حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیف‌الله صرامی در گفتگوی اختصاصی با فقه معاصر:

پرونده مبادی فقه اخلاق/18

دانش فقه به استنباط احکام از منابع اصیل و ادله اربعه می‌پردازد و مربوط به افعال مکلفین و باید و نبایدهای رفتاری مکلفین است. اخلاق هم در آموزه‌های اسلامی به‌عنوان یک دانش، موضوعی متفاوت از فقه دارد. حال اگر منظور از فقه اخلاق، دانش فقه و دانش اخلاق باشد، اصل سؤال اشتباه است. مثل‌اینکه بگوییم منظور از فیزیکِ شیمی چیست؟ موضوع فیزیک با موضوع شیمی متفاوت است و هر کدام علم جداگانه‌ای است. یا مثل‌اینکه بگوییم فقهِ کلام چیست؟ و منظور از فقه، دانش فقه؛ و منظور از کلام، دانش کلام باشد. معنا ندارد که دو دانش مستقل را به یکدیگر اضافه کنیم؛ چون فقه موضوعی متفاوت با کلام دارد.

اشاره

حتی اگر نتوان گفت اکثر نزاع‌های فقهی، اما قطعاً می‌توان ادعا کرد که بسیاری از نزاع‌های موجود در دانش فقه، ناشی از عدم توافق طرفین بر روی مبانی کلامی بحث است. همین امر موجب شده است که بحث پیرامون مبانی کلامی دانش فقه، اهمیت دوچندانی پیدا کند. حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیف‌ﷲ صرامی، یکی از دقیق‌ترین اساتید و پژوهشگران حوزه علمیه قم به شمار می‌رود. با او پیرامون مبانی کلامی فقه اخلاق گفتگو کردیم. مدیر پژوهشکده فقه و حقوق اما «فقه اخلاق» را از اساس قبول ندارد. به باور این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، فقه و اخلاق، هر دو دانش‌های مستقلی هستند؛ لذا اضافۀ آنها به یکدیگر معنا ندارد. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با عضو شورای پژوهشکده‌های پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر، از نگاه شما می‌گذرد:

فقه معاصر: فقه اخلاق چیست و تفاوت آن با عناوین شبیه به آن، مانند «فقه اخلاقی» کدام است؟

صرامی: برای پاسخ به این سؤال، ابتدا لازم است به تفاوت فقه با اخلاق توجه کنیم که در این صورت بسیاری از این سؤالات به نحوی پاسخ داده می‌شود یا حداقل یک بصیرتی نسبت به پاسخ سؤالات حاصل خواهد شد.

اصولاً موضوع فقه، رفتار و فعل بیرونی انسان است؛ یعنی کارهایی که انسان در خارج انجام می‌دهد، موضوع فقه به‌عنوان یک دانش است؛ اما موضوع اخلاق تا آنجا که در ادبیات اسلامی مطرح شده است – و الا در ادبیات یا فلسفه‌های غیراسلامی، برای اخلاق موضوعات موسع یا مضیقی در نظر گرفته شده است – بر خلاف فقه، فعل جوانحی است؛ یعنی فعلی که باطن انسان باید انجام بدهد؛ لذا هدف اخلاق، تهذیب و تزکیه نفس است ولی هدف فقه، تنظیم و تصحیح رفتار است. البته طبیعی است که هدف هر دو علم در آموزه‌های اسلامی، به‌سعادت‌رساندن بشر است و ممکن است در مواردی به یکدیگر برسند.

حال باتوجه‌به این نکته، پاسخ سؤال را بیان می‌کنم. همان‌طوری که بیان شد، دانش فقه به استنباط احکام از منابع اصیل و ادله اربعه می‌پردازد و مربوط به افعال مکلفین و باید و نبایدهای رفتاری مکلفین است. اخلاق هم در آموزه‌های اسلامی به‌عنوان یک دانش، موضوعی متفاوت از فقه دارد. حال اگر منظور از فقه اخلاق، دانش فقه و دانش اخلاق باشد، اصل سؤال اشتباه است. مثل‌اینکه بگوییم منظور از فیزیکِ شیمی چیست؟ موضوع فیزیک با موضوع شیمی متفاوت است و هر کدام علم جداگانه‌ای است. یا مثل‌اینکه بگوییم فقهِ کلام چیست؟ و منظور از فقه، دانش فقه؛ و منظور از کلام، دانش کلام باشد. معنا ندارد که دو دانش مستقل را به یکدیگر اضافه کنیم؛ چون فقه موضوعی متفاوت با کلام دارد.

