حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی اخلاصی در گفتگوی اختصاصی با فقه معاصر:

پرونده مبادی فقه اخلاق/24

به نظر می‌رسد مراد کسانی که اصطلاح فقه اخلاق را مطرح می‌کنند آن باشد که اخلاق و گزاره‌های آن نیز باید با همان متد فقهی مورد بررسی قرار گیرد؛ بنابراین بیشتر دغدغه روش‌شناختی در این میان مطرح است. ایشان معتقدند که روش استنباطی و تفقهی نباید به حوزه احکام عملی و فقهی محصور شود؛ بلکه اخلاق اسلامی نیز باید از روش‌شناسی اجتهادی و تفقهی بهره برد.

اشاره

فقه اخلاق، واژه‌ای است که تقریباً می‌توان گفت هیچ توافقی بر روی آن در میان فقه‌پژوهان و اخلاق‌پژوهان وجود ندارد. برخی آن را پذیرفته و بر اساس آن، کتاب‌ها و مقالاتی نوشته و در پی تأسیس رشته هستند؛ و برخی نیز آن را از اساساً نادرست دانسته و اضافۀ نادرست دو دانش به یکدیگر می‌دانند. حجت‌الاسلام مهدی اخلاصی، در زمرۀ اخلاق‌پژوهان جوان حوزۀ علمیه قم به شمار می‌رود. او معتقد است آن هدفی که طرفداران ایدۀ «فقه اخلاق» از طرح این واژه، به دنبال آن بوده‌اند محقق نخواهد شد. او در این گفتگو، به چیستی فقه اخلاق و ابعاد و بایسته‌های آن پرداخت. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر، با این دانش‌آموخته همدانی‌الاصل مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در پی می‌آید:

 

فقه معاصر: مراد از فقه اخلاق چیست؟ تفاوت آن با «فقه اخلاقی» و عناوین شبیه به آن چیست؟

اخلاصی: مقدمه باید نگاهی به تعاریف فقه و اخلاق داشته باشیم و سپس به پاسخ شما بپردازیم.

تعریف فقه: فقه از نگاه لغوی به معنای فهم و شناخت آمده است. از نگاه اصلاحی نیز به معنای شناخت احکام شرعی است. حال برخی این احکام شرعی را مختص احکام تکلیفی دانسته‌اند و برخی نیز گستره آن را به احکام وضعی گسترش داده‌اند. لازم به ذکر است که از نگاه قرآنی، فقه به معنای فهم دین است. در سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲، مراد از فقه، فهم دین بیان شده که شامل احکام و اخلاق و عقاید می‌شود.

تعریف اخلاق: اخلاق، در لغت به معنای سرشت و سجیّه آمده است. نسبت به تعریف اصطلاحی نیز بسیاری اخلاق را به حالتی نفسانی یا صفات درونی معنا کرده‌اند که انسان را به سمت انجام کارهای خوب و پسندیده حرکت می‌دهد؛ بنابراین این حالت تنها در زمانی رخ می‌دهد که اوصاف در درون انسان نهادینه شده و به‌صورت ملکه درآمده باشد. ظهور مستمر یک حرکت مانند بخشش و کمک به دیگران، نشان از ریشه‌ای درونی دارد که همان اخلاق است.

با تأمل در آنچه بیان شد، به نظر می‌رسد مراد کسانی که اصطلاح فقه اخلاق را مطرح می‌کنند آن باشد که اخلاق و گزاره‌های آن نیز باید با همان متد فقهی مورد بررسی قرار گیرد؛ بنابراین بیشتر دغدغه روش‌شناختی در این میان مطرح است. ایشان معتقدند که روش استنباطی و تفقهی نباید به حوزه احکام عملی و فقهی محصور شود؛ بلکه اخلاق اسلامی نیز باید از روش‌شناسی اجتهادی و تفقهی بهره برد. به بیان دیگر، مراد این است که گزاره‌های اخلاقی را در همان مقیاس‌های فقهی مورد تحلیل قرار دهیم؛ مثل حرام بودن حسد و کبر. پس مراد از فقه اخلاق، یعنی دانش علم اخلاق را با همان نگاه فقهی تنظیم کنیم. نتیجۀ این نگاه، آن خواهد بود که لزوم اجتناب و یا اکتساب را نسبت به صفات اخلاقی به عرصه تحلیل بکشاند. مقصود از فقه‌الاخلاق چیزی است که اکتساب و اجتناب صفات فضیلت و رذیلت را مورد بررسی فقهی قرار می‌دهد و حکم و کیفیت آن‌ها را بیان می‌کند. فقه‌العقیده هم از وجوب کسبِ بعضی عقاید یا اجتناب از برخی دیگر بحث می‌کند.

اما نسبت به فقه اخلاقی، به نظر می‌رسد هدف از این عنوان، دخیل کردن موارد اخلاقی در کنار بیان احکام تکلیفی است؛ بدین معنا که مثلاً اگر شما از قصاص و حکم وجوب آن سخن به میان می‌آورید، عفو را نیز مطرح کنید. اگر از لزوم معامله سخن می‌گوید اقاله را نیز مطرح کنید. یا مثلاً برای فرار از پرداخت خمس در سر سال خمسی، اموال را به همسرت هدیه بدهی؛ با نهایتاً احکامی را که در فقه به نتیجه می‌رسانید از فیلتر قوانین حاکم بر اخلاق نیز عبور دهید.

فقه معاصر: گستره فقه اخلاق تا کجاست؟ به دیگر سخن، چه سرفصل‌ها و مسائل مهم ذیل آن تعریف می‌شود؟

اخلاصی: طبیعتاً تمامی صفات اخلاقی جزء موضوعات این علم به‌حساب می‌آید و در دو محور اصلیِ صفاتی که لازم است بدان‌ها متصف شویم و صفاتی که لازم است از آن‌ها اجتناب نماییم، قابل بررسی خواهد بود. البته نسبت به هر مسئله نیز خصوصیات آن باید مدنظر قرار گیرد. طور مثال، در برخی از مسائل، اتصاف به صفت و یا پرهیز از صفتی مدنظر است؛ اما در برخی از موارد، حکم زمانی بار می‌شود که صفت به حالت ملکه و استمرار درآمده باشد؛ دراینجا، صرف اتصاف مدنظر نیست و اثری بر آن بار نمی‌شود. یک نکته هم اشاره کنم که فکر کردن به شیوه اجرا نیز مهم‌ترین بخش کار است.

فقه معاصر: تفاوت بین فقه اخلاق و دانش اخلاق چیست؟

اخلاصی: با نگاهی به تعریف علم اخلاق، چنین به دست می‌آید که طبیعتاً علمی که متکفل شناخت فضائل و رذایل اخلاقی است، علم اخلاق نام می‌گیرد. به تعبیر مرحوم نراقی در جامع السعادات، همان‌گونه که شرح و بیان جزئیات بیماری‌ها و معالجه و درمان آن‌ها، به عهده علم پزشکی است؛ ناسازگاری‌ها و دردهای روحی و رذایل اخلاقی و پرداختن به فضائل نیز بر عهده علم اخلاق است. علامه طباطبایی نیز علم اخلاق را فنی می‌داند که پیرامون ملکات انسانی بحث می‌کند که کدام خوب است و مایه کمال، و کدام بد و مایه نقص آدمی است. در این علم، سخن از وجوب اکتساب و یا حرمت اتصاف نیست؛ اما قائلین به فقه اخلاق درصدد پیاده کردن مبحث فضائل اخلاقی در قانون و چهارچوب تکلیف و الزام هستند.

به نظر می‌رسد با توجه مطالب بیان شده، می‌توان گفت قائلین به فقه اخلاق درصدد تکمیل کردن و به سرانجام رساندن دانش اخلاق به واسطه دانش فقه هستند؛ یعنی اجرایی کردن محتویات دانش اخلاق از رهگذر الزام برآمده از رویکرد فقهی.

فقه معاصر: چالش‌های تشکیل باب فقه اخلاق و پژوهش در آن چیست؟

اخلاصی: مشکل اول، سنخ‌شناسی موضوعات اخلاقی است. مشکل بعدی، ارائه یک علم ضابطه‌مند با تمامی ویژگی‌هایی است که در علومی مثل فقه تعریف شده است. مسئله بعدی در بحث فقه اخلاق، این است که عمده بحث‌ها بر اساس سلوک و ملکه بودن مطرح شده است نه صرف اتصاف به یک صفت، و این مقداری کار را مشکل می‌کند؛ یعنی شما علاوه بر بحث از اتصاف به یک صفت می‌بایست از ملکه شدن و راسخ بودن این صفت نیز مباحثی را ارائه دهید.

در پایان فکر می‌کنم قرار دادن اخلاق به‌عنوان زیرمجموعه فقه و مواجهه با تمامی مسائل اخلاقی از دریچه فقه چندان موفق نباشد، مخصوصاً با عنایت به این نکته که اخلاق از جنس تکلیف نیست. مثالی عرض کنم اگر زنی که بچه‌اش در نیمه‌شب گریه کند، به شوهر خود بگوید من شیر نمی‌دهم، مگر اینکه هزینه آن را پرداخت کنی؛ این از نظر فقهی صحیح است، اما آیا از نظر اخلاقی هم درست است؟ و یا تکرار یک عمل تا چه حد نیاز هست تا به ملکه تبدیل شود؟ در نهایت، به نظر باید مباحث را از ریشه بحث کرد که آیا همان‌گونه که در مباحث فقهی، انجام دادن و یا ندادن یک تکلیف ثواب و عقاب را به دنبال دارد در مورد مباحث اخلاقی نیز ترک تحصیل یک صفت نیز عقاب را به همراه دارد؟ در کل، بر روی علم اخلاق و زوایای این علم، آن طور که باید و شاید کار نشده و نیازمند نگرش عمیق‌تری است.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید