یکی از مهمترین چالشهای فراروی امربهمعروف و نهیازمنکر، چگونگی انجام آن به نحوی است که موجب ناخرسندی افراد منهی نشده و بر آنها، اثر عکس نگذارد. حجتالاسلام علی ابوترابی، استادیار گروه روانشناسی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، در مقالهای به واکاوی روانشناختی تبلیغ دینی با تأکید بر امربهمعروف و نهیازمنکر پرداخته است. گزیدهای از این مقاله، در پی میآید.
فهرست مطالب
درآمد
از رسالتهای مهمّ دینداران بهویژه عالمان دینی تبلیغ و رساندن پیامهای دینی به دیگران است و این امر آنگاه که با تأکید بر ابلاغ این پیامها در قالب امربهمعروف و نهیازمنکر مطرح شود بر پیچیدگی و غموض آن میافزاید. تحلیل روانشناختی رفتار اجتماعی در تبلیغ دینی با تأکید بر امربهمعروف و نهیازمنکر و نهی نگاه علمی به معارف دینی اقتضا میکند که دین بهعنوان یک مجموعهای از گزارهها مورد توجه قرار گیرد. در نظریة اسلامی، اساساً دین مدل تبلیغی سیستمی است نه جزئینگر. در تقریر این گزاره باید گفت: اسلام در موضوع تبلیغ معارف دینی و امر به بایدها و نهی از نبایدها با هدف سلامت جامعه، دارای یک مدل مفهومی و کارکردی است که نمیتوان برخی از عناصر این مدل را در هر یک از دو بخش مفهومی و کارکردی اجرایی نادیده گرفت. امربهمعروف و نهیازمنکر، نظارت قانونی، الزام و اجبار اجتماعی است که از چند بُعد در این مقاله مورد بحث و تأمل قرار میگیرد:
یک: آیا اسلام برای سلامت اجتماع توسل به زور و قانون و قدرت در مسائل فرهنگی را تجویز میکند یا خیر؟
دوم: آیا در ابلاغ معارف دینی و امربهمعروف و نهیازمنکر هم از این امر بهره میبرد؟
سوم: اساساً الزام و اجبار چه نقشی در فرهنگسازی و یا در تحقّق اهداف امربهمعروف و نهیازمنکر دارد؟
هرچند در بدو امر به نظر میرسد با الزام و اجبار نمیتوان نگرشی را به وجود آورد یا نگرشی را تغییر داد امّا در بعضی متون دینی از جمله در این آیه قرآن کریم، در توصیف کسانی که از طرف خداوند یاری میشوند آمده است: «هنگامی که به آنان مکنت و قدرت بخشیدیم نماز را برپا میدارند و زکات میدهند و… امربهمعروف و نهیازمنکر میکنند». [۱] مفاد این آیه دربارة امربهمعروف مستلزم بهکارگیری بسترهای قانونی و اجرایی برای تحقق امربهمعروف و نهیازمنکر است. فراتر از آن، بهویژه در تحقق نهیازمنکر، بهکرات مفاد این حدیث یعنی مقابله اجرایی یدی،[۲] در کنار نهی لسانی و قلبی مشاهده میشود که «هر آن کس که منکری را ببیند باید آن را با دست خود تغییر دهد و درصورتی که نمیتواند با زبان خویش نهی کند و اگر نمیتواند پس با قلب خویش نهی کند.»[۳] و اساساً مصادیق از نهیازمنکر همان حدود و دیات است که اسلام تحقّق این مصادیق نهیازمنکر را با قاطعیت اجرا میکند و حتی هیچ درنگی را در آن جایز نمیداند.
تئوری عمل منطقی
«تئوری عمل منطقی از این عقیده حمایت میکند که افکار فرد و ادراکات او جزء تعیین کنندة مهمّ رفتار هستند. این تئوری بهوسیلة فیشبین و آجزن طراحی شده است و با ارائة مفهوم قصد ـ رفتاری، بعد جدیدی به درک ما اضافه میکند». [۴]
در واقع تحقیقات فیش بین و اجزن در پی پاسخ به این سؤال است که چرا بعضی نگرشها تبدیل به رفتار نمیشود. در این نظریه علاوه بر مفهوم «نگرش» مفهوم «قصد رفتار» نیز با اهمیت تشخیص داده میشود. به نظر آنان علاوه بر نگرش، دو مفهوم دیگر نیز بر شکلگیری قصد و در نتیجه، بروز رفتار نقش دارند که عبارتاند از؛ یک؛ هنجارهای اجتماعی درک شده و دوم؛ کنترل رفتاری ادراک شده. بر اساس این تحقیق صرفاً ساخت یک نگرش صحیح در اندیشه مردم برای رسیدن به یک رفتار کافی نیست. چهبسا انسانهایی که نسبت به رفتاری نگاه مثبتی دارند اما به دلایل مبهمی این نگاه تبدیل به رفتار نمیشود و لذا مبلّغ دینی برای رفتارسازی اگر صرفاً به بیان اهمیت یک مسئله بپردازد، کافی نیست. یعنی نمیتوان تنها به بیان مهم یا واجب بودن حجاب یا منکر بودن یک رفتار اکتفا کرد.
