نگاهی به کتاب «فقه‌الاخلاق»، تألیف آیت‌الله شهید سید محمد صدر:

پرونده مبادی فقه اخلاق/22

شهید صدر در کتاب «فقه‌الاخلاق»، فقه را به معنای فهمِ اخلاقی و اخلاق را نیز به معنای همة مستحبات و مکروهات می‌گیرد و در کل کتاب، با این نگاه حرکت می‌کند. این معنای فقه‌الاخلاق را می‌توان در مقابل دو معنای پیش‌گفته، «معنای اخص فقه‌الاخلاق» نامید؛ چون مبتنی بر تعریف ویژه‌ای از فقه و اخلاق است که کم‌وبیش مختص به ایشان است و نمونة آن را در غیر ایشان سراغ نداریم.

اشاره

شهید سید محمد صدر، پسرعمو و شاگرد مرحوم شهید آیت‌ﷲ سید محمدباقر صدر، آن قدر نگاشته خوب و نوآوری دارد که اگر نبود نسبت فامیلی با نابغۀ فقه، این نگاشته‌ها بهتر دیده می‌شد و مورد گفتگوی بیشتری قرار می‌گرفت. یکی از این نگاشته‌ها، کتاب وی پیرامون «فقه‌الاخلاق» است. او در این کتاب، معنای جدیدی از اخلاق را به‌پیش کشیده است که به قول وی، در این‌همانی و عینیت با فقه است. در زیر، گزارشی از محتوای ارائه شده در این کتاب که برگرفته از مقاله‌ای به قلم حجت‌الاسلام‌والمسلمین کاظم دلیری است، از نگاه شما می‌گذرد:

شهید سید محمد بن محمدصادق صدر، از فقهای معاصر عراق، آثاری از خود به جای گذاشته که مشهورترین آن‌ها «مَوسوعَةُ الامام المهدی»، «منة المنان»، «ماوراء الفقه» و «فقه‌الاخلاق» است. این نوشتار به معرفی کتاب «فقه‌الاخلاق» می‌پردازد. ازآنجاکه اصطلاح فقه‌الاخلاق در زمان ما مشترک لفظی میان سه معناست، نخست دربارۀ معانی سه‌گانة آن، تحت عناوین معنای خاص، معنای عام و معنای سوم فقه‌الاخلاق سخن گفته و سپس به دیدگاه مؤلّف در این باب پرداخته و گزارشی از ساختار کتاب «فقه‌الاخلاق» ارائه می کنیم. باری، شهید سید محمد صدر در این کتاب و نیز در کتاب «ماوراء الفقه» می‌کوشد طرح‌های نو در ساختار مباحث فقهی بیفکند، ولی نوآوری‌های محتوایی ویژه‌ای ندارد و اشکال‌هایی همچون تأویل‌گرایی افراطی نیز بر ایشان وارد است.

ازآنجاکه اصطلاح فقه‌الاخلاق در زمان ما مشترک لفظی میان سه معنا است، نخست دربارة معانی سه‌گانة فقه‌الاخلاق سخن می‌گوییم و به دیدگاه شهید صدر در این باب می‌پردازیم. آنگاه پس از ارائة گزارشی از ساختار کتاب «فقه‌الاخلاق»، یکی از مباحث فقه‌الاخلاقی ایشان را مرور می‌کنیم.

فقه‌الاخلاق از ترکیب دو واژة فقه و اخلاق تشکیل شده است. فقه در لغت به معنای فهم است و در اصطلاح به نوع خاصی از فهم، یعنی فهم احکام شریعت گفته می‌شود که در فرایند اجتهاد و رسیدن به احکام شرعی از ادلة تفصیلی‌اش به دست می‌آید.

اخلاق نیز جمع خُلُق و خُلْق و در لغت به معنای سجیّه، عادت و خو است. برخی از علمای اخلاق، در تعریف واژة اخلاق، گفته‌اند: «خُلُق به ملکه‌ای [صفت دیرپای] نفسانی گفته می‌شود که مقتضی صدور افعال [متناسب با آن ملکه] به­آسانی و بدون نیاز به فکر و درنگ از انسان است». اخلاق در اصطلاح، به علم اخلاق گفته می‌شود و موضوع آن، افزون بر ملکات، رفتارهای انسانی را نیز در بر می‌گیرد؛ از این‌رو، در تعریف علم اخلاق گفته‌اند: «دانشی است که به بیان اوصاف ارزشی افعال و صفات اختیاری انسان و راه اکتساب آن‌ها یا اجتناب از آن‌ها می‌پردازد»

با این مقدمه معانی سه‌گانة فقه‌الاخلاق را شرح می‌دهیم.

  1. معنای خاص فقه‌الاخلاق

در معنای نخست یا خاصِ «فقه‌الاخلاق»، «فقه» به معنای فقهِ مصطلح، و «اخلاق» به معنای ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است؛ بنابراین، فقه‌الاخلاق به معنای کار فقهی و اجتهادی در حوزة اخلاق است. روش این فقه‌الاخلاق، همان روش دانش فقه؛ و موضوع و مسائل آن، اخلاقی است؛ زیرا فقه شامل بخش‌های اصلیِ: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام است و در آن ابوابی مثل طهارت، نماز و روزه، خمس و زکات، حج و جهاد، عقود (مثل بیع، مضاربه، شرکت، صلح، نکاح) و ایقاعات (مثل طلاق) و حدود و دیات مطرح است. اما موضوع فقه‌الاخلاق، صفات و رفتارهای ارزشی انسان است و در آن، مسائلی همچون صدق و کذب، غیبت، سخن‌چینی، حسد، عجب، بخل، کبر و تواضع، و صلة رحم بررسی می‌شود. نمونة بسیار روشن این نوع از فقه‌الاخلاق، تلاشی است که شهید ثانی در رسالة «کشف الریبة عن أحکام الغیبة» و شیخ انصاری در بخش مکاسب محرمه از کتاب مکاسب و در مسائلی مانند غیبت و کذب انجام داده است. طبیعی است که فقه‌الاخلاق بدین معنی، از یک‌سو، زیرمجموعه و شاخه‌ای از دانش فقه و به‌مثابة شاخه‌های علمی نوبنیادی همچون «فقهِ رسانه»، «فقهِ هنر»، «فقه ورزش» و «فقهِ فناوری‌های نوین» است؛ و از سویی، زیرمجموعه‌ای از دانش اخلاق و شاخه‌ای از آن است.

۲. معنای عام فقه‌الأخلاق

در معنای دوم یا عام «فقه‌الاخلاق»، واژة اخلاق به معنای ملکات و رفتارهای ارزشی انسان است، اما واژة فقه به معنای فقه مصطلح نیست؛ بلکه به معنای لغوی و قرآنی‌اش، یعنی فهم عمیق و تفقه و تأمل در منابع و متون دینی است. فقه‌الاخلاق، تلاشی عمیق و فنی در حوزة اخلاق است که هدف آن، کشف دیدگاه دین دربارة اخلاق و مسائل و موضوعات اخلاقی است. لفظ فقه در این اصطلاح، به‌مثابة لفظ فقه در ترکیب «فقه الحدیث» است که امروزه در لسان پژوهشگران علوم حدیث به کار می‌رود؛ یعنی فهمی دقیق و عمیق از حدیث، چه آن فهم در دایرة دانش فقه بگنجد و چه نگنجد.

تفاوت دو معنای اول و دوم فقه‌الاخلاق، در آن است که در معنای عام، استنباطِ حکمِ فقهیِ صفات و رفتارهای اخلاقی و تفریعات آن (یعنی همان معنای خاص فقه‌الاخلاق)، تنها بخشی از تلاش فقه‌الاخلاقی است و فقیهِ اخلاق (یا عالم اخلاق اسلامی) در کار خود، افزون بر استخراج حکم تکلیفی و وضعی صفات و رفتارهای انسان، باید به موضوعاتی همچون ریشه‌یابی صفات و رفتارهای اخلاقی، تبیین دقیق نسبت مفاهیم اخلاقی، بیان ارتباط صفات و رفتارهای اخلاقی با یکدیگر، شیوه‌های تبدیل رفتار به ملکه، یا به‌عبارت‌دیگر، شیوه‌های نهادینه‌سازی فضائل، تبیین مراحل تربیت اخلاقی یا مراتب و مقامات سلوک، شیوه‌های ریشه‌کن‌کردن رذایل و رفتارهای ناپسند اخلاقی، تبیین مبانی و مبادی علم اخلاق و اسرار عبادات، معرفی اسوه‌های اخلاق، حل تعارضات ادله و تبیین نسبت آن‌ها و پاسخ به مسائل نوپدید اخلاقی بپردازد. بنابراین، میان معنای عام و خاص فقه‌الاخلاق، نسبتِ عموم و خصوص مطلق برقرار است. این معنای فقه‌الاخلاق، اعم از معنای نخست و دربرگیرندة آن است.

در میان میراث اخلاقی، حدیثی و تفسیری مسلمانان، کارهای متعدد و پراکندة فقه‌الاخلاقی به این معنی یافت می‌شود. برای مثال، مفسران قرآن در تفاسیر خود به مناسبتِ آیات اخلاقی، برخی مباحث فقه‌الأخلاقی را نیز مطرح کرده‌اند؛ یا محدثان بزرگ در شرح کتب حدیثی، احادیث اخلاقی را نیز شرح داده‌اند که پاره‌ای از مباحث آنان صبغة فقه‌الأخلاقی دارد؛ یا در کتب اخلاق مثل «احیاءالعلوم» غزالی، کارهای فقه‌الاخلاقی متعددی به این معنی شده؛ و در دوران معاصر نیز گرایش به این نوع از کارهای فقه‌الأخلاقی افزایش یافته است.

۳. معنای سوم فقه‌الاخلاق

طراح و مُبدع معنای سوم فقه‌الاخلاق، شهید آیت­ﷲ سیدمحمد صدر(ره) در کتاب «فقه‌الاخلاق» است. ریشة این طرح، به دیدگاه خاص ایشان در بحث «رابطة فقه و اخلاق» برمی‌گردد. ایشان در مقدمة کتاب خود، بحث نسبتاً مفصلی دربارة رابطة فقه و اخلاق دارد و پس از نقد نظریه‌های جدایی فقه از اخلاق، به تبیین نظریه‌های پیوند فقه و اخلاق می‌پردازد و در نهایت قائل به تلاقی کامل فقه و اخلاق می‌شود؛ تا جایی که قول به عینیت (یا این‌همانی) فقه و اخلاق را پیش می‌کشد. از منظر وی، پیوند مستحکم فقه و اخلاق ـ که تا سرحد عینیت آن‌ها پیش می‌رود ـ سبب می‌شود که در زیر لوای فقه‌الاخلاق (یا فقه اخلاقی یا اخلاق فقهی ـ به تعبیر ایشان ـ)، هم از فقه و هم از اخلاق بتوان سخن گفت. وی این بحث را در سه سطح مطرح کرده است:

  1. سطح الزامی شریعت؛ یعنی واجبات و محرمات، که این سطح از فقه‌الاخلاق به آثار و تألیفات فقهی موکول شده و نیازی به بررسی جداگانه از آن نیست.
  2. سطح غیرالزامی شریعت؛ یعنی مستحبات و مکروهات که نخستین گام‌ها به‌سوی کمال اخلاقی شایسته یا عالی انسان شمرده می‌شود.
  3. آموزه‌های عمیق برای سلوک اخلاقیِ عالی؛ این سطح از فقه‌الاخلاق به افراد اندکی اختصاص دارد که تحمل و طاقت آن را دارند و در کتاب‌هایی همچون کتاب «فقه‌الاخلاق» ایشان، که مخاطبانش عام‌اند و در سطح فراگیر منتشر می‌شود، جای بحث از آن نیست.

پس آنچه باقی می‌ماند، سطح دوم از فقه‌الاخلاق است. ایشان در کتاب «فقه‌الاخلاق» بنا را بر این می‌گذارد که دربارة این سطح از فقه‌الاخلاق سخن بگوید که البته وسیع‌ترین میدان رابطة متقابل فقه و اخلاق نیز همین سطح است. ایشان دامنة مستحبات و مکروهات را محدود به آنچه در کتب فقهی رایج آمده نمی‌داند؛ بلکه دامنة آن‌ها را چنان گسترش می‌دهد که حداقل شش سطح را شامل می‌شود:

  1. سطح فردی ظاهری، مثل استحباب نوافل و ادعیه؛
  2. سطح فردی اجتماعی، مثل استحباب برآوردن نیاز دیگران و سعی در آشتی‌دادن متخاصمان؛
  3. سطح فردی نفسی، مثل کاستن از حُبّ دنیا؛
  4. سطح فردی عقلی، مثل حُسن فهم امور دینی و اخلاقی و انتخاب حقایق شایسته و افکندن امور باطل و پست؛
  5. سطح روحی، مثل صبر بر سختی‌ها و تسلیم‌شدن در برابر امر خدا و خشوع و اخلاص در عبادات؛
  6. سطح اجتماعی عقلی و روحیِ توأم با هم، که همان تلاش برای رساندن نتایج فردی مشارالیها است به دیگران با تعلیم آنان و تربیتشان بر آن.

نتیجه اینکه، شهید صدر در کتاب «فقه‌الاخلاق»، فقه را به معنای فهمِ اخلاقی و اخلاق را نیز به معنای همة مستحبات و مکروهات می‌گیرد و در کل کتاب، با این نگاه حرکت می‌کند. این معنای فقه‌الاخلاق را می‌توان در مقابل دو معنای پیش‌گفته، «معنای اخص فقه‌الاخلاق» نامید؛ چون مبتنی بر تعریف ویژه‌ای از فقه و اخلاق است که کم‌وبیش مختص به ایشان است و نمونة آن را در غیر ایشان سراغ نداریم.

نکته‌ای که در نقد این دیدگاه می‌توان گفت آن است که اولاً، این دیدگاه مبتنی بر عینیت یا این‌همانی اخلاق و فقه است که حداقل در واقع خارجی و در میان فقها و علمای اخلاق اسلامی مقبولیت چندانی نیافته است و تفریع علوم، خود یکی از اسباب پیشرفت آن‌هاست. ثانیاً، واجبات و مستحبات در کتب فقهی به‌تفصیل آمده و نیازی به طرح مستقل آن‌ها تحت عنوان اخلاق یا فقه‌الاخلاق نیست. بنابراین، کاربرد این اصطلاح ضرورت ندارد و بهتر است برای جلوگیری از اشتراک لفظی و ابهام‌زدایی از کاربردهای مهم‌تر فقه‌الاخلاق از آن اجتناب ورزیم.

ساختار فقه‌الاخلاق

شهید صدر ترجیح می‌دهد تا ساختار کتاب خود و چینش عناوین آن را بر اساس ساختار رایج در کتب فقهی قرار دهد تا همة عرصه‌های زندگی انسان را شامل شود. ازاین‌رو، در کتاب «فقه‌الاخلاق» از ابواب مقدمة العبادات تا ابواب الجهاد، با این نگاه پیش می‌رود و به بررسی مستحبات و مکروهات می‌پردازد. البته کتاب ایشان در همین‌جا ختم می‌شود و آن را به سرانجام نمی‌رساند. کتاب «فقه‌الاخلاق» در دو جزء و ده فصل تنظیم شده است که عبارت­اند از: ۱. کتاب مقدمة العبادات؛ ۲. کتاب الطهارة؛ ۳. کتاب الصلاة؛ ۴. کتاب الصوم؛ ۵. کتاب الزکاة؛ ۶. کتاب الخمس؛ ۷. کتاب الاعتکاف؛ ۸. کتاب الحج؛ ۹. کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر؛ ۱۰. کتاب الجهاد.

وی در فصل اول و کتاب مقدمة العبادات، در ۲۹ فقره، مباحث متعددی را مطرح می‌کند که بیشتر آن‌ها پیرامون نیت و پس از آن دربارة تفکر است. برخی از مباحث مطرح‌شده در آنجا عبارت­اند از: معنای نیت؛ معانی حسن‌نیت؛ معنای قصد قربت؛ معانی توحید و شرک؛ ریا؛ اخلاص؛ عجب؛ تکبر برای خدا؛ تواضع، خشوع؛ تفکر؛ تفکر در خلق؛ اهداف تفکر؛ سطوح تفکر؛ دوام تفکر؛ جمع تفکر با عبادات دیگر.

ایشان در فصل آخر کتاب – یعنی کتاب الجهاد – نیز بحث را بیشتر بر سر جهاد با نفس برده است که بحث ایشان کاملاً اخلاقی است؛ اما بقیة فصول کتاب از حیث ساختار و چینش مباحث، به ساختار کتب رایج و معروف فقهی شبیه است؛ مثلاً اهم عناوین مباحث ایشان در کتاب الصلاة عبارت­اند از: اعداد نمازها، اوقات نماز، مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، قبله، اذان، رکوع، سجود، تشهد، قنوت، تعقیب، خلل واقع در نماز، نماز جماعت، نماز مسافر، نماز آیات، نماز قضا، نماز استیجاری، نمازجمعه و نماز عیدین که در کتاب الصلاة کتب فقهی نیز کم‌وبیش همین عناوین و با همین ترتیب آمده است.

بنای ایشان در این کتاب ـ چنان‌که در مقدمه نیز بدان تصریح می‌کند ـ بر آن نیست که ادلة مستحبات و مکروهات را به‌تفصیل از کتاب و سنت و عقل و اجماع بررسی کند، بلکه دراین‌باره به اختصار بسنده می‌کند؛ چون هدف وی بیان نتایج مستحبات و مکروهات است نه بحث از ادلة آن‌ها.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید