فقههای نوپدید در این چند دهه ای که بیش از پیش مطرح شده و توسعه یافته اند، با چالشهای گوناگونی مواجه بوده اند. یکی از این چالشها، چالش عرفی شدن است. طرفداران رویکرد سنتی به فقه، همواره نواندیشان را با این تازیانه مینوازند که فتاوای ایشان منجر به عرفی شدن فقه میگردد. استاد صمصام الدین قوامی البته این اعتراض سنتیها را وارد میداند ولی معتقد است اساس فقه، اساساً قابلیت عرفی شدن را ندارد. به باور این استاد خارج فقه مدیریت حوزه علمیه قم، فقه، کمک کار و یاور عرف است نه اینکه مغلوب آن باشد. گفتگو با رئیس بنیاد مدیریت اسلامی، حاوی نکات کمتر شنیده شده ای پیرامون چالش قدیمی عرفی شدن فقه بود. مشروح این گفتگو، از نگاه شما میگذرد:
فهرست مطالب
- 1 فقه معاصر: عرفی شدن دین چیست و آیا میتوان آن را بهعنوان یک ایراد و محذور در نظر گرفت؟
- 2 فقه معاصر: برخی معتقدند پارهای استدلالات فقهی، صرفاً برای رسیدن به نتایج موردپسند عرف است؛ مثل استدلالاتی که برخی به قاعده لاحرج برای محرمیت فرزندخواندهکردهاندد. همچنین برخی استدلالاتی که گاهی در مورد ترنسها میشود. آیا میتوان این قبیل استدلالات را از مصادیق عرفی شدن فقه به شمار آورد؟
- 3 فقه معاصر: راهکار شما برای عرفی نشدن فقه چیست؟
فقه معاصر: عرفی شدن دین چیست و آیا میتوان آن را بهعنوان یک ایراد و محذور در نظر گرفت؟
قوامی: اگر به دنبال فقه معاصر هستیم، روش همان روش جواهری است. فقه، استنباطی است که مبتنی بر اصول فقه متداول و مهارتهای اجتهاد است. امروزه منظومه سؤالاتی از فقیه پرسیده میشود که پیشازاین پرسیده نمیشد. این سؤالات اگر همان زمان صورت میپذیرفت، در کتب معهود فقهی وارد میشد و الان مورد کاربست قرار میگرفت. عرف نیز در فقههای سنتی و معاصر نقش بارزی داشته است. در مواردی ما حقایق شرعیه داریم. در معاملات نوعاً شارع مقدس، به موارد عرفی بسنده میکند و لذا نوپدید نیست. بهعنوان نمونه، عرف در اجاره و ازدواج و طلاق همیشه بیانگر موضوعات و کمک شارع بوده است. شارع نیز محمولاتی را بر موضوع بار میکند و پاسخهایی به سؤالات میدهد که از دل عرف برمیخیزد. عرف موضوع سؤال خود را میداند؛ مثلاً از تریاق سؤال میشده است و حضرت میپرسیدند چیست و بیان میشد و بهخاطر مفسدهاش، حرام اعلام میشد.
شارع بر عرف هیمنه دارد. توضیح اینکه عرف گاهی خاص است و گاهی عام. عرف خاص برای مدیریت و اقتصاد و دانشمندان آن است. عرف عام هم جامعه است. عرف سؤال میکند و شارع مناسب با آن سؤال، پاسخ میدهد و هرگز سکوت نمیکند. این فرایند تولید سؤال، به معنای عرفی شدن نیست. در این نکته، تفاوتی بین فقه سنتی و معاصر نیست. فقیه آمده است تا کار عرف را راه بیندازد و مشکلات و معضلات آن را حل کند. فقه، راهنمای عرف است و عرفی نمیشود. بهعنوانمثال، عرف مدیریت، اصطلاحنامه خاص خود را دارد؛ مثلاً در موضوعات سازمان برنامه، گزینش، آموزش و انگیزش و … ین عرف خاص از شارع سؤال میکند که چگونه انگیزش دهم؟ چگونه آموزش دهم؟ چگونه گزینش کنم؟ چگونه ارزیابی کنم؟ چگونه توانمند کنم؟ و شارع هم جواب میدهد.
این به معنای عرفی شدن نیست. فقه از این واهمهای ندارد بلکه یک واقعیت است. بله، اگر یک زمان، عرف بر فقه هیمنه پیدا کند، این به معنای عرفی شدن فقه است؛ ولی در اینجا برعکس است و این فقه است که بر عرف هیمنه دارد.
فقه معاصر: برخی معتقدند پارهای استدلالات فقهی، صرفاً برای رسیدن به نتایج موردپسند عرف است؛ مثل استدلالاتی که برخی به قاعده لاحرج برای محرمیت فرزندخواندهکردهاندد. همچنین برخی استدلالاتی که گاهی در مورد ترنسها میشود. آیا میتوان این قبیل استدلالات را از مصادیق عرفی شدن فقه به شمار آورد؟
قوامی: اساساً ابتکار عمل دست شارع است و او مجیب است. ما صرفاً از وحی و ادله، حکم شرعی استخراج میکنیم نه اینکه حکم را بر ادله تحمیل کنیم. فقیه باید منضبط و دقیق و ماهر باشد. معنای فقه جواهری همین است. این مواردی که فرمودید مصداق فقه منفعل و مغلوب عرف است؛ فقهی که عرف دارد آن را هدایت میکند نه شارع و مصالح و مفاسد بهدستآمده از متن ادله. در فقه منفعل، شخص بهزوروضرب میخواهد از شرع، حکم موردنظر خودش را در بیاورد. همین فردی که نقل کردید، از آیه «ان ﷲ لیس بظلام للعبید» استفاده میکند تا دیه و ارث زن و مرد را یک اندازه کند و بهزعم خودش، ظلم به زن نشود، درحالیکه این اجتهاد در مقابل نص است. جایی دیدم پاپ در مورد همجنسبازها گفته است خدابندگان را همانطور که هستند دوست دارد. این بهنوعی تأیید همجنسبازی است و انفعال در مقابل عرف خطاکار است.
در مقابل، کسانی مثل مرحوم امام را داریم که در مورد فتوای شطرنج، وقتی اعتراض شد فرمودند: مفسده بر قمار بار شده است نه بازی فکری که فینفسه مصلحت دارد و باعث تقویت ذهن نیز میشود. این یک فقیه است که بر اساس مصالح و مفاسد قطعی فتوا میدهد. ممکن است فقیهی دیگر این را نپذیرد و همان موقع اعتراض میکردند که امام عرفی شده است، درحالیکه چنین نبود بلکه به نظر امام، موضوع تغییر کرده بود. بهعنوانمثال، چاقو دستگرفتن انسان مست، حرام است؛ ولی همین چاقو را اگر انسان عادل و سالم در دست بگیرد، جایز است.
درهرصورت، من احساس میکنم این نگرانیها، نگرانیهای به جایی نیست. اگر کسی طبق اسلوب کار کند، رضایت شارع را در نظر داشته باشد، احکام دین را بگوید و حافظ دین باشد نه اینکه هوای نفس خودش را بگیرد، به هر فتوایی برسد بدون محذور است.
وقتی وارد بحثهای فنی میشویم متوجه میشویم که هیچوقت فقیه بینیاز از عرف نیست. عرف، موضوع و سؤال تولید میکند و شارع نیز در غیر عبادات، نوعاً بنا ندارد که حقیقت شرعی داشته باشد بلکه به همان فهم عرف از موضوع تکیه میکند. بله، کلماتی مثل «صعید» که از موضوعات مستنبطه است استثنا هستند؛ ولی در معاملات که فقههای معاصر نوعاً از این قسم هستند، معمولاً موضوعات مورد ابتلا مورد پرسش قرار میگیرد. شارع و فقیه هم به نیابت از شارع میرود و در ادله جستوجو میکند با مهارتهای لازم استظهاری و استخراجی و استنباطی خودش پاسخ میدهد؛ حال این پاسخ، گاهی مورد پسند عرف هست و گاهی هم نیست. عرف مثل مریض هست که میآید پیش طبیب، دردش را میگوید و درمان میخواهد. ممکن است برخی درمانها، مطلوب بیمار نباشد، مثلاً مستلزم جراحی، داروی تلخ، بیخوابی یا رژیم غذایی خاصی است که مورد پسند عرف ینیست. در قرآن میگوید: «کتب علیکم القتال و هو کرهٌ لکم». احکام جنگ ناپسند شماست ولی خیر شماست. این یعنی من نمیآیم حکمی بدهم که شما مورد پسندتان باشد.
لذا من هیچوقت این رو قبول ندارم که فقه عرفی میشود. اصلاً فقهی که با عرف بیگانه است فقیه نیست. ما برای هوا که نمیتوانیم حکم صادر کنیم، بلکه برای انسانهایی که دارند زندگی میکنند و از ما سؤال دارند و میگویند میخواهیم دینی زندگی کنیم، حکم شارع را بیان میکنیم. قطعاً استنباط احکام شرعی توسط فقها، به جهت آرامش عرف است ولو اینکه در برخی موارد، عرف این را قبول نداشته باشد. همین حجیت سیره عقلاً که منوط به امضای شارع است، بدین معنا است که کلید دست شارع است و این گونه نیست که هر چه عرف بگوید مورد قبول بوده و لازم باشد شارع آن را بپذیرد.
فقه معاصر: راهکار شما برای عرفی نشدن فقه چیست؟
قوامی: بین سطحیشدن و عرفیشدن تفاوت است. سطحی شدن یعنی فقیه یا ضعف علمی دارد یا ضعف مهارتی یا ضعف در فحص از ادله؛ اما عرفی شدن یعنی فقیه مغلوب عرف باشد؛ یعنی فقیه آن قدر بچرخد و آسمان و ریسمان را به هم ببافد و فحص بکند تا عرف را راضی کند، عرفی که ممکن است به جهت ابتلا به یکسری مفاسد و امور مدنی و اجتماعی و سیاسی که نمونههای آن در غرب زیاد است تصور نادرستی از مسئله و حکم آن دارد. این کار خیانت به عرف و خیانت به اسلام است. ما بایستی عرف را رهبری کنیم نه اینکه عرف ما را رهبری کند.
بین سطحینگری و عرفی شدن، نسبت عموم و خصوص من وجه وجود دارد. گاهی کسی سطحی نیست و عمیق است ولی به دنبال رضایت عرف است. گاهی نیز کسی سطحی است و استنباط را بهدرستی انجام نمیدهد ولی اصراری هم به هم نظر شدن با عرف ندارد. باید بین این دو تفاوت گذاشت. تنها راه برای برونرفت از عرفی شدن، فحص و بررسی ادله و لحاظ شارع و مفاسد و مصالح واقعی او است نه مصالح مد نظر عرف.
لازم به ذکر است که این گفتگو با مشارکت شبکه اجتهاد به ثمر رسید.