حجت‌الاسلام‌والمسلمین رضا حبیبی طی یادداشتی شفاهی بررسی کرد:

پرونده مبادی فقه اخلاق/16

در مقام تنظیم ساختارمند مسائل اخلاق، ساختارهای متنوعی ارائه نشده است. ساختار رایج در اخلاق سنتی، تنظیم مباحث اخلاق، بهره‌گیری از ساختار مبتنی قوای نفس و فضایل ورذایل منشعب از ساختار قوای نفس است. این ساختار اخیراً از سوی صاحب‌نظران مورد اشکال قرار گرفته است. الگوی دیگری که اخیراً به یک عرف تبدیل شده است و از سوی بیشتر نویسندگان مورد استقبال قرار گرفته است، تنظیم مسائل اخلاقی بر اساس حوزه روابط رفتاری انسان است.

اشاره

در میان ابواب فقه معاصر، شاید کمتر باب فقهی به‌اندازه «فقه اخلاق» مورد اعتراض قرار گرفته باشد؛ اعتراض‌هایی که گاه به این‌همانی این باب فقهی با دانش اخلاق اشاره دارند و گاه به یگانگی یا همپوشانی آن با فقه تربیت. حجت‌الاسلام‌والمسلمین رضا حبیبی، از پژوهشگرانی است که چند دهه پیرامون این موضوع به پژوهش پرداخته است. نویسنده کتاب‌های «مکاتب اخلاقی»، «هدف غایی در تربیت اخلاقی» و «درآمدی بر فلسفه علم»، در گفتگوی اختصاصی با فقه معاصر، هم معانی گوناگون فقه اخلاق را بیان کرد و هم ساختار پیشنهادی خود برای این باب نوپدید فقه معاصر را تبیین نمود. استاد «فقه‌الاخلاق» دانشگاه قم، تلاش کرد تا هم حاصل تلاش‌های چند دهه گذشته خود پیرامون فقه‌الاخلاق را بیان کند و هم به پرسش‌هایی که پیرامون چیستی و ابعاد این باب فقهی وجود دارد پاسخ داد. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با این استاد و پژوهشگر فقه اخلاق، در قالب یادداشت شفاهی، از نگاه شما می‌گذرد:

باتوجه‌به اینکه فقه در معنای متداول و ارتکاز رایج، معطوف به فقه الاحکام بوده، با شنیدن عنوان فقه، اذهان معمولاً به فقه مصطلح انتقال پیدا می‌کنند؛ به همین دلیل، باید به تبیین صحیح فقه‌الاخلاق به‌عنوان رویکرد صحیح و مورد قبول در مقام استنباط آموزه‌های اخلاقی، به‌ویژه در سطوح عالی مانند درس خارج اخلاق بپردازیم. این موضوع، به‌ویژه ازآن‌جهت اهمیت دارد که توصیه به تفقه در آیات و روایات، محدود به احکام دین نیست؛ بلکه شامل کلیت دین بوده و اخلاق را نیز در بر می‌گیرد: «لیتفقهوا فی الدین». از سوی دیگر، فعلاً هیچ الگوی درخور اعتنا و قابل‌قبولی برای تفقه در دین با همه حوزه‌های مختلف آن، به جز روش فقه جواهری رایج و نهادینه شده در متن دین‌فهمی در طول تاریخ، شکل نگرفته است؛ بنابراین، باید به تبیین دقیق آن، هم به شکل کلی در قالب تحلیل مفهومی فقه‌الاخلاق و هم به شکل تفصیلی در قالب موارد و مصادیق قواعد، روش‌ها و فنون تحلیل گزاره‌های اخلاقی بپردازیم. به این منظور، به بررسی کوتاه هر یک از عناوین مرتبط با این موضوع می‌پردازیم. در این گفتگو برآنیم تا معانی مختلف فقه‌الاخلاق را تعریف و بازشناسی کنیم و مقایسه‌ای میان آن‌ها ترتیب دهیم تا در نهایت به نتیجه‌ای مشخص دراین‌باره برسیم. روشن است که مفهوم فقه‌الأخلاق از دو واژة فقه و اخلاق تشکیل شده است؛ ازاین‌رو، پیش از تعریف فقه‌الاخلاق باید هر یک از این دو واژه را بشناسیم.

الف- مفهوم‌شناسی فـقه

بیشتر اهل لغت، فقه را به فهم، علم یا ادراک؛ [۱] و برخی آن را به فهمِ با دقت و تأمل[۲] معنا کرده‌اند. راغب اصفهانی می‌گوید: فقه، رسیدن به علم پنهان با [کمک] علم حاضر بوده و اخص از علم است؛ [۳] یعنی در معنای فقه، انتقال از یک مجهول به یک معلوم با استفاده از معلومات پیشینی نهفته است. کلمة «تفقه» در ترکیبِ «تفقه در دین» ـ که در قرآن کریم[۴] و پاره‌ای روایات[۵] آمده ـ نیز به همین معنای لغوی آمده و به معنای فهمی دقیق و عمیق از دین است که به‌جز تفقه در احکام دین، تفقه در معارف اعتقادی دین و تفقه در معارف اخلاقی دین را نیز در برمی‌گیرد. واژة فقه در اصطلاح، به نوع خاصی از فهم، یعنی فهم احکام شریعت اطلاق می‌شود[۶] که این فهم در فرایند اجتهاد و رسیدن به احکام شرعی از ادلة تفصیلی‌اش به دست می‌آید. فقه در این اصطلاح، دانشی است که در منظومة دانش‌ها، جایگاه خاص به خود را دارد.

ب- مفهوم‌شناسی اخلاق

اخلاق در لغت، جمع خُلُق (و خُلْق)[۷] و به معنای سجیه[۸] و عادت[۹] است. به گفتة راغب اصفهانی، خَلْق و خُلْق در اصل [معنایی] یکی‌اند، مانند شُرْب و شِرْب؛ لکن [طبق توافقی ناگفته] خَلْق بر هیئات و اشکال و صوَری اختصاص یافته که با چشم ادراک می‌شوند؛ و خُلْق به قوا و سجایایی گفته می‌شود که با بصیرت ادراک می‌گردند. [۱۰] به‌عبارت‌دیگر، «خُلُق و خُلْق برای صورت باطنی [یا پنهان] انسان (نفس و اوصاف و معانی مختص به آن)، به‌منزلة خَلْق برای صورت ظاهری و اوصاف و معانی آن است». [۱۱] بنابراین، برای اشاره به شکل ظاهری افراد و خلقت ظاهری آنان، از واژة خَلْق؛ و برای بیان ویژگی‌های درونی افراد ـ که با دیدة ظاهر دیده نمی‌شود – از واژه خُلق بهره می‌بریم.

برخی از علمای اخلاق همسو با اهل لغت، در تعریف واژة اخلاق، گفته‌اند: «خُلُق به ملکه‌ای نفسانی گفته می‌شود که مقتضی صدور افعال [متناسب با آن ملکه] به‌آسانی و بدون نیاز به فکر و درنگ از انسان است». [۱۲] مراد از ملکه ـ که در سخنان عالمان اخلاق پرکاربرد است ـ صفت (کیفیت) نفسانی درونی و دیرپاست که به‌سادگی برطرف نمی‌شود. اراده و آگاهی نیز یکی دیگر از عناصر دخیل در اخلاق است و اخلاق تنها رفتارهای کنترل‌پذیر انسانی و اختیاری ـ چه خوب و چه بد ـ را در بر می‌گیرد. هرچند اخلاق در لغت، تنها بر ملکات نفسانی گفته می‌شود؛ اما در معنای اصطلاحی ـ که بر علم اخلاق اطلاق می‌شود ـ دایرة موضوع را گسترش داده‌اند تا افزون بر ملکات، رفتارهای انسانی را نیز در بر گیرد؛ ازاین‌رو، در تعریف علم اخلاق گفته‌اند: «دانشی است که به بیان اوصاف ارزشی افعال و صفات اختیاری انسان و راه اکتساب آن‌ها یا اجتناب از آن‌ها می‌پردازد.» در اخلاق، درحقیقت دو دسته صفاتِ: فضائل و رذائل و دو دسته رفتارهای نیکو و زشت، شناسانده و طبقه‌بندی می‌شوند، نسبت و روابط میان آنها مشخص می‌شود و راه نهادینه‌سازی فضائل و رفتارهای نیکو و ریشه‌کنی رذائل و رفتارهای زشت شناسانده می‌شود.

ج- مفهوم فقه‌الاخلاق

پس از آشنایی با دو مفهوم «فقه» و «اخلاق»، نوبت به شناسایی مفهوم «فقه اخلاق» یا «فقه‌الاخلاق» می‌رسد. اصطلاح «فقه‌الاخلاق»، از اضافة واژة «فقه» به واژة «اخلاق» به دست آمده است. براساس آنکه هر یک از دو واژة «فقه» و «اخلاق» را چگونه معنا کنیم، معانی اصطلاحی «فقه‌الاخلاق» هم با هم متفاوت خواهد بود. برای واژة فقه در این ترکیب، دو معنا می‌توان در نظر گرفت که همان معانی لغوی و اصطلاحی فقه‌اند. واژة اخلاق را نیز به ملکات و رفتارهای ارزشی انسان معنا کردیم؛ بنابراین تا اینجا برای فقه‌الاخلاق دو معنا متصور است؛ اما باید دانست که «فقه» و «اخلاق»، در لسان برخی فقها تعریف دیگری هم دارند که به‌تبع آن، معنای سومی برای «فقه‌الاخلاق» تصویر کرده‌اند و در ادامه آن را بیان خواهیم کرد. با این مقدمه، به تشریح معانی سه‌گانة فقه‌الأخلاق می‌پردازیم.

در معنای نخست «فقه‌الاخلاق»، واژة فقه به معنای فقه مصطلح و واژة اخلاق به معنای ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است؛ بنابراین، فقه‌الاخلاق به معنای کار فقهی و اجتهادی در حوزة اخلاق، کشف احکام فقهی رفتارها و صفات اخلاقی است. طبق این معنا، روش فقه‌الاخلاق همان روش دانش فقه است، اما موضوع و مسائل آن، از دانش اخلاق اخذ می‌شود؛ زیرا فقه شامل بخش‌های اصلیِ عبادات، عقود، ایقاعات و احکام است و در آن ابوابی مثل طهارت، نماز و روزه، خمس و زکات، حج و جهاد، بیع و اجاره، نکاح و طلاق و حدود و دیات مطرح است؛ اما موضوع فقه‌الاخلاق، صفات و رفتارهای ارزشی انسان است و در آن مسائلی همچون صدق و کذب، غیبت، سخن‌چینی، حسد و صلة رحم بررسی می‌شود. نمونة بسیار روشن فقه‌الاخلاق بدین‌معنا، تلاشی است که شیخ انصاری در بخش مکاسب محرمه از کتاب مکاسب و در مسائلی مانند غیبت و کذب انجام داده است.

درحقیقت، لفظ فقه در این معنای فقه‌الاخلاق، به‌مثابة لفظ فقه در تعبیر «فقه القرآن» است که در لسان فقها به کار می‌رود و بر بررسیِ فقهیِ آیات الاحکام گفته می‌شود و از دیرباز تاکنون کتبی در این موضوع نگاشته شده است؛ مانند فقه القرآن قطب‌الدین راوندی، احکام القرآن ابن‌عربی و آیات‌الأحکام استرآبادی.

طبیعی است فقه‌الاخلاق بدین معنا، از یک‌سو، زیرمجموعه و شاخه‌ای از دانش فقه و به‌مثابة شاخه‌های علمی نوبنیادی همچون «فقهِ رسانه»، «فقهِ هنر» و «فقهِ فن‌آوری‌های نوین» است؛ و از سویی، زیرمجموعه‌ای از دانش اخلاق و شاخه‌ای از آن بوده و در عرض شاخه‌های دیگر اخلاق همچون فلسفة اخلاق، فرااخلاق و اخلاق کاربردی قرار دارد؛ بنابراین فقه‌الاخلاق شاخه‌ای میان‌رشته‌ای است و به مطالعات میان‌رشته‌ای فقه و اخلاق گفته می‌شود.

در معنای عام یا معنای دوم «فقه‌الاخلاق»، واژة اخلاق به معنای ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است؛ اما واژة فقه به معنای فقه مصطلح نیست، بلکه به معنای لغوی و قرآنی‌اش، یعنی فهم عمیق و تفقه و تأمل در منابع و متون دینی است. فقه‌الاخلاق تلاشی عمیق و فنی در حوزة اخلاق است که هدف آن، کشف دیدگاه‌های اسلام دربارة اخلاق و مسائل و موضوعات اخلاقی است.

لفظ فقه در این اصطلاح، به‌مثابة لفظ فقه در اصطلاح «فقه الحدیث» است که امروزه در لسان پژوهشگران حوزة علوم حدیث پرکاربرد شده و به معنای فهمی دقیق و عمیق از حدیث است؛ چه آن فهم در دایرة دانش فقه بگنجد و چه نگنجد.

تفاوت معنای خاص و معنای عام (یا معنای اول و معنای دوم) فقه‌الاخلاق، در آن است که در فقه‌الاخلاق به معنای عام، استنباطِ حکمِ فقهیِ صفات و رفتارهای اخلاقی و تفریعات آن (یعنی همان معنای خاص فقه‌الاخلاق)، تنها بخشی از تلاش فقه‌الاخلاقی است[۱۳] و فقیهِ اخلاق (یا عالم اخلاق اسلامی) در کار خود، افزون بر استخراج حکم تکلیفی و وضعی صفات و رفتارهای انسان، باید به موضوعاتی همچون ریشه‌یابی صفات و رفتارهای اخلاقی، ارتباط صفات و رفتارهای اخلاقی با یکدیگر، شیوه‌های تبدیل رفتار به ملکه، شیوه‌های ریشه‌کن‌کردن رذایل و رفتارهای ناپسند اخلاقی، مبانی اخلاق و اسرار عبادات نیز بپردازد؛ بنابراین میان این معنای فقه‌الاخلاق و معنای خاص آن، نسبتِ منطقیِ عموم و خصوص مطلق برقرار است و این معنای فقه‌الاخلاق، اعم از معنای نخست و دربرگیرندة آن است.

طبیعی است در این قسم از فقه‌الاخلاق، میان موضوع، قلمرو، مبانی، روش‌ها، مسائل، منابع و غایاتِ دو رشتة فقه و فقه‌الاخلاق، تمایز آشکار خواهد بود؛ ازاین‌رو، استقلال و تمایز فقه‌الاخلاق از دانش فقه نیز آشکارتر خواهد بود؛ بلکه فقه‌الاخلاق در این معنا برخلاف معنای پیشین، بیشتر زیرمجموعة دانش اخلاق خواهد بود تا دانش فقه.

البته فقه‌الاخلاق چه به معنای خاص و چه به معنای عامش، درحقیقت عهده‌دار استنباط بخشی از «اخلاقِ مستند به دین اسلام» یا همان «علم اخلاق اسلامی» است. فقه‌الاخلاق در جایی معنا می‌یابد که گزاره‌های اخلاقی با استناد به منابع دینی به دست آید؛ ازاین‌رو به اخلاقی که صرفاً با روش عقلانی و فلسفی به دست می‌آید ـ همچون فلسفة اخلاق و یا اخلاق کاربردی به معنایی که هم‌اکنون در غرب به کار می‌رود ـ یا به اخلاقی که صرفاً با روش شهودی یا تجربی حاصل می‌شود، فقه‌الاخلاق گفته نمی‌شود، هرچند بخشی از یافته‌های آن‌ها بر گزاره‌های اخلاقی دین نیز انطباق‌پذیر باشد.

در میان میراث اخلاقی، حدیثی و تفسیری مسلمانان، کارهای متعدد و پراکندة فقه‌الاخلاقی به این معنا فراوان است؛ مثلاً غزالی در احیاءالعلوم و به‌تبع وی فیض کاشانی در محجة‌البیضاء، کارهای فقه‌الاخلاقی متعددی به این معنا کرده‌اند. در دوران معاصر نیز گرایش به این نوع از فقه‌الأخلاق شدت یافته است.

طراح و مُبدع معنای سوم فقه‌الاخلاق، شهید سیدمحمد صدر (ه) در کتاب فقه‌الاخلاق است. ریشة این طرح به دیدگاه خاص وی در بحث «رابطة فقه و اخلاق» برمی‌گردد؛ چراکه در بحث رابطة فقه و اخلاق، پس از نقد نظریه‌های جدایی فقه از اخلاق، به بیان نظریه‌های پیوند فقه و اخلاق می‌پردازد و در نهایت قائل به تلاقی کامل فقه و اخلاق می‌شود تا جایی که قول به عینیت (یا این‌همانی) فقه و اخلاق را ممکن می‌شمارد. [۱۴] به نظر وی، پیوند مستحکم فقه و اخلاق ـ که تا سرحد عینیت آن‌ها پیش می‌رود ـ سبب می‌شود که در زیر لوای فقه‌الاخلاق (یا فقه اخلاقی یا اخلاق فقهی ـ به تعبیر ایشان ـ)، هم از فقه و هم از اخلاق بتوان سخن گفت و این بحث را در سه سطح مطرح کرد:

  1. ۱. سطح الزامی شریعت؛ یعنی واجبات و محرمات، که این سطح از فقه‌الاخلاق به آثار و تألیفات فقهی موکول شده و بررسی جداگانة آن لازم نیست.
  2. سطح غیرالزامی شریعت؛ یعنی مستحبات و مکروهات، که نخستین گام‌ها به سوی کمال اخلاقی شایسته یا عالی انسان شمرده می‌شود.
  3. ۳. آموزه‌های عمیق برای سلوک اخلاقیِ عالی؛ که این سطح از فقه‌الاخلاق به اندکی از افراد که تحمل و طاقت آن را دارند اختصاص دارد و در کتاب‌هایی مثل کتاب فقه‌الاخلاق ایشان که مخاطبانش عام‌اند و در سطح فراگیر منتشر می‌شود، جای بحث از آن نیست.

پس آنچه باقی می‌ماند سطح دوم از فقه‌الاخلاق است. ایشان در کتاب فقه‌الاخلاق بنا را بر این می‌گذارد که دربارة این سطح از فقه‌الاخلاق سخن بگوید که البته وسیع‌ترین میدان رابطة متقابل فقه و اخلاق نیز هست. نکته در اینجاست که ایشان مستحبات و مکروهات را محدود به مستحبات و مکروهات رایج در کتب فقهی نمی‌داند؛ بلکه دایرة مستحبات و مکروهات را چنان گسترش می‌دهد که سطوح گسترده‌ای از اخلاق به معنای اصطلاحی[۱۵] را نیز شامل می‌شود و حوزه‌هایی مثل اخلاق بندگی (مثل اخلاص و خشوع و صبر بر سختی‌ها)، اخلاق فردی (مثل کاستن از حب دنیا) و اخلاق اجتماعی (مثل برآوردن نیاز دیگران و سعی در آشتی‌دادن دو دشمن) را نیز در بر می‌گیرد. [۱۶]

نتیجه این‌که شهید صدر در کتاب فقه‌الاخلاق، فقه را به معنای فهمِ اخلاقی و اخلاق را نیز به معنای همة مستحبات و مکروهات درنظر می‌گیرد و با این نگاه در کل کتاب حرکت می‌کند. این معنای فقه‌الاخلاق را می‌توان در مقابل دو معنای خاص و عام آن (معنای اول و دوم)، معنای اخص نامید؛ چون مبتنی بر تعریف ویژه‌ای از فقه و اخلاق است که کم‌وبیش مختص به ایشان است و نمونة آن را در فقهای گذشته و حال سراغ نداریم.

معانی فقه‌الاخلاق در یک نگاه

  1. فقه مصطلح که موضوع احکام آن ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است.
  2. فهم عمیق دینی که بخشی از آن آموزه‌های اسلامی معطوف به ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است.
  3. فهم اخلاقی و تحلیل ارزشی مستحبات و مکروهات (مستحبات و مکروهات اعم از ملکات و رفتارهای اخلاقی و مستحبات و مکروهات رایج در کتب فقهی).

د-جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

باتوجه‌به مطالب گذشته و با لحاظ این نکته که هر سه کاربرد «فقه‌الاخلاق» نوپدید است و پیشینه‌ای طولانی ندارد، چند پرسش رخ می‌نماید که آن‌ها را مطرح می‌کنیم و می‌کوشیم تا پاسخ مناسبی به آن‌ها بدهیم:

  1. کدام یک از معانی سه‌گانة فوق درست و کدام‌یک نادرست است؟

به نظر می‌رسد معنای اول و دوم یا معنای خاص و عام فقه‌الأخلاق هر دو درست‌اند و مانعی از استعمال هیچ‌کدام از آن‌ها نیست؛ اما نسبت به معنای سوم فقه‌الأخلاق، شاید ترجیح در ترک استعمال آن باشد؛ چون اولاً آن دیدگاه مبتنی بر عینیت یا این‌همانی اخلاق و فقه است که حداقل در واقع خارجی و در میان فقها و علمای اخلاق اسلامی چنین دیدگاهی مقبولیت نیافته است؛ ثانیاً، از سوی دیگر، واجبات و مستحبات در کتب فقهی به‌تفصیل آمده و نیازی به طرح مستقل آن‌ها تحت عنوان اخلاق نیست؛ بنابراین نیازی به کاربرد این مصطلح فقه‌الأخلاق نیست و بهتر است دست‌کم برای جلوگیری از اشتراک لفظی و ابهام‌زدایی از کاربردهای مهم‌تر فقه‌الاخلاق، از آن اجتناب ورزیم.

  1. ممکن است کسی بپرسد چرا به‌جای معنای عام «فقه‌الاخلاق» از همان اصطلاح «علم اخلاق اسلامی» استفاده نمی‌کنید تا کار آسان‌تر گردد و در مقام استعمال نیز با معنای دیگر فقه‌الأخلاق خلط نگردد؟

پاسخ این سؤال با دقت در مطالب پیش‌گفته روشن می‌شود و صحیح است که فقه‌الاخلاق، کار علمی در اخلاق اسلامی است؛ ولی این ترکیب در زمان ما از سر تعمد به کار می‌رود تا بر این مطلب تأکید شود که این نوع از اخلاق‌پژوهی، مستند به متون دینی است، نه مستند به منابع دیگر همچون عقل و تجربه و شهود صرف بدون استمداد از متون نقلی؛ همچنان‌که فلسفة اخلاق، اشاره به روش فلسفی و عقلانی در تفکر اخلاقی است. مراد از این تعبیر، این نیست که فلسفه اخلاق، اخلاق فلسفی است؛ بلکه فلسفه اخلاق و اخلاق فلسفی، به لحاظ روش، شبیه به هم بوده، ولی به لحاظ حوزه پژوهش و مسائل و غیره باهم متفاوتند.

ساختار فقه‌الاخلاق

ساختار مسائل فقه‌الاخلاق به‌قرار زیر است:

الف-کلیات

۱-تعریف فقه‌الاخلاق؛

۲-ضرورت‌ها و اهداف فقه‌الاخلاق؛

۳-تارخچه و سیر تحول فقه‌الاخلاق؛

۴-اسیب شناسی فقه‌الاخلاق (مشکلات و موانع تکوین فقه‌الاخلاق در حوزه)؛

۵-منابع فقه‌الاخلاق؛

۶-شیوهای تفسیر و تحلیل گزاره‌های اخلاقی.

ب-مسائل فقه‌الاخلاق

به دلیل نوظهور بودن فقه‌الاخلاق و کم‌رنگ بودن مواجهه اجتهادی با مسائل اخلاقی و تلاش در جهت استناد فنی به دین و بهره‌گیری از روش استظهاری در مقام تحلیل آیات و روایات اخلاقی، همه گزاره‌های اخلاقی نیازمند تحلیل فقیهانه با روش اجتهادی است؛ بنابراین، ذکر برخی موارد و صرف‌نظرکردن از موارد دیگر، تخصیص بلاوجه است.

علاوه بر این، در مقام تنظیم ساختارمندِ مسائل اخلاق، ساختارهای متنوعی ارائه نشده است. ساختار رایج در اخلاق سنتی، تنظیم مباحث اخلاق، بهره‌گیری از ساختار مبتنی قوای نفس و فضایل و رذایل منشعب از ساختار قوای نفس است. این ساختار اخیراً از سوی صاحب‌نظران مورد اشکال قرار گرفته است. الگوی دیگری که اخیراً به یک عرف تبدیل شده است و از سوی بیشتر نویسندگان، مورد استقبال قرار گرفته است، تنظیم مسائل اخلاقی بر اساس حوزه روابط رفتاری انسان است. براین‌اساس، الگویی شبیه چارچوب ذیل پیشنهاد شده است.

۱-رابطه انسان با خدای متعال؛

۲-رابطه انسان با خود؛

۳-رابطه انسان با جامعه.

این بخش خود دارای زیر بخش‌های مفصلی است که بیان آن نیازمند مجال واسعی است که در فرصت دیگری باید به آن پرداخت. درهرصورت، به نظر می‌رسد، در حال حاضر می‌توان از همین الگو برای بررسی اجتهادی مسائل اخلاقی بهره گرفت.

[۱]. برای مثال رک: فراهيدى، خليل‌بن‌احمد، كتاب العين، چ ۲، قم: هجرت، ۱۴۰۹ ق، ج‏۳، ص ۳۷۰؛ ابن‌فارس، احمدبن‌فارس، معجم مقاييس اللغة، چ ۱، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ق، ج‏۴، ص ۴۴۲؛ ازهرى، محمدبن‌احمد، تهذيب اللغة، چ ۱، بيروت، دار إحیاء التراث العربی، ج‏۵، ص ۲۶۳.

[۲]. مصطفوى، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، چ ۳، بيروت- قاهره- لندن، ج‏۹، ص ۱۲۳.

[۳]. راغب اصفهانى، حسين‌بن‌محمد، چ ۱، مفردات الفاظ القرآن، بيروت ـ دمشق: دارالقلم ـ الدار الشامية، ۱۴۱۲ ق، ص ۶۴۲.

[۴]. توبه: ۱۲۲.

[۵]. برای مثال رک: شیخ كلینى، محمدبن‌یعقوب، الكافی، تهران: دار الكتب الإسلامیه، ۱۳۶۵ ش، ج‏۱، ص ۳۱.

[۶]. مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۴۲؛ معجم مقاييس اللغه، ج‏۴، ص ۴۴۲؛ النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏۳، ص ۴۶۵.

[۷]. ابن منظور، محمدبن‌مكرم، لسان العرب، چ ۳، دار الفکر، دار صادر، بيروت، ۱۴۱۴ ق، ج‌۱۰، ص ۸۶.

[۸]. لسان العرب، ج‌۱۰، ص ۸۶.

[۹]. حسيني زبيدي، محمدمرتضى، تاج العروس، دارالفکر، چ ۱، بيروت، ۱۴۱۴ ق، ج‌۱۳، ص ۱۲۶.

[۱۰]. مفردات ألفاظ القرآن، ص ۲۹۷.

[۱۱]. لسان العرب، ج‌۱۰، ص ۸۷‌

[۱۲]. ملامحمدمهدی نراقی می‌گوید: «الخُلق عبارة عن ملكة للنفس مقضیة لصدور الأفعال بسهولة من دون احتیاج إلى فكر و رویة» نراقى، ملا مهدى، جامع السعادات، چ ۴، مؤسسه الأعلمي، بيروت، ج ۱، ص ۵۵.

[۱۳]. به تعبیر دیگر می‌توان گفت: این دو معنای فقه الاخلاق، ـ به تعبیر فلسفی ـ در طول هم و تقویت‌کنندة هم‌اند، نه در عرض هم و نفی‌کنندة هم.

[۱۴]. حال بنابر مطالب فوق، این سؤال پیش می‌آید که اگر فقه و اخلاق عین هم‌اند، پس چرا در عالم خارج، فقه و اخلاق از هم جدا شده‌اند و دو رشتة مستقل علمی‌اند؟ شهید صدر در پاسخ به این شبهه می‌گوید: مغایرت (ظاهری یا معروف) بین فقه و اخلاق، مناشیء متعددی دارد که یک منشأ آن، اختلاف رویکردهاست. البته هر یک از این رویکردها نیز توجیهات خاص به خودش را دارد؛ مثل این رویکرد که می‌گوید: بحث از واجبات و محرماتِ شریعت، «فقه» است؛ و بحث از مستحبات و مکروهات، «اخلاق».

[۱۵]؛ یعنی ملکات و رفتارهای ارزشی انسان.

[۱۶]. رک: سید محمدصدر، فقه الاخلاق، انوارالهدی، قم، ص ۱۴-۱۷.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید