‌تری است. امیدواریم که این نشست‌ها و جلسات بتواند به ارتقاء پژوهش‌های مرتبط با این حوزه و در نهایت به ارتقاء فرهنگ دینی و معنوی جامعه کمک کند. با آرزوی سلامتی و توفیق برای همۀ حضار محترم جلسه را به پایان می‌رسانیم. و السلام علیکم و رحمة ﷲ و برکاته، (ﷲم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

[۱]. بقره، ۸۳.

[۲]. فرقان، ۳۱.

[۳]. توبه، ۱۲۲.

[۴]. همان.

پاسخ دهید