فهرست مطالب
- 1 اشاره
- 2 فقه معاصر: رویکرد فعلی فقها در مواجهه با تعارضات فقه و اخلاق را چگونه ارزیابی میکنید؟
- 3 فقه معاصر: رویکرد فعلی فقها در مواجهه با تعارضات فقه و اخلاق را چگونه ارزیابی میکنید؟
- 4 فقه معاصر: فقه اخلاق یا رویکرد اخلاقی به فقه در صد سال آینده، با چه چالشهایی مواجه است؟
- 5 فقه معاصر: برای غلبه بر چالشهای فقه اخلاق در صد سال آینده، چه راهکارهایی را پیشنهاد میفرمایید؟
- 6 فقه معاصر: رقبای آینده فقه در حل تعارضات بین فقه و اخلاق چه دانشهایی هستند؟
اشاره
فقه اخلاقی را شاید بتوان گفت لویاتان دانش فقه است؛ شیر بییال و دُم و اشکمی که هیچکس نمیتواند آن را ترسیم کرده و از پسِ آن برآید. آیا فقه اخلاقی، به معنای سکولاریزه کردن دانش فقه، به بهانۀ حرکت به سمت اخلاق است؛ یا به معنای تجدیدنظر در روش استنباط احکام فقهی یا آنکه صرفاً امری توضیحی است که بر اخلاقی بودنِ گزارههای فقهی موجود تأکید کرده و آنها را توجیه میکند. حجتالاسلاموالمسلمین دکتر صادق کاملان معتقد است «فقه اخلاقی» با هیچ تبیین و معنایی درست نیست. او که علاوه بر تدریس خارج اصول در حوزه علمیه قم، دکتری خود را در رشتۀ فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه تهران دریافت کرده است، فلسفه، کلام و حقوق را از مهمترین رقبای فقه در حل تعارضات بین فقه و اخلاق میداند. با عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید قم، پیرامون آینده فقه اخلاق گفتگو کردیم که از نگاه شما میگذرد:
فقه معاصر: رویکرد فعلی فقها در مواجهه با تعارضات فقه و اخلاق را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملان: قبل از پاسخگویی به سؤالات شما باید ابتدا یک مقدمه بسیار مهم را بیان کنم. منظور از فقه همین علم فقه و احکام شرعی تفصیلی است که از ادله اربعه یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع استنباط میشود. مراد از اخلاق هم همان خلقیاتی است که ناشی از گزارههای عقل عملی میشود؛ یعنی همه گزارههای بالعرض باید به گزارههای ما بالذات برگردد. «کل ما هو بالعرض لابد و ان ینتهی الی ما هو بالذات»؛ یعنی همه قضایای عقل عملی به حسن عدل و قبح ظلم برمیگردد.
درمورد رابطۀ فقه و اخلاق که گاهی از آن به فقه اخلاقی هم تعبیر میشود باید توضیح داده شود که قید اخلاقی که به فقه اضافه گردیده و فقه مقید به اخلاق شده است، آیا احترازی است یا توضیحی؟ اگر این قید، توضیحی باشد پیشفرضش این است که فقه، ذاتاً اخلاقی است و هر گزارهای که در فقه غیراخلاقی باشد، اصلاً فقه نیست. اما اگر این قید را احترازی بدانیم، یعنی فقه میتواند اخلاقی باشد و میتواند نباشد؛ اما ما باید اخلاق را از فقه بگیریم؛ چنانکه اشاعره میگویند «الحسن ما حسّنه الشارع و القبیح ما قبّحه الشارع»؛ یعنی حسن و قبح را شرعی میدانند که در این صورت باید گوش شما به روایات فقهی باشد تا بفهمید که چه چیزی اخلاقی است و چه چیزی ضد اخلاق است.
هر دو پیشفرضی که مطرح شد – یعنی چه قید، توضیحی و چه احترازی باشد – از نظر عدلیه اشکال دارد. اگر این قید اخلاقی، قید توضیحی باشد، فقه اخلاقی یعنی هر چه فقیه از ادله اربعه استنباط کند، همان اخلاق است و این همان نظریه مصوبه است که معتقدند خداوند متعال منتظر قلم مجتهد و فتوای مجتهد است. اگر مجتهد گفت بد است او هم میگوید بد است و اگر گفت خوب و حلال است او هم میگوید خوب و حلال است و خلاصه هر نظری را که مجتهد برگزیند همان رأی خدای متعال است و اصلاً احکام تابع مصالح و مفاسد نفسالامری در متعلقات احکام نیستند؛ درحالیکه عدلیه نظریه تصویب را قبول ندارند و قائل به تخطئه هستند؛ یعنی مجتهد استنباط میکند اما گاهی استنباطش مطابق با واقع است و گاهی هم مطابق با واقع نیست و به خطا میرود؛ اما اگر در مقدمات استنباطش تقصیر و کوتاهی نکرده باشد، گناهی مرتکب نشده است. لذا اگر گفتیم فقه اخلاقی و مراد از این قید اخلاقی، قید توضیحی باشد، مطابق با نظریه تصویب است؛ درحالیکه استنباطات فقها اصلاً اینطور نیست که همیشه مطابق با واقع باشد؛ مثلاً آیتﷲالعظمی بروجردی در بیشترِ عمر مرجعیتش، بر این نظر بود که نمازجمعه در عصر غیبت حرام است اما بعداً فتوا به جواز دادند و گفتند نمازجمعه مُکفی از نماز ظهر نیست و باید نماز ظهر را بخواند؛ و نظر دیگر این است که نمازجمعه واجب تخییری است و از نماز ظهر مکفی است. این دو نظریه در تضاد با یکدیگر هستند و یقیناً یکی از این دو نظریه خطا است. پس اگر قید اخلاقی را توضیحی بگیریم مطابق نظریه مصوبه میشود؛ درحالیکه شیعه و عدلیه اصل را بر تخطئه میدانند.
اما اگر قید را احترازی بگیریم و بگوییم که ما تابع شارع هستیم و هر چه او بگوید حسن یا قبیح خواهد شد و عقل دخالتی در حکم به حسن و قبح ندارد، این نظریه، نظریه اشاعره بوده و باطل است. این نظریه کلاً حکم عقل را منکر بوده و در حقیقت، بهمنزلة انکار حسن و قبح عقلی است. متأسفانه الآن حوزههای علمیه ما بدون اینکه نظریۀ اشاعره را پذیرفته باشند، در مقام عمل همان روش اشاعره را اجرا و تأیید میکنند.
بنابراین، قید احترازی بودن اخلاق برای فقه، لازمهاش انکار حسن و قبح عقلی است؛ درحالیکه حسن و قبح، عقلی است و عقل است که میگوید عدل با تمام مصادیقش، حَسَن، و ظلم با تمام مصادیقش، قبیح است. این مسئله عقلی است و ربطی به شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی و غیر اینها ندارد؛ لذا گاهی میگویم اگر کسی مدعی پیغمبری باشد و کارهایی هم انجام بدهد که نوع ما از انجام آن عاجز باشیم، بعد ما به این پیغمبر ادعایی بگوییم حال خدای متعال به شما چه گفته است؟ و بگوید خدای متعال به من گفته به شما بگویم تا جایی که میتوانید به یکدیگر ظلم کنید، در اینجا عقل ما میگوید این شخص اگر از غیبت و امثال این رذائل اخلاقی نهی نمیکند، بهدروغ ادعای پیغمبری میکند و خدای عادل هرگز چنین دستوراتی نداده است. لذا حسن و قبح، عقلی است نه شرعی؛ و اگر امر و نهی در شرع هم آمده است، ارشاد به همان حکم عقل است. اگر شارع میگوید: «اعدلوا هو اقرب للتقوی»، امر به عدالت، یک امر ارشادی است. اگر شارع مقدس نهی از غیبت میکند، این همان ارشاد به حکم عقل است؛ چون غیبت کردن و تنقیص دیگران و بردن آبروی آنها، ظلم به شخص مغتاب است.
فقه معاصر: رویکرد فعلی فقها در مواجهه با تعارضات فقه و اخلاق را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملان: به نظر من باید به مبانی کلامی فقها برگردیم. اگر فقها جزء عدلیه هستند و حسن و قبح را عقلی میدانند و مصوّبه نیستند و مخطّئه هستند؛ لذا باید بپذیرند که گزارههای فقهی میتواند اخلاقی باشد و میتواند اخلاقی نباشد. فقیه میتواند از طریق استنباط به خلاف اخلاق برسد و میتواند از طریق استنباط به اصول اخلاقی برسد؛ ولی چون اصول اخلاقی، اصول عقلی و مسلم است، قطعاً نظریه مخالف با اصول عقلی، مردود است.
فقه معاصر: فقه اخلاق یا رویکرد اخلاقی به فقه در صد سال آینده، با چه چالشهایی مواجه است؟
کاملان: به نظر من با این روندی که در جامعه و فرهنگ حاکم بر جوامع بشری و نهتنها در ایران یا کشورهای اسلامی هست، انسانها به سمت اصول مشترک در حال حرکت هستند؛ یعنی به سمت زبان مشترک که همان زبان اخلاق و عقل باشد در حال حرکت هستند؛ بنابراین زبان فقه که اختصاص به یک دین دارد حاکم نخواهد شد؛ لذا آینده فقه هر چه بهسوی اخلاقیتر شدن و عقلانیتر شدن پیش برود، ماندگارتر خواهد بود و هر چه که به ظواهر ظنی ادله و خبر واحد تمسک کنند، طبعاً انشقاق و شکاف بین ملتها و بین ادیان بیشتر خواهد شد. نتیجهاش این است که در اسلام، گروههایی مانند طالبان و القاعده و امثالذلک پیدا میشود که چون شیعه ائمه علیهمالسلام را قبول دارد و خلیفه بعد از پیغمبر را امیرالمؤمنین علیهالسلام میداند، شیعیان را با عملیات انتحاری به خاک و خون میکشند. این، نتیجۀ تمسک به چند روایات و داستانهای تاریخی خودشان و تعصباتی که دارند است و نتیجۀ عقلانیت و اخلاق نیست. لذا این تفکرات و تعصبات در سیر تاریخی تکامل بشر از بین خواهند رفت، کمااینکه تعصبات بین ارتودوکس و کاتولیک و آن جنگهایی که در اروپا واقع شد همه تمام شد و امروزه جنگ و نزاعی بین فرقههای مسیحیت نمیبینید. در اسلام همچنین اتفاقی خواهد افتاد. لذا هر چه که فقه بهطرف عقلانیت و اخلاق برود، موفقتر خواهد بود و این بر طبق قاعده است. ما باید تمام امور ظنی را به اصول یقینی برگردانیم و چون اصول عقلی از محکمات هستند باید به اینها رجوع کرد و ظواهر را با اینها مقایسه کرد. اگر بخواهیم فقه باقی بماند باید حتماً رویکرد اخلاقی داشته باشیم.
فقه معاصر: برای غلبه بر چالشهای فقه اخلاق در صد سال آینده، چه راهکارهایی را پیشنهاد میفرمایید؟
کاملان: عرض کردم که باید تفکر عقلانی و منطقی را در حوزهها رواج بدهیم. متأسفانه امروزه تفکر ظاهرگرایانه در حوزهها شایع است. گرچه علم اصول در حوزهها خوانده میشود ولی تفکر اصولی در حوزهها کمتر دیده میشود؛ بلکه بیشتر گرایشها بهطرف اخباریگری است، مخصوصاً با این تبلیغاتی که مکتب تفکیک در حوزه خراسان و بعد در حوزه قم و حوزههای دیگر مشغول هستند، حوزهها را بهطرف اخباریگری میکشانند و به یک سلسله ظنون تمسک میکنند و از اصول و اساس دوری میکنند. این چالش خیلی جدی است و راهکار هم این است که مسئولین حوزهها تفکر عقلانی و منطقی و تفکر استدلالی را در حوزهها ترویج کنند. هیچ حرفی را بدون استدلال نپذیریم. اگر کسی در یک مطلبی به یک روایت تمسک میکند، روایات معارض زیادی هم در همان زمینه وجود دارد که باید بررسی شود؛ لذا باید تفکر عقلانی و منطقی را در حوزهها جا بیندازیم نه اینکه تفکرات اخباریگری را رواج بدهیم که الآن متأسفانه حوزهها دچار چنین گرفتاری هستند.
فقه معاصر: رقبای آینده فقه در حل تعارضات بین فقه و اخلاق چه دانشهایی هستند؟
کاملان: امروزه دانشهای زیادی هستند که رقیب فقه هستند. فلسفهها و کلامهای جدید دانشهای خیلی جدی هستند. فلسفه تاریخ بسیار جایگاه مهمی دارد. در همین مسئلۀ حجاب، اگر ریشه تاریخی این قضیه و آیه حجاب را در نظر بگیرید و اینکه این آیه در چه زمینهای نازل شد، ببینید متوجه میشوید که این آیه بدون پیشزمینه وارد نشده است. اوضاع زنان در آن دوره چه بوده است و چرا پیغمبر صلیﷲ علیه و آله دستور به حجاب دادند و آیا اصلاً چادر در بین عربها مرسوم بوده است؟ آیا خمر که در آیه آمده به معنای چادر است؟ خیر، متأسفانه برخی از اشخاص که اسم و رسمی دارند خُمُر را به معنی چادر گرفتهاند. آیا شیعیان لبنان و هند و پاکستان که چادر ندارند، حجاب ندارند؟ فقط ایرانیها چون چادر دارند، حجاب دارند؟ ایرانیها قبل از اسلام هم چادر داشتند و همین الآن هم زرتشتیها چادر مخصوصی دارند و اصلاً چادر، حجاب اسلامی نبوده است. البته پوشیدن چادر عیبی ندارد اما اینکه بگوییم چادر حجاب برتر است و خُمُر به معنی چادر گرفتن، یک نحوه بدعت است؛ لذا باید به فلسفه تاریخ، تاریخ و فلسفههای مضاف که غیر از فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعالیه است، رجوع کرد. فلسفه حقوق با فقه ما کاملاً رقابت دارد. مسئله کرامت انسان یک مسئله جدی است که بسیاری از فقهای ما توجه به این کرامت ذاتی انسان ندارند و اصلاً به آن قائل نیستند. اینها دانشهای رقیب است که باید خودمان را آماده کنیم و چیزی را بگوییم که قابلعرضه و ارائه و قابلقبول برای جامعه انسانی باشد انشاءﷲ.