اشاره: یکی از ایراداتی که هنرمندان به فقها وارد میکنند، ناآشنایی ایشان با موضوعات هنری است. به باور هنرمندان، بسیاری از عناوین فقهی اساساً بر مصادیق امروزین هنر، قابلانطباق نیست و یا بهاشتباه منطبق شده است. در این میان، حجیت قول خبره، تقریباً امری پذیرفته شده در میان فقها است. حال پرسش این است که برای تطبیق عناوینی از قبیل لهو، لغو، لعب و مانند آن که برای اثبات حرمت برخی انواع هنر به کار میرود، آیا میتوان به خبره اعتماد کرد؟ به همین بهانه، با استاد سید صادق علمالهدی گفتگو کردیم. این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم معتقد است هم خبرویت هنرمندان در مقولات هنری، جای تشکیک دارد و هم حجیت قول خبره در این موارد. مشروح گفتگوی اختصاصی این استاد حوزه علمیه قم، از نگاه شما میگذرد:
-نظر شما دررابطهبا حجیت قول خبره چیست؟
علمالهدی: بحث حجّیت قول خبره در موضوعات احکام مطرح است و تا آنجا که من خبر دارم، هیچ فقیهی قول خبره را فینفسه و «بماهو قول خبره» حجّت نمیداند؛ چرا که هیچ دلیل شرعی بر حجیت تعبدی آن وجود ندارد. از نگاه حقیر، حتی دلیل قاطعی بر حجیت فینفسه خبر ثقه یا خبر عدل در احکام نیز وجود ندارد علیرغم آنکه حجیت خبر ثقه، شهرت زیادی بین متأخرین پیدا کرده است؛ لذا بهصرف اظهارنظر خبرهای در موضوعی، کار برای فقیه تمام شده نیست.
البته در موضوعاتی که تشخیص آن به خبرویت منوط است، میتوان و بلکه میبایست به اهل خبره مراجعه کرد تا به اطمینان رسید. آنچه فیالواقع برای فقیه حجت است، همین اطمینان است که بهندرت از رأی یک خبره حاصل میشود، بلکه نیازمند اتفاقنظر ارباب خبره است و یا لازم است قرائن دیگری رأی خبره را تأیید کند، چنانکه گاهی به جهت اختلافنظر خبرگان، هیچ فایدهای عاید فقیه نمیشود.
بههرحال برای شناخت دقیق برخی از موضوعات احکام، فقیه راه سختی را در پیش دارد. او میبایست با جمعآوری قرائن و شواهد، راهی به وثوق و اطمینان بگشاید که رأی خبره، در این فرایند، تنها نقش یک قرینه را در کنار سایر قرائن ایفا میکند؛ و چنانچه فقیه نتواند راهی به شناخت موضوع بیابد، لاجرم ناچار است بر اساس اصول عملیه فتوا دهد.
– چرا فقها، در فقه هنر که مقولهای تخصّصی است، به نظر خبرگان مراجعه نمیکنند؟ بهعنوان نمونه، صدق عناوینی مانند «مفسده»، «لهو» و… را چرا به خبرگان هنر نمیسپرند؟ آیا مشکل در خبرویت هنرمندان (صغری) است یا حجیت قول خبره در هنر (کبری)؟
علمالهدی: در هر دو ناحیه مشکل هست. هم در خبرویت هنرمندان و خبرگان عرصه هنر و هم در حجیت قول خبره در فقه هنر. راجع به کبرای قضیه که عرض شد قول خبره در هیچ موضوعی بما هوهو، حجت نیست. آنچه برای فقیه حجت است اطمینانی است که برای او از قول خبره یا از هر راه دیگری حاصل میشود. اما ما در مورد صغری هم حرف داریم. واژههایی که اشاره کردید، در کلام شارع اخذ شده است و باید در مقام فهم و تفسیر، آنها را بر معنایی حمل کرد که مقصود شارع در وقت القای کلام است. برای این منظور، لازم است فهم عرفی عصر صدور نصوص شرعی را معیار قرار داد و خبرگان مورد نظر شما، معلوم نیست راهی به معانی واژگان در آن عصر داشته باشند.
لذا خطابی که الفاظی مثل «مفسده» یا «لهو» یا «لعب» در آن بهکاررفته است را نمیتوان بر اساس مفهومی که امروز از آنها برداشت میشود، مورد تفسیر فقهی قرار داد، بلکه لازم است به مراد شارع از این واژگان را شناخت و همان را مبنا برای استنباط حکم قرار داد. در این میان، خبرگان هنر در عصر امروز، نسبت به این واژگان و اینکه مراد شارع از این واژگان دقیقاً چیست، نمیتوانند مرجعیت داشته باشند.
به بیان فنی، ما در بسیاری از الفاظ مأخوذ در خطابات مربوط به حوزه هنر، با شبهه مفهومیه مواجه هستیم. اینکه دقیقاً مراد شارع از «لهو»، «لهو الحدیث»، «لغو» و امثال آن چیست، برای نسل امروز یا بالکلّ آمیخته با تردید است و یا در امتدادات معنی و وسعت و ضیق دامنه آن درگیر ابهام است؛ لذا در این قبیل موضوعات پر ابهام، فقیه ناچار است خود ورود کند تا بلکه با تجمیع قرائن ـ که میتواند یکی از آنها، اظهارات خبرگان معاصر باشد ـ به نقطه اطمینانی برسد.
-برخی معتقد هستند واسپاری تشخیص عناوینی مانند مفسده، لهو، لعب، لغو، کذب (در نمایشنامهها) و… به فردفرد مکلفین، موجب شلختگی و هرجومرج در سیاستگذاریهای فقه هنر میشود، آیا این نظر را تأیید میکنید؟
علمالهدی: اگر مقصود از تشخیص عناوین مزبور، تشخیص مفاهیم آنها است که به جهتی که عرض شد، فقیه نمیتواند کار را به غیر خود واگذارد، ولو او خبره در موضوعات مرتبط به این حوزهها باشد. تشخیص دایره مفهومی این عناوین، کار تخصّصی نظری است که خود فقیه باید متصدّی آن شود. البته فقیه در این عرصه، چهبسا محتاج به مراجعه به متخصّصان مختلفی از جمله لغتشناس و هنرشناس و مورّخ باشد.
اما اگر مقصود، تشخیص مصادیق بعد از فرض تبیّن و وضوح مفهوم آنها است که بدون تردید بر عهده خود مکلّفین است، فقها از دیرباز گفتهاند که تشخیص مصداقی موضوعات احکام بر عهده خود مکلّف است. فقیه نهایت موضوع حکم را به شکل روشن و شفاف برای مکلّف تبیین کند؛ اما اینکه مصداق این موضوع چیست، به عهده فقیه نیست، مگر در موارد خاص که تشخیص مصداق هم به عهده مجتهد نهاده شده است، مثل تشخیص مصادیق جرم در امر قضا که طبق رأی مشهور باید مجتهد به آن ورود کرده و مصداق جرم را تعیین کند و بر اساس آن، حکم قضایی صادر نماید.
– برای افزایش کارآمدی فقه هنر، چه پیشنهاداتی دارید؟
علمالهدی: فقه هنر در دوره معاصر بسیار محل حاجت شده است؛ چون هنر نقش جدّی و پررنگی در زندگی امروز بشر ایفا میکند. واقعیت قضیه این است که ما در مورد فقه هنر با چالشهای جدی مواجه هستیم، هم در بخش شناخت مفاهیم و هم در بخش شناخت احکام. به نظر من اگر بخواهد یک فقیهی در فقه هنر کار مهمی صورت بدهد، باید علاوه بر تلاشهای معمول عملیات استنباط، در دو عرصه ورود کند:
یک: تلاش مضاعفی به کار گیرد تا الفاظ مرتبط به حوزه هنر که در خطابات شرعی مأخوذ است را دقیقاً مرادشناسی کند. این امر محتاج مطالعات عمیق در عرصه لغت عتیق عربی و تاریخ دوران جاهلیت و صدر اسلام است. حتی گاهی نیازمند مراجعه به برخی منابع باستانشناسی و مردمشناسی است تا بتواند شناخت جامعی از زندگی و فرهنگ مردم عصر شارع مقدس به دست آورد. مثلاً عنوان تغنّی که در روایات عدیده مورد ذمّ و تحریم واقع شده، دقیقاً ناظر به چه عملی و با چه شرایطی بوده است؟ آیا هرگونه آوازهخوانی توأم با ترجیع و اطراب، مصداق غنائی است که در احادیث مورد مذمت قرار گرفته است؟
دو: علاوهبرآن، فقیه باید از مصادیق روز هنر هم شناخت کافی پیدا کند و آنها به نیکی بفهمد؛ زیرا چهبسا برخی از عناوین هنری مورد اشاره احادیث، رابطه تباینی با آنچه بهعنوان هنر در عصر امروز مطرح است پیدا کرده باشد، به قول بزرگان، توجه به تأثیر دو عنصر زمان و مکان در استنباط احکام حائز اهمیت است، چرا که موضوعات در طول زمان و در پهنه مکان دچار تغییروتحول میشوند و همین تغییروتحول موضوعی ممکن است را به تغییر حکم منتهی شود.
عجالتاً عرض میکنم یکی از عرصههایی که به طور خاص باید عنصر زمان و مکان در مورد آن بررسی شود و تحولات آن در طی تاریخ و متناسب با زمان و فرهنگ زمانه، به نحو عمیق مورد رصد قرار بگیرد، هنر و مقولات مربوط به هنر هست. اجمالاً باید بدانیم که جامعه عرب در پیش از اسلام و در صدر اسلام که عصر شارع خوانده میشود، در قیاس با جوامع دیگر، کم هنر بلکه عاری از هنر محسوب میشد. زندگی سخت بادیهنشینی و صحراگردی و تنگناهای معیشتی و عناصر فرهنگی حاکم بر جوامع عربی در آن مقطع، تا حدی چنین اقتضایی داشت، لذا از هنرهای رایج امروز، یا اصلاً اثری در جامعه عرب عصر شارع نبود یا اگر بود، به شکل سطحی و مبتذل و در خدمت اهداف سوء بود.
مثلاً در گروه هنرهای تجسّمی، هنر نقاشی تقریباً هیچ سابقهای در میان عرب آن عصر نداشت، مجسمهسازی نیز در خدمت بتسازی و تولید ادوات شرک بود، نه آنکه بهعنوان یک هنر موردتوجه قرار گیرد، برخلاف ایرانیان و رومیان باستان که به پیکرهتراشی و تصویرسازی بهسان یک هنر تزیینی میپرداختند. حتی خوشنویسی که بعدها میان مسلمین بهسان یک هنر رونق گرفت، سابقه روشنی در میان عرب عصر شارع که عمدتاً بیسواد بودند نداشت.
هنرهای شنیداری مثل خوانندگی و نوازندگی که در اواخر دوره امویان و بعد هم در دوره عباسیان تا حدی رونق گرفت، عمدتاً به شکل مبتذل و در خدمت مجالس عیش اهل فسق و فجور و مقارن با محرماتی از قبیل اختلاط زن و مرد و میگساری یا توأم با اشاعه مفاهیم و مضامین غیراخلاقی و شرکآلود بود.
از هنر معماری هم اثر روشنی در بین جامعه عرب معاصر نصوص شرعی دیده نمیشود. بنای مشهور و معروف آنها کعبه بود که از حیث معماری در اوج سادگی بود و فاقد هرگونه ویژگی هنری. طبیعی بود که در صدر اسلام نیز، با این ذهنیت که دنیا محلّ گذر است و اهمیت چندانی ندارد، هنرهای تزیینی که برچسب دنیوی و اهتمام به دنیا میخورد، بیشتر به حاشیه رفت، مضاف بر آنکه برخی از عرصههای مرتبط به هنر نیز با ردع و نهی شریعت مواجه بود.
البته بعد از فتوحات اسلامی و تحتتأثیر تمدنهای بزرگ آن زمان، یعنی تمدن ایران کهن و تمدن روم باستان و نیز پیرو اهتمامی که بعضی از خلفای عباسی به مقوله هنر داشتند، کمکم هنرهایی به سبک ساسانی یا بیزانسی به جوامع اسلامی راه یافت که در سدههای نخست، تقلیدی و حاشیهای بود و قرنها به طول انجامید تا مسلمانان به بسیاری از موضوعات هنری ورود جدّی کنند و صاحبسبک و مکتب شوند و استعدادهای نهفته خویش را شکوفا کنند.
ذوق هنری مردمان عرب جاهلی عمدتاً مصروف در شعر و خطابه بود؛ و صدالبته که آنان در این زمینه سرآمد روزگار بودند؛ اما این عرصه نیز مانند سایر عرصهها، آلوده به ابتذال بود. ادبیات آنان در خدمت ارائه مضامین مبتذلی بود، از قبیل توصیف چشم و ابرو و اندام و اطوار زنی زیباروی، یا فخر به نسب و حسب و قبیله، یا رجزخوانی و کریخوانی برای رقبا و حریفان.
لذا این احتمال قویاً مطرح است که خیلی از عناوین مرتبط به عرصه هنر در نصوص شرعی، قابلانطباق بر رویدادهای هنری امروز نباشند، به این جهت که اساساً سابقهای در عصر نصوص نداشتهاند؛ لذا به نظر من مهمترین کاری که در فقه هنر باید صورت بگیرد موضوعشناسی است. فقیه برایآنکه بتواند فتاوای دقیقتری برای مردم عصر خود صادر کند، هم باید موضوعات مربوط به عرصه هنر در عصر شارع را بشناسد و هم موضوعات هنری روزگار خویش را.
///////
این گفتوگو، بخشی از مجله الکترونیکی «مبادی فقه هنر» است که با همکاری مدرسه فقه هنر و سایت شبکه اجتهاد تولید شده است.