حال فرض دیگری را از ترک معروف یا عمل به منکر و رابطه آن با اعمال قدرت مطرح میکنیم و آن جایی است که فرد اساساً اعتقادی نگرش مثبتی (به رفتار صحیح) معروف ندارد و بهعنوانمثال، نهتنها معتقد به ضرورت عفت یا حجاب نیست، بلکه یا آن را اساساً لازم نمیداند و یا فراتر از آن، به بدحجابی و آزادی جنسی و… اعتقاد دارد. طبیعی است گزارههای معمولی تبلیغی و یا شناختی نهیازمنکر بر روی نگرش و شناخت چنین فردی اثر ندارد. [۵] اما این سخن نیز صحیح نیست که بگوییم نهیازمنکر در اینجا بر رفتار فرد هیچ اثری ندارد. رفتار معروف و منکر از دو مؤلفة دیگر نیز متأثر میشود؛ یعنی هم ساختار ادراکی وی از هنجار اجتماعی درک شده را به هم میریزد و هم اینکه کنترل رفتاری ادراک شده، [۶] متزلزل میگردد. بر این پایه رفتار منکر نیز انجام نخواهد شد. بلکه حتی قصد رفتار نیز در ذهن انسان شکل نخواهد گرفت.
نقش الزام و اقتدار در نگرشسازی
از مسائل مهم در حیطة روانشناسی تبلیغ و امربهمعروف و نهیازمنکر آن است که اگر نهیازمنکر فرضاً بتواند جلوی بروز یک منکر را بگیرد، چه ثمری بر آن وجود دارد؟ زیرا وظیفه مبلّغ، ساخت «شناخت» و سپس تبدیل آن به نگرش خواهد بود. نه الزام و یا فشار در انجام یک رفتار ظاهری.
در پاسخ به این سؤال باید به این حقیقت جامعهشناختی و روانشناختی اشاره کنیم که: امیال درونی و عوامل فرهنگی اجتماعی همواره تحقق هنجارهای دینی و اخلاقی ما را به چالش میکشند و اگر نظارتهای بیرونی به شکل قانون و نهیازمنکر وجود نداشته باشد، اساساً به دلایل مختلفی از جمله عوامل غریزی و نفسانی، زمینة رفتار منکر فراهم خواهد شد و در صورت عدم نهی و فقدان الزام عمل قانونی، گروههای دیگری نیز که از سویی، نگرشهای بسیار قوی در ارزشها ندارند، و از سوی دیگر، استقبال چندانی نسبت به منکر ندارند، به واسطه فشار اجتماعی ناشی از همرنگی و همنوایی، از رفتار غلط اکثریت، تبعیت خواهند کرد و بعد از تحقق رفتار منکر بهتدریج در ذهن آنها، این منکر نیز تبدیل به هنجار خواهد شد؛ زیرا یک رفتار منکر و بهعنوانمثال، یک پوشش زننده و جلف، با نگرشهای سابق فرد در تضاد خواهد بود و اساساً هر گونه رفتار یا پوششی که باعفت فرد سازگار نباشد با یک تفکر اصلی که همان ضرورت عدم فساد و خودفروشی است، دارای تعارض شناختی خواهد بود و در نتیجه چالش شناختی پیش خواهد آمد، ولی درنهایت نگرش فرد نسبت به پوشش زننده مثبت خواهد شد.
تغییر دیگری که در نظام شناختی و سازههای ذهنی انسان به هنگام چالش شناختی مذکور رخ میدهد تغییر نگرش اولیه است یعنی نگرشی که حفظ حجاب یا پوشش را لازم و ضروری میداند تغییر میکند و درنتیجه برای کاهش فشار اساساً منکر در ذهن تبدیل به معروف میشود. در بسیاری از موارد، هنگامی که نگرش فرد در راستای حفظ حجاب یا از نگرشهای قوی اعتقادی برخوردار باشد یا با یک تفکر اصلی همچون زشتی فساد اخلاقی مرتبط باشد، فرد دیگر نمیتواند بهسرعت نگرش خود را تغییر دهد؛ لذا دو مکانیزم شناختی دیگر رخ میدهد، یک؛ اضافه کردن اطلاعاتی که از یکسو، با نگرش قبلی سازگار باشد و از سویی دیگر با رفتار منکر سازگار باشد. دو؛ آخرین سازوکاری که در تعارض شناختی وقوع رفتار منکر با نگرش قبلی رخ میدهد آن است که نه فرد نگرش خود را تغییر میدهد و نه رفتار منکر خود را، بلکه برای کاهش اضطراب و چالش شناختی، فرد، رفتار منکر خود را ناچیز جلوه میدهد؛ یعنی در واقع تفسیر خاصی از این رفتار میدهد که آن را از تحت شمول تضاد با نگرش ضرورت پوشش مناسب خارج میکند؛ بدین معنا که حیطه مفهومی و مصداقی نگرش خود را محدود میکند. این نیز در واقع صورت دیگری از تبدیل منکر به معروف است و زینپس یک رفتار نابهنجار بهعنوان بهنجار در ذهن و نظام شناختی رفتاری فرد مثبت خواهد شد و اساساً به هنگام بروز فراوان یک منکر، احتمال این اختلال شناختی زیاد است. این مکانیزم رفت و برگشتی بین فرد و اجتماع، از مهمترین تبادلات شناختی در ترک معروف و عمل به منکر در جامعه است.
نگرشسازی در هنجارهای دینی و ارتباط آن با نظارت بیرونی امرونهی
نظریات روانشناسان اجتماعی بهخصوص در موضوعاتی همچون نفوذ اجتماعی، همنوایی، تسهیل اجتماعی و یا نظریاتی همچون نظریه میدانی کورت لوین و نظریه مدل منطقی رفتار فیش بین نشانگر این واقعیت است که: بدون فشار محسوس و نامحسوس بیرونی نمیتوان به دنبال تحقق هنجارها و ترک نابهنجارها بود. از مهمترین و جذابترین پژوهشها و آزمایشهای انجام شده، آزمایش مشهور میلگرام است. تحقیقات علمی نشان میدهد که مردم با کسی که دارای قدرت باشد، در امرونهی بیشتر موافقت میکنند تا کسی که فاقد پایگاه اجتماعی باشد. آزمایش میلگرام در سال ۱۹۶۳م، که در تاریخ روانشناسی اجتماعی چشمگیر بود، نشان داد که اساساً اطاعت از مراجع قدرت خود نیز یک هنجار اجتماعی است؛ چراکه مردم عموماً معتقدند که باید از فرمانهای فرد صاحب قدرت مشروع تبعیت کنند و این امر در میان آنان هنجاری اجتماعی به شمار میآید. جالب است که هنگامی که تبعیت از مرجع قدرت و دارای پایگاه قانونی آغاز شد، دو اثر رفتاری و شناختی در مردم خواهد داشت. در مرحلة شناختی، فرد نسبت به رفتار تبعیت شده، دارای نگرش مثبتی خواهد شد و در مرحلة
رفتاری، این تبعیت بهتدریج و پیوسته رو به پیشرفت میگذارد؛ یعنی اصل تدریج، تبعیت را بیشتر خواهد کرد و این تبعیتپذیری زمانی از این نیز بیشتر میشود که فشار بیرونی به شکل قانون درآید و به دست عوامل اجرایی قانون اجرا گردد.
رابطه دوسویه نگرش و رفتار در ارزشهای دینی
در مباحث تغییر نگرش اجتماعی به این حقیقت اشاره میشود که رابطة نگرش و رفتار، دو سویه است؛ یعنی رفتار نیز بر نگرش و تغییر آن اثر خواهد داشت. یکی از دلایل آن نیز توجه به اصل «ناهماهنگی شناختی» است. برایناساس، زمانی که به هر دلیلی از جمله فشارهای اجتماعی آشکار یا پنهان، فرد رفتاری را برخلاف نگرش خود انجام داد، مثلاً مجبور شد پوشش مناسب یا حجاب را مراعات کند درحالیکه نگرش مثبتی به حجاب نداشته، یا آنکه به دلیل ترس از جریمه توسط پلیس، مجبور به بستن کمربند ایمنی در خودرو شخصی شده است؛ در چنین موقعیتهایی، ناهماهنگی شناختی برانگیخته میشود، و در این هنگام، ممکن است فرد نگرش خود را بهگونهای تغییر دهد که با رفتارهایش هماهنگ شوند؛ یعنی فرد برای کاهش فشار روانی ناشی از تعارض نگرش و رفتار، نگرشهای خود را به نفع رفتار تغییر میدهد؛ بنابراین زمانی که بتوانید با هر عاملی رفتار اجتماعی معروف را محقق و رفتار منکر را به سمت ترک ببرید بهمرور نگرشهای اجتماعی نیز اصلاح خواهد شد. این واقعیت علاوه بر قانون، بر نظارت بیرونی بهوسیلة تذکرات کلامی و لسانی تأکید خواهد کرد.
طرحوارههای دینی در مورد امربهمعروف و نهیازمنکر
ادبیات دینی در امر تبلیغ دین برای ترغیب مردم به رفتار مختلف به گفتمانهای ویژه در حیطة موضوعات مختلف روی میآورد. این ساخت گفتمان، همان شکل دادن به صافیهای شناختی و طرحوارههای ذهنی است. آیات کریمه قرآن و احادیث حضرات معصومین در موضوعات مختلف نسبت به ویژگیهای موضوع، گزارههای شناختی و عاطفی مختلفی را برای ترغیب یا تحذیر مردم از آن رفتار به کار میگیرد. بهعنوانمثال، نوع این شکلدهی طرحوارهها در انفاق و امداد اجتماعی با منکری همچون غیبت دیگران یا رباخواری متفاوت است. گفتمان تشویق مالی و پرهیز از کلمات بیزاریآور در انفاق مالی بسیار مشهود است. این در حالی است که در موضوع غیبت دیگران یا رفتارهای حرام جنسی، ادبیات دینی مبتنی بر تداعیهای بیزاریآور کاملاً مشهود است؛ یعنی سنخ طرحوارههای شناختی در موضوعات مختلف فرق میکند.
لازم به یادآوری اساساً ساختار روانی انسان دارای خطاهای شناختی ذاتی موجود در همه افراد است که در هر رفتاری متناسب با خود وجود دارد. بخشی از ادبیات دینی برای ساخت طرحوارههای شناختی با هدف خنثی کردن اینگونه خطاهای ادراکی است. طرحوارههای شناختی در ادبیات دینی بهصورت فعال و حساب شده به وجود میآیند.
توضیح آنکه: این طرحوارهها به دو صورت انفعالی و ارتجالی خودبهخودی و فعال و حساب شده تحقق مییابند. این پدیده بعلاوه بر تأثّر از زندگی شخصی، تحتتأثیر شناختهای بنیادیتر فرهنگ، خانواده، مذهب، جنسیت، سن، شخصیت، عوامل هیجانی و زیستی و حتی عوامل غریزی و فطری شکل مییابد و اغلب بهصورت ناخودآگاه بوده و کنشهای ذهنی آگاهانه را بهصورت پنهان تحتتأثیر قرار میدهد. هر چند ما در مقام احصاء طرحوارههای غلط اجتماعی در زمینة این دو واجب مهم نیستیم؛ اما میتوان مواردی همچون طرحواره «به ما ربطی ندارد»، «تذکر ما اثری ندارد»، «هر کس به دین خود»، «سوءتفاهم خواهد شد»، «مردم به لجاجت خواهند افتاد» و «کار از ریشه باید درست شود» را مطرح کرد که همچون غربالهایی عمل میکنند که از سویی، مانع ورود و فهم بسیاری از حقایق میشوند، و از سوی دیگر، همچون صافی پر از رنگی است که اطلاعات و تحلیلها را تیرهوتار و تعریف خواهند کرد. در پایان، به نظر میرسد از مهمترین عوامل ناکارآمدی تبلیغات دینی و بهخصوص در امربهمعروف و نهیازمنکر فقدان ساخت طرحوارههای شناختی کارآمد و ضعف در مقابل وجود طرحوارههای غلط و مؤثر اجتماعی است.
[۱]. سوره حج، آیه ۴۱.
[۲]. بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۸۲-۸۵.
[۳]. مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۹۲.
[۴]. میرابی آگی و دیگران (۱۳۸۸ش)،مشارکت مردم، تحول رفتار، ترجمه: فریبا محامده، نکین مددزاده و عبدمحمدموسوی، شیراز: نوید شیراز، ص۴۲.
[۵]. در فرازهای بعدی توضیحی ارائه می شود که جلوگیری از منکر به وسیله الزام قانونی و اجبار علاوه بر منع رفتاری می تواند حتی در نگرش و شناخت نیز اثر بگذارد و آن را متأثر سازد.
[۶]. کنترل رفتاری ادارک شده آن است که فرد احساس کند که در صورت قصد و انجام یک رفتار می تواند سایر رفتارهای مرتبط با آن را کنترل کند.