اگر در بعضی مواقع می‌بینیم که فلسفه به برخی از علوم اضافه می‌شود، روشن است که منظور از فلسفه، یک دانش مجزا نیست. مثلاً فلسفه فقه به معنی دانش فقه است که دانش فقه با فلسفه اسلامی یا فلسفه غربی متفاوت است؛ و لذا اگر منظور از فقه اخلاق، دو دانش مجزا باشد، اصل سؤال اشتباه است. اما اگر منظور از فقه در مورد سؤال، معنای لغوی فقه باشد نه معنای اصطلاحی، در این صورت معنای فقه اخلاق همان دانش اخلاق است. در این صورت، فهم دقیق و روشمند اخلاق را باید بررسی کنیم و موضوع و هدف آن را مورد کنکاش قرار دهیم. علی‌کل‌حال به نظر می‌رسد این سؤال به این شکل اشتباه است.

اما «فقه اخلاقی»، یک امر معقول است که مورد سؤال واقع شود؛ یعنی فقهی که به اخلاق توجه دارد و این توجه یا به لحاظ موضوع اخلاق است و یا به لحاظ هدف اخلاق؛ یعنی وقتی هدف اخلاق، تهذیب نفس هست، طبیعتاً مراد از فقه اخلاقی، فقهی است که صرفاً به رفتار بیرونی توجه نکند؛ بلکه به رفتارهای درونی و تهذیب نفس و تأثیرات اخلاقی نیز توجه نماید. این معنایی است که صحیح است و می‌توان در مورد آن، گرایش‌هایی را مطرح کرد.

فقه معاصر: فقه اخلاق، دارای چه مبانی کلامی است؟

صرامی: این سؤال باتوجه‌به مطالبی که بیان شد، اشتباه است. همان‌طور که گفتم، اگر منظور از فقه اخلاق، دو دانش مجزا باشد، اضافه این دو به یکدیگر اشتباه است و به نظر بنده معنای محصلی برای این واژه وجود ندارد، تا چه رسد به اینکه مبانی کلامی داشته باشد؛ اما اگر منظور از فقه اخلاق، دانش اخلاق باشد، در این صورت، دانش اخلاق در حوزه ادبیات اسلامی دارای مبانی کلامی است و مهم‌ترین مبانی کلامی اخلاق این است که اصولاً ارسال رسل و انزال کتب و به‌طورکلی آموزه‌های دینی، به جهت سعادت بشر است.

فقه معاصر: مبانی مختلف کلامی، چه تفاوتی را در فقه اخلاق موجب می‌شوند؟

صرامی: این سؤال هم به نظر من موضوعیت ندارد؛ چون اصولاً فقه اخلاق، عبارت درستی نیست.

فقه معاصر: رویکرد اخلاقی به فقه، متوقف بر پذیرش کدام مبانی کلامی است؟

صرامی: این سؤال، سؤال به‌جایی است. در پاسخ به این سؤال باید بگویم اگر مبنای کلامی تکلیف که اساس فقه است، سعادت بشر باشد؛ طبیعتاً در سعادت بشر، صرف رفتار خارجی کفایت نمی‌کند؛ بلکه این رفتار خارجی باید مقدمه‌ای برای تهذیب نفس و تربیت فرد و جامعه باشد؛ لذا این مبنای کلامی می‌تواند رویکرد اخلاقی به فقه را توجیه بکند. البته در هر فقهی، توجه به رفتارهای جوانحی که موضوع اخلاق است به‌صورت حاشیه‌ای وجود دارد. مثلاً همه عبادت با قصد تقرب شکل می‌گیرد و قصد تقرب، یک فعل جوانحی و موضوع اخلاق است اصولاً همه عبادات هم مرز با اخلاق است. چون عبادات برای تهذیب نفس و برای تقرب الی ﷲ که اساس تهذیب نفس است شکل گرفته است و تشریع شده است؛ لذا رویکرد اخلاقی به فقه، مبتنی بر مبنای کلامی تکلیف است که تکلیف برای سعادت بشر است و سعادت بشر هم صرفاً با افعال خارجی شکل نمی‌گیرد، بلکه اعمال جوارحی و جوانحی چه در فرد و چه در جامعه در یک امتزاج منطقی باید به هم برسند تا سعادت فرد و جامعه تأمین بشود.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید