عنوان افساد با تعبیر دقیق «افساد فیالارض» بیشتر در فقه جزا، مشهور بوده است؛ اما عنوان دیگری شبیه به آن وجود دارد که در فقه هنر بسیار به کار میرود: «افساد». این عنوان هرازگاهی با تطبیق بر یک فعالیت هنری، حکم حرمت یا ممنوعیت آن را نتیجه میدهد. حجتالاسلاموالمسلمین محسن شیخانی اما معتقد است این عنوان، اساساً عنوانی انتزاعی است و ماهیتی جز عناوین اختصاصی محرماتی که مصداق آن قرار میگیرند ندارد. شیخانی، زاده مشهد است که پس از عزیمت به قم، سالها از محضر اساتیدی همچون آیات وحید خراسانی، روحانی و تبریزی بهره برد و هم اکنون نیز چند سالی است که به تدریس درس خارج فقه و اصول در این حوزه اشتغال دارد. گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با عضو دفتر استفتائات قم آیتﷲ سیستانی، از نگاه شما میگذرد:
فهرست مطالب
- 1 فقه معاصر: افساد چیست و آیا بر انواع هنر، قابلتطبیق است؟
- 2 فقه معاصر: آیا دلیل شرعی که دلالت بر حرمت یا عدم رجحان افساد بهصورت مطلق بکند موجود است؟
- 3 فقه معاصر: آیا هنری وجود دارد که بما هوهو مصداق افساد باشد و یا آنکه همواره به جهت مقارناتی از قبیل اختلاط زن و مرد محتوای نامناسب و مضلّ و غیره، مصداق افساد قرار میگیرد؟
- 4 فقه معاصر: آیا تطبیق یا عدم تطبیق عنوان افساد، از وظایف فقیه است یا عرف عام یا مکلّف؟
فقه معاصر: افساد چیست و آیا بر انواع هنر، قابلتطبیق است؟
شیخانی: افساد، در مقابل اصلاح است و فساد، در مقابل صلاح. افساد، یعنی چیزی که موجب ازبینرفتن موازین، ازبینرفتن وضع طبیعی و حال طبیعی یا پیمودن خلاف راهی که برای کمال یک شیء قرار داده شده است. افساد، معنای عرفی بسیار واضحی دارد که آثارش، زیان، ضرر، نابودی و ازبینرفتن است. مثلاً: فساد میوه، به عدم رسیدن آن به کمال است؛ یعنی میوه به جایی برسد که موجب ضرر بشود. همچنین انسان ممکن است طوری عمل کند که موجب صلاح جامعه، صلاح خودش و صلاح دیگران شود یا طوری عمل کند که موجب نابودی و ضرر گردد. حال اگر کسی بگوید که من دوست دارم این ضرر را انجام بدهم، این دلیل نمیشود که این ضرر، تبدیل به منفعت یا این فساد تبدیل به صلاح شود. مثلاً شراب برای بدن انسان ضرر دارد؛ حال اگر شُرب آن در جایی متعارف شود و همه دوست داشته باشند که این ضرر را تحمل کنند، این دلیل بر این نیست که این ضرر تبدیل به منفعت شود. در اسلامی میتوان آن را اینگونه ترسیم کرد که: هر چیزی که موجب دورشدن انسان از خدا شود موجب فساد است، البته با اختلاف مراتب آن؛ یعنی اینگونه نیست که تمام مراتب آن، موجب حرمت گردد.
البته ابتعاد عن ﷲ گاهی با التفات است و گاهی بدون التفات. هر چیزی که انسان را از خدا دور کند و به شیطان نزدیک نماید، موجب فساد خواهد بود.
فقه معاصر: آیا دلیل شرعی که دلالت بر حرمت یا عدم رجحان افساد بهصورت مطلق بکند موجود است؟
شیخانی: قبل از اینکه از دلیل شرعی بر حرمت بحث کنیم، مناسب است از این نکته بحث شود که آیا خود فساد یا افساد، یک عنوان خاص است یا اینکه یک عنوان کلی است که منطبق بر مصادیق خودش میشود؟
در قرآن کریم، آیاتی پیرامون افساد وجود دارد؛ از جمله: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون» (بقره، ۱۱-۱۲)، که درباره منافقین میفرماید: اگر به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، آنها میگویند: خیر، ما مصلح هستیم و مفسد نیستیم. سپس قرآن میفرماید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکن لا یَشْعُرُون»: آنها کسانی هستند که مفسد هستند اما آنها متوجه نیستند و نمیفهمند که این سلوک و روش و نفاق آنها موجب فساد در زمین است.
در سوره مائده، در مورد محارب، میفرماید: «إِنَّما جزا الَّذينَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَساداً»: محاربین کسانی هستند که تلاش میکنند تا در زمین، فساد ایجاد کنند.
باز در سوره مائده در مورد یهود که معتقد بودند دست خدا بسته است، میفرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» (آیه ۶۴)، تا آخر آیه به این میرسد که: «كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ»: هرگاه آنها آتشی برافروزند خدا آن آتش را خاموش میکند؛ «وَ يَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَساداً»: و سعی در فساد در زمین دارند؛ «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين». از این عبارت ممکن است برای حرمت افساد استفاده شود که ان شاءﷲ در جمع بندی مطلب، بدان اشاره خواهم کرد.
سعی در فساد در زمین، عنوان خاصی نیست بلکه بهطورکلی منطبق بر عناوین مختلفی است که یکی از آن عناوین، در سورة رعد اینچنین بیان شده است: «وَ الَّذينَ یَنْقُضُونَ عَهْدَاللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار». از این آیه هم به وضوح، فساد در زمین استفاده میشود که موجب لعنت خدا، عاقبت بسیار بد و جایگاه سوء خواهد بود. سوء الدّار کنایه از آتش جهنم است.
در آیات ۱۵۱ و ۱۵۲ سورة شعراء: «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ، الَّذِينَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ»، اسراف به عنوان مصداق فساد در أرض، و امر مسرفین به عنوان مصداق فساد در أرض شمرده شده است.
در آیه ۶۴ سورة مائده که در مورد یهود است نیز فساد در أرض بر آتش افروزی در زمین تطبیق شده است. آتش افروزی در زمین، به این معنا نیست که بروند یک جایی و آتشی را برافروزند؛ بلکه مقصود از آن، این است که آتش جنگ به راه اندازند یا بین مردم اختلاف ایجاد کنند یا مردم را نابود سازند.
با توضیحات بالا، روشن میشود که افساد، عنوانی عام نظیر ظلم و معصیت است. همانطور که معصیت حلال نداریم، افسادِ حلال نیز نداریم؛ اگرچه مراتب آن مختلف است.
به نظر میرسد نفس ادلّه اثباتکننده حرمت محرّمات، برای اثبات حرمت فساد کافی است. تعبیراتی نظیر «ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِی الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم» در سوره مائده و «أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار» در سوره رعد، اختصاص به مورد ندارد بلکه نسبت به هر کسی که در زمین فساد می کند عمومیت دارد؛ لذا میتوانیم از این آیات، حرمت عنوان فساد در زمین را استفاده کنیم. این حرمت، البته حرمت ارشادی است نه مولوی؛ یعنی اینگونه نیست که اگر کسی مرتکب یکی از محرمات شد، دو عقاب داشته باشد یکی بابت ارتکاب حرام و یکی بابت فساد؛ بلکه فساد اشاره به همان محرمات است و عذاب جداگانه ای را به دنبال ندارد.
فقه معاصر: آیا هنری وجود دارد که بما هوهو مصداق افساد باشد و یا آنکه همواره به جهت مقارناتی از قبیل اختلاط زن و مرد محتوای نامناسب و مضلّ و غیره، مصداق افساد قرار میگیرد؟
شیخانی: در مورد هنر، برخی آن را فیحدذاته حلال میدانند و برخی دیگر، آن را عنوانی عام که منطبق بر حلال و حرام است میانگارند. اما گاهی هنر بماهوهو مصداق محرّمات الهی است. این حرمت، نه از باب اختلاط زن و مرد و نه از باب محتوای نامناسب و فاسد، بلکه بهخاطر نفس عنوان آن هنر است؛ مثل هنر قماربازی یا موسیقی مناسب مجالس فسق و فجور که قول مشهور در حرمت موسیقی در میان فقهای متأخر است.
فقه معاصر: آیا تطبیق یا عدم تطبیق عنوان افساد، از وظایف فقیه است یا عرف عام یا مکلّف؟
شیخانی: تحدید مفهوم فساد به لحاظ اینکه یک عنوان عرفی است نه حقیقت شرعیه، با عرف عام است؛ اما تطبیقش که این مصداق فساد است یا مصداق فساد نیست، به عهده مکلف است. هر مکلّف، به لحاظ حجتی که برای او قائم میشود ممکن است تشخیص بدهد که این فساد است که در این صورت بر او حرام میشود، یا فساد نیست که در این صورت بر او حرام نخواهد بود. البته در برخی موارد، تشخیص مصادیق موضوع، وظیفه فقیه است، مانند موارد تقاص و استرداد مال که باید توسط فقیه مشخص شود و مکلف بهصرف اینکه تشخیص داد فردی به او بدهکار است، نمیتوان از اموال وی تقاص نماید.