مدرسه فقه هنر و پژوهشگاه فقه معاصر، پنجمین کرسی علمی_ترویجی با عنوان «تخیل، به مثابه موضوع حکم فقهی در هنرهای نمایشی» به صورت حضوری ومجازی برگزارمی کنند.
درپنجمین کرسی علمی ترویجی «تخیل، به مثابه موضوع حکم فقهی در هنرهای نمایشی»مطرح شد:
داوود آبادی: تخیل هنری از افعال مکلف و موضوع حکم شرعی است / تخیل یکی از موضوعاتی است که از موضوعات مستنبطه عرفی حساب می شود / شهبازی: نتیجه گیری شما بیشتر مبتنی بر بحث تخیل است نه بحث فقهی / علاوه تخیل ذهنی،تخیل عرفانی هم داریم / الهی خراسانی: درموضوع شناسی به زاویه زبان و زاویه میراث علمی و معرفتی اسلامی بایدتوجه کرد / لازم بود که ارتباط این موضوع با احکام مختلف تبیین می شد
با همت پژوهشگاه فقه معاصر پنجمین کرسی علمی ترویجی، با عنوان «تخیل به مثابه موضوع حکم فقهی در هنرهای نمایشی» برگزار گردید.
در ابتدا، دبیر جلسه، استاد نواب حضرتی(کارشناس فقه هنر) گفت: در این نشست، ارائهکننده، حجتالاسلام و المسلمین مهدی داودآبادی فراهانی (عضوگروه هنرهای رسانه ای دانشکده صداوسیما) و ناقدان : حجتالاسلام و المسلمین دکترمجتبی الهی خراسانی(عضوهیئت علمی مرکزتخصصی آخوند خراسانی) ودکتررامتین شهبازی(میرگروه سیمادردانشگاه صوره) هستند.
تخیل هنری از افعال مکلف و موضوع حکم شرعی است!
پس از سخنان حضرتی، ارائه دهنده به ارائه مباحث خود پرداخت وگفت:
بحث تخیل هنری یکی از مسائل پیچیده در هنرهای نمایشی است؛ زیرا تخیل در سطوح مختلف حضور دارد. از ایده پردازی تا پایان کار.
ساحت چهارگانه، تخیل در هنرهای نمایشی
اول) ساحت نویسندگی: که قرار است هنرمند داستان را به کمک تخیل، خلق کند.
دوم) ساحت کارگردانی: کارگردان با کمک تخیل خود، داستان نوشته شده را نمایشی و اجرایی می کند.
سوم) ساحت بازیگری: که هنرمند با اجرای کنش دراماتیک و تخیل خود، حس موجود در متن را اجرا می کند و آن کنش دراماتیک را به مخاطب انتقال می دهد.
چهارم) ساحت مخاطب: که مخاطب به ذهنیت و تخیل خود، جهان داستان را کامل می کند.
ما قرار است در این چهار ساحت تخیل را بررسی کنیم و بگوییم که آیا تخیل می تواند موضوع حکم فقهی قرار بگیرد یا خیر؟ با توجه به موضوع علم فقه که مشهور فقها آن را افعال مکلف می دانند، آیا می توان تخیل را که یک فعل درونی و نفسانی است، در حکم همان فعل ظاهری بدانیم تا بتواند موضوع حکم شرعی قرار گیرد یا خیر؟
فرضیه ما این است که تخیل هنری از افعال مکلف به حساب می آید و می تواند موضوع حکم شرعی قرار بگیرد. اما برای تبیین این مساله مطالب دقیقی را باید مطرح کنیم. و لازم است که قبل از حکم شناسی، به سراغ شناخت این موضوع برویم تا تصویر صحیحی از این مساله داشته باشیم.
از آرای فقها، دو دیدگاه شاخص در مورد موضوع شناسی
اول) شهید صدر: موضوع مجموعه ای از قیود و شرایط و مقوماتی است که در فعلیت حکم دخیل است. در نظر ایشان، رابطه موضوع و حکم، رابطه علت و معلول است. لذا موضوع شناسی بر حکم شناسی مقدم است.
دوم) مرحوم نایینی: در فواید الاصول می فرماید: المراد بالموضوع هو ما اخذ مفروض الوجود. ایشان موضوع حکم فقهی را مفروض الوجود می داند و می فرماید که برای حکم، لازم نیست به همه ابعاد موضوع علم داشته باشیم و همین که موضوع را معلق بدانیم کافی است.
به اعتقاد ما، دیدگاه شهید صدر می تواند مبنا قرار گیرد.
موضوع حکم شرعی به دو دسته کلی تقسیم می شود:
الف) موضوعات منصوصه که از مخترعات شارع است.
ب) موضوعات غیر منصوصه که شارع در مورد آنها سخنی نگفته است.
سپس هر کدام از این دو به «صِرفه» و «مستنبطه» تقسیم میشوند. محقق کرکی ره در مورد «آب» که موضوعی روشن و شناخته شده است، حدود ۱۷ معنا ذکر کرده اند. لذا اینکه عده ای به طور مطلق، موضوع شناسی را شان فقیه نمی دانند، ناصواب است. عده ای از فقها طراز اول نیز بیاناتی در تایید این نکته داشته اند.
به هر حال، تخیل یکی از موضوعاتی است که از موضوعات مستنبطه عرفی حساب می شود.
فهرست مطالب
پیشینه بحث:
مقاله مرجعیت و موضوع شناسی سید عباس رضوی. ایشان بیشتر به عرف زمانه و واقعیت های عینی توجه کرده اند.
استاد احمد مبلّغی در مقاله ای به نام موضوع شناسی در سیر تاریخی از نگاه اولیه تا نظریه های کاربردی. سیر تطور موضوع شناسی را بررسی کرده اند.
سید جعفر علوی گنابادی مقاله ای به نام نقش اجتهاد در تشخیص موضوعات احکام را نوشته اند.
اما در مورد تخیل و موضوع مورد بحث ما، کسی مقاله و نوشته ارائه نکرده است. بنده این مقالات را به عنوان پیشینه نظری عام مورد استفاده قرارداده ام.
ماهیت و انواع تخیل:
در زبان عربی به معنای تصور تصویر شیئ در نفس است، یا تصور صور ذهنی که برآمده از خیال و پندار است. قوه خیال با تصرفی خاص در صوری که در ذهن است، صور جدیدی را ایجاد میکند. که به این کار، تخیل می گویند. در علم فلسفه هم مباحثی در این جا مطرح شده است.
انواع تخیل
اول) تخیل بازنمودی: در این تخیل ذهن انسان مانند آینه عمل می کند که منعکس کننده امور است آنچنان که هستند. و هرچه که این تصویرها با واقعیت خودشان شبیه تر باشند، هنرمندانه تر هستند.
دوم) تخیل بازآفرین: یعنی ذهن انسان، با توجه به آن تصویرهایی که از محسوسات در خود دارد، تصویرهای جدیدی می سازد. البته این تصرفات به معنی خلاقیت هنری نیست، ولی باز هم شباهتی به واقعیت عینی در آن نهفته است. این نظریه که بیشتر در آثار ارسطو دیده می شود، باز آفرینی به معنای تقلید محض نیست، ولی به معنای خلاقیتی که در تخیلی هنری گفتیم هم نیست. همین خصلت باعث می شود که شما بین مورخ و هنرمند، تفاوت قائل شوید و تصرفات تخیل هنری را در بازنمایی هنری بتوانید ببینید.
سوم) تخیل خلاق: تخیل غیر شبیه ساز است که چون دارای جهش بوده، ارزش هنری دارد. هنرمند، تصورات و ایده ها را به گونه ای با هم ترکیب می کند که محصول تازه ای ایجاد می شود. در این تخیل، همان وجه مولد بودن که در مورد قبل گفتیم در اینجا هم مطرح است که قرار است تخیل به منزله یک علت صوری نقش افرینی کند یک هویت زیبایی شناختی به پدیده ها بدهد و جهان را تغییر بدهد.
چهارم) تخیل وانمودی: یک نوع تجربه ادراکی ذهن هنرمند یا مخاطب از طریق صور خیال که دریافت میکند، وانمود می کند که آنچه ادراک کرده، وجود دارد. این تخیل یک ارتباط مستقیم با باور دارد. میتوان گفت این تخیل زمانی رخ می دهد که ما با نوعی انگاشت و فرض سروکار داریم. مثلا اگر کارلو کلودی بینی پینوکیو را پنج اینچ فرض می کند، تجسم چینن صحنه از راه تخیل باعث می شود که ما تصور کنیم چنین چیزی وجود دارد.
این چهار نوع تخیل، حالتهای مختلف ذهن در مواجهه با تصورات است که لازم بود بازشناسی شود. و باید دید که در هنرهای نمایشی کدام یک از این انواع قابل استفاده است.
آیا تخیل میتواند به عنوان یک فعل جوانحی، معروض حکم فقهی قرار بگیرد یا خیر؟
ما یقینا باید تخیل را که یک فعل جوانحی است به عنوان معروض و موضوع حکم فقهی بدانیم. به همین خاطر لازم است که دایره موضوع فقه را گسترده تر بدانیم و علاوه بر افعال جوارحی، افعال جوانحی را نیز زیرمجموعه آن قرار دهیم.
وقتی به ادله مراجعه می کنیم می بینیم که گفته ما تایید می شود:
دلیل اول) جامعیت احکام شریعت: وقتی به متون کلامی مراجعه می کنیم، می بینیم که دین اسلام را به عنوان آخرین دین معرفی می کنند و لذا لازم است این دین برای همه امور دارای حکم باشد. دین اسلام امور جزئی مانند خراش سطحی بر روی پوست انسان را هم بدون حکم رها نکرده است، لذا امور مهمتر به طریق اولی دارای حکم خواهند بود.
در روایت است که هیچی چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش دور کند ، مگر اینکه من آن را برای شما بیان کردم.
ممکن است کسی اشکال کند که جامعیت اسلام در احکام واقعی قابل اثبات است ولی در مورد احکام ظاهریه تکلیفیه خیر. زیرا برخی از اصولیون به منطقه الفراغ قائل شده اند.
پاسخ: اتفاقا همین مساله منطقه الفراغ دال بر جامعیت است. زیرا فرموده اند که «فی کل ما لا نص فیه نص». یعنی خود شارع فرموده است که مکلف در اینجا آزاد است. یعنی حکم به عدم تکلیف کرده اند و این فرق دارد با عدم الحکم.
دلیل دوم) وحدت لسان ادله: یعنی شارع نسبت به افعال جوانحی و جوارحی یکسان عمل کرده است. لذا استظهار و کشف و… باید در هر دو قلمرو وحدت رویه داشته باشد. و حتی در لسان شارع، هردو فعل گوشزد و بیان گردیده است. از طرفی اقیموا الصلاۀ و از طرف دیگر لا تکونوا من المشرکین فرموده است. ر.ک آیه ۳۱ سوره هود همچنین ۱۵۱ انعام.
دلیل سوم) ادله خاص در این باب: این مورد، مهمترین دلیل است. مثلا شارع فرموده است اراده برتری جویی و علوّ نباید داشته باشید (لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا) اراده، از افعال باطنی است. و علو هم فعل جوانحی است. حتی مرحوم طبرسی ذیل آیه روایتی را از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کنند که اگر کسی با تبختر به بند کفش خودش نگاه کند و حس بزرگ بینی به او دست دهد، مشمول آیه و عذاب آیه است.
همچنین قرآن کریم می فرماید: «انَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ انْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذينَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَة» در این آیه نیز حبّ که فعلی قلبی و جوانحی است مورد نهی قرار گرفته و مشمول عذاب معرفی شده است.
در روایتی از امام رضا علیه السلام می خوانیم که: «مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ» این نیز اشاره به فعلی جوانحی است. تشبیه قبل از توصیف است و مربوط به ذهن و درون انسان است.
با توجه به اختصار همه ادله را نمی توان بیان کرد.
لذا در نظر فقها مشاهده می شود که تخیل توانسته که موضوع حکم شرعی قرار بگیرد. مثلا در مورد شعر که از امور تخیلی است، فرموده اند از آن جهت که می تواند در نفس انبساط یا انقباض ایجاد کند، دارای حکم است. یا علامه حلی در مورد سحر فرموده لا حقیقه له انما هو تخیلا. و همین سحر، موضوع حکم قرار داده شده است. همچنین در مورد نماز فرموده اند که صرف تخیل کلمات، کفایت نمی کند. در مورد روزه هم فرموده اند که تخیل صحنه ای جنسی اگر منجر به التذاذ و… شود، موجب بطلان روزه می شود.
برخی اشکال کرده اند که تخیل در هنرهای نمایشی، لازم است که ابتدا تحقق عینی پیدا کند و آنگاه موضوع حکم خارجی واقع شود. چرا که تخیل موطنی ندارد.
پاسخ: باز هم توجه می دهم به تفاوتی که بین خیال و تخیل بود. در فلسفه هم خواندیم که خیال امری غیر ارادی بوده ولی تخیل ارادی است یعنی تصرف در صور محسوسات و ایجاد صور جدید. تخیل فعلی نفسانی به حساب می آید و لازم نیست که حتما خارجی باشد.
جایگاه تخیل در هنرهای نمایشی:
از اینجا وارد بدنه اصلی بحث می شود. گفته شد که تخیل را در چهار ساحت می توان بررسی کرد.
در مرحله اول، تخیل نویسنده است. نویسنده به عنوان علت فاعلی از جهان واقعی با کمک تخیل، ایده پردازی میکند. نویسنده از آغاز کار که ایده خام را در ذهن می پرواند تا ساخت و پرداخت داستان و آخرین مرحله کار خود، از تخیل بهره می برد. در اینجا باید دید که نویسنده از کدام ساحت از ساحت های چهارگانه بهره می برد. آیا ذهن او به منزله آینه است، یا جهان واقع را بازآفرینی می کند، یا اینکه بازنمود می کند یا اینکه از تخیل خلاق استفاده می کند و با تصرفاتی، جهان تازه ای خلق می کند؟
ساحت دوم ساحت کارگردانی است؛ که کارگردان باید متن داستان را عینیت ببخشد. کارهایی از قبیل تمهیدات بیانی، چینش میزانسن، انتخاب قابها، نورپردازی و… همه ناشی از تخیل فعالی است که کارگردان به کار می بندد. در سینما هم همین قوه تخیل است که مورد توجه نظریه پردازان است. به ویژه نظریه پردازان شکل گرا در دوران کلاسیک نظریه پردازی سینما که چهار دهه اول اختراع سینما به بعد در دهه شصت است. افرادی همچون هوگو مونتسربرگ، آرنهایم، آیزِنِشتاین و بالاش کسانی هستند که بیشترین اهمیت را به تخیل هنری می دهند. و میگویند ماده اولیه سینما، همین تخیل هنری کارگردان است. آیزِنِشتاین می گوید که بر اساس دیالکتیک شما باید واقعیت بیرونی را در هم بشکنید و یک تز و آنتی تزی را در ذهن به وجود بیاورید و سنتز آن را بر روی پرده سینما به نمایش بگذارید. و…
ساحت سوم، تخیل بازیگر است. بازیگر باید بتواند در طول و عرض و عمق نقشی که به او سپرده شده، زندگی کند و فضای آن نقش را در ذهن خود پرورش دهد. آنگاه از طریق نیروی تخیلی که دارد به مخاطب منتقل کند. اِستانیسلافسکی یک سیستمی را در بازیگری ارائه می کند که مبتنی بر تکنیک های روانی است. او از تخیل، توجه، رهایی عضلات، حقیقت و باور و حافظه عاطفی کمک می گیرد تا این سیستم را ارائه کند و تخیل فعال بازیگر را به کار گیرد. ایشان معتقد است که درام می تواند حالتهای ذهنی و روحی انسان را در یک ارتباط نمایشی و عینی به مخاطب منتقل کند. و این کار و ارتباط نامرئی، با استفاده از تخیل است که بازیگر با حرکات چشم، بدن، زبان بدن، و… از طریق جذب و نشر پرتو، به مخاطب منتقل می کند.
اشکال: ممکن است کسی بگوید که اینها در بازیگری به صورت مطلق قابل قبول نیست. بله در هنرهای تک زمانه مثل تئاتر های بالد یا موسیقی یا پِرفورمَنس ها که مبتنی بر بداهه پردازی هستند شاید بتوان گفت که تخیل بازیگر می تواند همراه با اجرا در زمان اجرا (= علت مادی و علت صوری) توامان اجرا شوند و موضوع حکم فقهی قرار گیرند. اما در اجراهایی که دو زمانه هستند، یعنی تخیل های بازیگر مبتنی بر یک متن دراماتیک است، در اینجا تخیل بازیگر نقشی ندارد.
پاسخ: برای پاسخ به این اشکال باید به این نکته توجه کرد که بازیگر قبل از حضور بر روی جایگاه و سِن، متن و نقش را از آن خود می کند… . (صدا قطع شد)
ساحت آخر، ساحت تماشاگر است. او می تواند به صورت فعال در تحقق کُنش دراماتیک شرکت داشته باشد و جهان مفروض خود را کامل کند. او ممکن است برداشت های شخصی داشته باشد، گمانه زنی، پیش بینی و… داشته باشد. مخصوصا در آثار دراماتیک مدرن که پایان داستان آزاد و به عهده مخاطب است، می تواند تخیل فعال داشته باشد. در واقع می توان گفت که اینجا محل ظهور تخیل وانمودی است و شکل گیری جهان داستان بر اساس تخیل ادراکی است که حضور فعال مخاطب را ایجاد می کند.
مثلا فیلم ایتالیایی زندگی زیباست. به کارگردانی روبرتو بنینی. در آن صحنه ای که زن مسیحی با مرد یهودی ازدواج می کنند و وارد خانه می شوند سپس به یک پستو داخل می شوند. بعد از چند ثانیه به همراه یک نوزاد از پستو خارج می شوند. در اینجا در جهان مفروض، چیزی ارائه نشده ولی فرض شده است. و مخاطب با تخیل خلاق خود، فرایند تولد فرزند را برای خود می سازد. این یک نمونه عینی است برای دخالت دادن مخاطب با تخیل فعال و ساخت داستان.
جمع بندی مطالب:
تخیل به عنوان یک فرایند خلاق، می تواند در عرصه هنرهای نمایشی نقش تعیین کننده داشته باشد. و اگر قرار است که فقیه در هنرهای نمایشی و به ویژه در مورد تخیل هنری ورود کرده و حکم فقهی بدهد، لازم است که انواع تخیل را بشناسد و از هم تمایز دهد، مفهوم تخیل را بداند و ارادی بودن آن را مد نظر قرار دهد و ساحت های چهار گانه را بازشناسی کند.
بیانات دبیر نشست:
آقای داوود آبادی چند نکته را بیان کردند:
- ضرورت موضوع شناسی تخیل در فقه هنرهای نمایشی که ایشان تخیل را از موضوعات مستنبطه قرار دادند.
- تبیین ماهیت تخیل و انواع آن
- تخیل معروض حکم فقهی به عنوان فعل جوانحی و ارائه ادله ای بر این مدعا و همچنین بیان چند نمونه فقهی
- جایگاه تخیل در هنرهای نمایشی و بیان ساحت های چهارگانه آن
علاوه تخیل ذهنی،تخیل عرفانی هم داریم!
در ادامه جلسه، ناقد اول دکتر ودکتررامتین شهبازی(مدیرگروه سیمادردانشگاه صوره) صحبت های حجتالاسلام و المسلمین مهدی داودآبادی فراهانی (عضوگروه هنرهای رسانه ای دانشکده صداوسیما) را به بوته نقد گذاشت و گفت:
نظریه دکتری بنده پیرامون تخیل بود لذا از بیانات آقای داوود آبادی بهره بردم.
بدون اتلاف وقت وارد اصل بحث می شوم. مطالب خودم را در دو قالب ارائه می کنم. یک بحث شکلی و یک هم بحث محتوایی.
بحث شکلی:
در مورد بحث شکلی، نکته خاصی نمی بینم. زیرا مقاله از نظر اصول مقاله نگاری، مقاله خوبی است و چکیده و طرح بحث و نتیجه گیری قابل قبولی دارد. فقط یک پیشنهاد به آقای داوود آبادی دارم و آن اینکه بعد از اینکه وارد بحث تخیل می شویم، بحث فقهی مقداری رها می شود. یعنی نتیجه گیری شما بیشتر مبتنی است بر بحث تخیل نه بحث فقهی. پیشنهاد می دهم که در نتیجه گیری به اندازه یک بند، یا بعد از بحث تخیل، به اندازه دو بند، دوباره بحث فقهی یادآوری و مطرح شود.
بحث محتوایی:
از آنجایی که در حوزه فقه، تخصصی ندارد لذا به بحث فقهی مساله ورود نمی کنم. اما در مورد تخیل، باید گفت که دامنه گسترده ای دارد. در این مقاله، بیشتر به بحث تخیل ذهنی پرداخته شده است. ممکن است سوال کنید که مگر غیر از تخیل ذهنی، تخیل دیگری هم داریم؟ بله، در حوزه عرفان نیز تخیل مطرح است.
آقای داوود آبادی تخیل را از نظر زبان عربی معنا می کنند که بسیار خوب و جذاب هم بود. سپس برای تعریف تخیل وارد فلسفه غرب می شوند. دسته بندی زیبایی در اینجا ارائه می کنند که افلاطون و ارسطو چه می گویند؛ تا به ذهن گراها یعنی کانت و دکارت و سپس به فلسفه مدرن می رسند. بعد از فلسفه مدرن یک بحث بسیار اساسی مخفی مانده است (هرچند در مقاله به تخیل فعال اشاره شد). اگر قرار است که ما در فلسفه غرب باقی بمانیم و از آن منظر بحث را پی بگیریم (که در اینجا تخیل عرفانی هم مطرح است که برای من پوشیده ماند)، لازم است ک به ویتکنشتاین متاخر هم بپردازیم چرا که او حوزه تخیل را فلسفه مدرن دستخوش تغییر کرد. او تخیل به معنی ذهنیت را امری مردود می داند؛ لذا تخیل را وارد بحث زبان می کند. او در این زمینه به کانت و دکارت و دانشمندان قبل از خود انتقاد می کند و درکتاب «پژوهش های فلسفی» می گوید فیلسوف های قبلی، مانند مگس هایی هستند که در درون یک بطری بوده و راه خروج را نمی دانند. او بیان می کند که ما نباید به دنبال تبیین و تحلیل باشیم و این دو واژه را مردود می داند و واژه توصیف را مطرح می کند. به همین خاطر به پدیدار شناسان نزدیک می شود و از ذهن گراها دور می شود.
او اضافه می کند که ذهن انسان ها از دسترس ما دور است. لذا بحث زبان خصوصی را مطرح می کند. مثلا می گوید وقتی شما به دوستت می گویی در را کمی ببند، «کمی» یعنی چقدر؟ ممکن است کم در ذهن او با کم در ذهن شما تفاوت داشته باشد. به همین خاطر او می گوید چیزی که به عیان می آید باید کاربردی باشد. از این رو بحث زبان به مثاله ابزار را مطرح می کند. و بحثی که او طرح می کند، بحث تخیل در زبان است. بنابراین اتفاقا تخیل را از ذهنیت می گیرد و به عینیت تبدیل می کند و می گوید تخیل باید به زبان درآید. ضرب المثل «حرف، حرف می آورد = الکلام یجر الکلام» همان چیزی است که ویتکنشتاین می گوید. یعنی ما چیزی می گوییم و سپس از ناخودآگاه کلام به چیز دیگری منتقل می شویم. آنگاه از آن جا وارد بحث سوم میشویم. اینها چیزهایی است که در تخیل زبان وجود دارد. او می گوید من با ذهنیت شما کاری ندارم و با آن عباراتی کار دارم که از زبان شما بیرون می آید.
این یک نکته که وقتی وارد فلسفه غرب می شویم، لازم است که این عینیت را هم مطرح کنیم تا سیر تاریخی بحث، کامل شود.
نکته دوم اینکه، بحث عرفان چه می شود؟ مطالب ابن عربی، ملاصدرا، سهروردی و… اینها چه می شود؟ مطالب ایشان، کاملا با مطالب فلسفه غرب متفاوت است. ایشان تخیل متصل و منفصل را مطرح می کنند. ابن عربی بحث واقعیت تخیل و خیالی بودن تخیل را مطرح می کنند. فلسفه غرب معتقد است که تخیل امری مجازی است؛ زیرا انسان وجود دارد، ذهن انسان وجود دارد، تصاویر را جایگزین واقعیت می کند پس تخیل امری مجازی است. اما تخیل خلاق ابن عربی امری واقعی است. یعنی ذات پیدا می کند و به ذات خدای متعال متصل می شود. یعنی خدای متعال تخیل کرده است و انسانِ واقعی خلق شده است. پس تخیل، واقعی است.
برای من سوال است که حکم فقهی راجع به این مساله چیست؟
اگر آقای داوود آبادی صلاح نمی دانند که تخیل عرفانی را مطرح کنند، خوب است در عنوان مقاله اضافه شود که ما در مورد تخیل غربی بحث می کنیم.
و در مورد بحث نمایشی، اقای داوود آبادی بسیار زیبا وارد شده و دسته بندی کرده بودند. رابطه بازیگران با یکدیگر، رابطه بازیگر با نویسنده و کارگردان و… را به خوبی تبیین کرده اند.
می توان نکات ایشان را به مرحله آزمون گذاشت، یعنی از وجه کیفی به کمی و به یک مقاله پیمایشی تبدیل کرد که اینها در مرحله عمل چه نتیجه ای می دهند.
درموضوع شناسی به زاویه زبان و زاویه میراث علمی و معرفتی اسلامی بایدتوجه کرد!
پس از نقدهای دکتررامتین شهبازی ناقد دوم حجتالاسلام و المسلمین حجتالاسلام و المسلمین دکترمجتبی الهی خراسانی(عضوهیئت علمی مرکزتخصصی آخوند خراسانی) به ارائه مطالبش در ضمن نکات زیر پرداخت:
وجوه ارتباطی میان فقه و هنر، یکی از چالش هایی است که در فقه هنر مطرح است. از نظر برخی، هنر ارتباطی با فقه پیدا نمی کند و ارتباط دادن این دو تقلیل دادن جایگاه هنر و مرتبط ساختن آن با غیر هنر است. زیرا قائلند که دسته ای از مسائل هنری، به عنوان صنعت و فناوری مطرح است. دسته ای از مسائل آن به فلسفه هنر بازمی گردد. و اساسا خود هنر ارتباطی با فقه ندارد مگر زمانی که وارد چرخه بازار و… می شود. مقاله آقای داوود آبادی این مساله را حل می کند.
چند پیشنهاد دارم:
پیشنهاد اول) مناسب این بود که وقتی به موضوع شناسی می پردازیم، چند زاویه را در نظر بگیریم. نخست زاویه زبان؛ یعنی واژه شناسی این واژگان در عربی، در فارسی و انگلیسی و زبانهای لاتین. که این کار به مقدار لازم صورت نگرفته است.
زاویه دیگرمیراث علمی و معرفتی اسلامی؛ از این رو لازم بود تخیل هنری در فلسفه مشاء، به ویژه در فلسفه اشراق و حکمت متعالیه. همچنین در میراث متصوفه و عرفان به همین صورت. در حوزه عرفان، تخیل، تجسد می بخشد و تجلی وصفی از اوصاف الهی است. و به گفته ابن عربی، عالَم هبوط بسیاری از شرایع، عالم خیال است.
اگر ردپای تخیل شعری، تخیل ادبی، تخیل داستانی و… در حوزه فقه دیده می شود، مناسب بود که یا در ابتدای پیشینه بحث، یا در انتها و پس از بیان تقسیم بندی های فلسفه های معاصر در حوزه تخیل، به تخیل هنری به مثابه موضوع فقهی هم اشاره میشد؛ هرچند که در بیانات شفاهی ایشان چنین اشاراتی بود که در مباحثی از فقه به اموری نزدیک به تخیل هنری یا از همان جنس در حوزه ادبیات اشاراتی شد. حتی در اینجا استفتائاتی هم داریم که می توانست اشاره وار ذکر شود.
پیشنهاد دوم) با درک اینکه این مقاله بیشتر در صدد اثبات ارتباط فقه با تخیل در هنرهای نمایشی بود، ولی تصور می کنم برای اثبات این ارتباط، این نکته که تخیل از افعال جوانحی است و فقه برای افعال جوانحی نیز سخن دارد، کافی نیست. لذا می توان گفت که موضوع «تخیل هنری به مثابه یک موضوع فقهی» – بعد از اینکه حوزه ارتباطی آن روشن شد- از چه جنسی است؟ آیا از موضوع منصوصه و جزء اختراعات شرعی است، منصوصه عرفیه است، مستنبطه است، مستحدثه است؟ خود موضوع به لحاظ فقهی قابلیت داشت که تحلیل شود و ضوابطی که برای تقسیمات فرمودند بر روی عنصر تخیل مطالعه شود. طبعا وقتی این تقسیم صورت بگیرد هم وجه ارتباط روشن می شود و هم بومی سازی ادبیات فقهی در حوزه تخیل هنری صورت می گیرد.
همچنین برای اثبات ارتباط میان فقه و تخیل هنری، عناوینی که می تواند شکل مشابه یا مرتبط با تخیل هنری در فقه داشته باشد، را توضیح دهید. فرض کنید که ما در تحلیل لغوی تخیل، یک معنای عام را در ذهن بگیریم. اما آن معنای عام در تخیل هنری مورد بحث نیست. اما خصوص تخیل هنری یا قوه خلاقه هنری، یا کنش ذهنی هنرمند در خلق اثر هنری، می تواند عناوینی پیدا کند. به عنوان مثال، خلق یا خلاقیت در فقه مورد بحث است که مرز آفرینش گری انسان چیست؟ مانند مباحثی که در تصویرگری مطرح است.
پیشنهاد سوم) در مورد اینکه آیا فقه در افعال جوانحی سخنی دارد یا خیر، می شد بحث به صورت مختصر ولی متنوع باشد. افعال جوانحی (چه افعالی که به عنوان افعال اعتقادی و شناختی مطرح می شود و چه افعالی که به عنوان افعال عاطفی است) نمودهایی دارد. مثل ردپای ملکات و صفات پایدار که در فقه دیده می شود. تصور می کنم این موارد هم از مواردی است که به غنای مقاله کمک می کند. و از طرفی این تنظیر می تواند برای همیشه افعال جوانحی را به فقه مرتبط کند تا نیازی به تکرار آن نباشد.
پیشنهاد چهارم) اینکه کدام یک از وجوه افعال جوانحی در تخیل هنری مطرح می باشد، در موضوع دخیل است. یعنی بعضی افعال جوانحی اعتقادی است، برخی افعال عاطفی است و برخی هم کنش های ذهنی است که از آن به تخیل یا خلاقتی هنری تعبیر می کنند. همچنان که تخیل عرفای با تخیل مورد بحث تفاوت دارد.
پیشنهاد پنجم) مناسب بود که درباره محتملات این موضوع سخن می گفتند.البته شاید به نظر برسد که چون تحقیق مولف، موضوع شناسانه است، همین مقدار کافی است ولی در بخشی پایانی به صورت مختصر لازم بود که ارتباط این موضوع با احکام مختلف تبیین می شد، خود این کار، سکوی پرشی برا تحقیقات بعدی است.
پیشنهاد ششم) درباره آنچه که به مرحوم نائینی و دیگر فقها نسبت می دهند و مستند خود را بیانات مرحوم استرآبادی که اخباری و محدث هستند نه اصولی، قرار می دهند، تامل و اشکال است. همچنین خوب بود که نظر صاحب عروه و مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری که مخالف فقهی بودن افعال جوانحی هستند، هم ذکر می شد. و تناقض های عملی ایشان بیان می گردید.
پیشنهاد هفتم) در نتیجه گیری و چکیده بیان کردید که همه انواع تخیل، حتی تخیل بازنمودی می تواند موضوع فقهی باشد، درحالیکه این تخیل، به عنوان انعکاس منفعلانه، یا صورت سازی خودکار ذهن بدون فعالیت ذهن و تصرفات کانتی و دکارتی در آن فرض می شود، خیلی روشن نیست که موضوع فقه باشد؛ زیرا در اینجا فعل و کنش چندان مطرح نیست و بیشتر انفعال مطرح می شود. یا دست کم فعل، فعل اختیاری نیست. لذا در اینجا لازم است مولف محترم توضیح و تبیین بیشتری صورت دهد. و اگر این دسته از تخیل، جزء تخیل هنری نیست نباید در چکیده و نتیجه گیری بیان می گردید.
پس از پایان نقدهای ناقدان، آقای داوودآبادی به پاسخ نقدهایی که بیان شد پرداخت و گفت:
یکی از اشکالاتی که مشترک بود میان ناقدین محترم، بحث مفهوم شناسی بود که بنده تعمدا اینگونه مطرح کرده ام. شیخ انصاری در مفهوم شناسی شیوه ای دارد که چهار مرحله دارد. ایشان با این مراحل بیشتر به دنبال تبیین این نکته هستند که آیا حقیقت شرعیه اتفاق افتاده یا خیر؟ من نمی خواستم بحث گسترده شود. لذا خواستم معنایی را که هم در فلسفه اسلامی مطرح است و هم هنری های فلسفه غرب آن را پذیرفته اند، مبنا قرار دهم. اما بعد از تذکر شما، ضرورت آن را حس کردم.
نکات و نقدهای بعدی نیز مورد قبول است ولی مشکل اینجاست که در صورت لحاظ آن نکات، حجم مقاله از حالت استاندارد فراتر می رود.
در پایان آقای الهی خراسانی اشاره کردند که پژوهشگاه فقه معاصر لازم است که از مباحثی که به صنعت هنر و حقوق هنری و… مرتبط است دست برداشته و به رابطه فقه با ذات هنر بپردازد. یعنی هم این مساله را توسعه دهد و هم صرفا همین خط مشی را ادامه دهد و از طرح مباحثی که به رابطه فقه با صمیم هنر، مربوط نیست دوری کند.