عضو هیئت رئیسه پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر:

حجت‌الاسلام مهدی مهریزی را بیشتر به عنوان یکی از مدیران موسسه فرهنگی علمی دارالحدیث می‌شناسیم، اما تخصص او در زمینه فقه نیز مورد توجه جدی است و علاوه بر مدیریت کتابخانه تخصصی فقه، عضو هیئت رئیسه پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر نیز است. به مناسبت هفته پژوهش با او درباره ضرورت‌های پژوهش فقهی به گفت‌وگو پرداخته‌ایم.

  • ارزیابی شما از پژوهش‌های فقهی معاصر چیست؟

ابتدا قصد دارم توضیحی دربارۀ پژوهش‌های فقه معاصر توضیحی دهم چون حد و رسم این واژه روشن نیست. ما گاهی معاصر را با زمان و گاهی با اندیشه و فکر، و گاه با تلفیق زمان و اندیشه به کار می‌بریم. به گمان من معیار را باید گزینۀ سوم قرار دهیم. چون زمان به تنهایی خاصیت ندارد. مثلاً اگر از سال ۱۳۵۷ هم -که معیار دورۀ زمانی معاصر است-، همان راه پیشین را می‌رفتیم، تفاوتی در روش کار ما ایجاد نمی‌شود. پس ملاک فقه معاصر این است که بپذیریم در دورۀ کنونی افکار و جریاناتی در حال شکل‌گیری هستند که قصد داریم دربارۀ آن سخن بگوییم.  پس پژوهش‌های فقه معاصر، یعنی پژوهش‌هایی که در این مقطع فعلی شکل گرفته است و با گذشته تفاوت‌های ماهوی پیدا کرده است؛ یعنی آراء جدید، سبک جدید یا مدل جدیدی که با گذشته متفاوت است.

  • -با همین ملاک، آیا اتفاقی در مباحث فقهی افتاده است که با گذشته متفاوت باشد؟

اجمالاً پاسخ، مثبت است. اگر دورۀ معاصر را از سال ۱۳۵۷ تا به امروز در نظر بگیریم، از سال ۱۳۷۰ تا به امروز، -چون در دورۀ اول با جنگ مواجه بودیم-مباحث جدیدی مطرح است که بیش از همه متأثر از دو امر است؛ یکی چالش‌هایی که حکومت اسلامی با آن مواجه شد. و ثانیاً در اثر گسترش ارتباطات جهانی از افکار دیگران مطلع شدیم.

-با توجه به مدیریت حضرتعالی بر کتابخانۀ تخصصی فقه اهل‌بیت، چه خلأهایی را در این زمینه می‌بینید؟

به گمانم ما نیاز به خروجی‌هایی نیاز داریم که به همراه تبیین کلامی و اجتماعی همراه باشد؛ مانند کارهایی که آقای مطهری در «مسئلۀ حجاب» یا «نظام حقوق زن در اسلام» انجام داده است. یعنی صرفاً به تبیین‌های تخصصی فقهی اکتفا نکنیم؛ چون چالش‌های جدید تا تمام لایه‌های جامعه پیش رفته است و ما به کار‌هایی با سبک و سیاق جدید نیاز داریم که ذهن افراد را قانع کند؛ یعنی ضمن بیان آراء جدید با سبک و سیاق فقهی، جایگاه کلامی و تحلیل اجتماعی آن را بیان نماید تا بتواند ذهن افراد را قانع کند. جای چنین آثاری خالی است.

-یعنی به زبان روز باشد یا مدل جدیدی مد نظرتان است؟

منظورم مدل جدید است؛ چون زبان روز یعنی ساده و سنگین بیان شود. مثلاً در آثار شهید مطهری، حکم دینی به گونه‌ای مطرح می‌شود که فرد می‌فهمد و نسبت به حکم دینی حالت موضع منفی پیدا نمی‌کند که من از آن به «تبیین‌های کلامی-اجتماعی» تعبیر می‌کنم. مثلاً ایشان در مسئلۀ حجاب، حکم فقهی حجاب را به همراه جایگاه و آثار آن بیان نمود. این کار را معمولاً کسانی که کار فقهی محض انجام می‌دهند، مورد توجه قرار نمی‌دهند. در حالی که اینطور نیست و وظیفۀ عالم دین است. وقتی قرآن می‌گوید پیغمبر تبیین می‌کرد یعنی جای این حکم را در زندگی افراد نشان می‌داد. این یک شکل کار است و مراکزی که کار فقهی انجام می‌دهند باید آن را مد نظر قرار دهند.

رویکرد دیگر، شناسایی مکتب‌ها است. ما آرای جدیدی در بین فقیهان امروز می‌بینیم، که خود این فقیه یا اطرافیانش بحث نکرده‌اند تا به یک مکتب فکری برسند. لذا گاهی اوقات می‌بینیم خودش در جای دیگر خلاف آن را گفته است. پس استخراج مکاتب یا نظریه‌های فقهی که حرف‌های پراکنده را سازمان دهد مد نظر است که این کار شروع شده است ولی خیلی کم است. این رویکرد همان‌طور که دربارۀ یک فرد مطرح است، دربارۀ یک گروه نیز مطرح است. مثلاً باید بررسی شود که نواندیشان فقهی، مانند آقایان صانعی، جناتی، معرفت، مدل فقهی‌شان چگونه است. یا مثلاً یک فرد مانند خود آقای صانعی که در استقصایی که داشتم حدود ۵۰ حکم جدید از ایشان را یافتم، یا دیگرانی که روی کارهای ایشان کار می‌کنند، بیایند و منطق احکام جدید را خودشان تبیین نمایند.

-یعنی یک اصول فقه جدید؟

حال یا اصول جدید یا اصولی که استخراج کرده‌اند؛ مثلاً بگوید که من بیش از دیگر فقیهان به آیات قرآن توجه می‌کنم. یا من به تعلیل‌های روایت یا آیه دقت می‌کنم و این احکام برگرفته از این تعلیل‌ها است. سوم اینکه من عرف را به این معنا می‌دانم و این احکام را بر آن پایه می‌گذارم. لازم است منطق کار، که ممکن است آن را منهج، یا مکتب هم بنامیم، تدوین شود که این باعث سرعت بخشیدن به فراگیری آن نوآوری می‌شود؛ چون ما دیگر با گزاره‌های تک‌تک مواجه نخواهیم بود.

مسئلۀ بعدی، بحث اولویت‌بندی است. ما اولویت‌بندی نداریم و روشن نیست که اولویت‌های فقهی ما در جامعۀ امروز چیست؟ نباید ملاک کار، مطالعات یا علاقمندی‌های شخصی افراد باشد؛ بلکه باید ابتدا به سراغ اولویت‌های اساسی رفت و سپس مسائل بعدی را بررسی نمود.

خلأ چهارمی که احساس می‌کنم این است که من جای بحث تفقه در دین را خالی می‌بینم. پیش‌تر هم گفته بودم که ما جای درس تفقه در دین را در بین دروس خارج خالی می‌بینیم. ما دربارۀ نسبت بخش‌های مختلف دین، یعنی احکام، اعتقادات و کلام و اخلاق دقت نکرده‌ایم و روشن نکرده‌ایم که مثلاً نسبت فقه با اخلاق، یا اخلاق با معاملات و… چیست؟ ما نیاز به کاری استدلالی دربارۀ رویکرد کلان به دین داریم که گاهی آن را «فلسفۀ دین» یا «دین‌پژوهی» می‌نامند. حتی آیۀ نفر هم بر تفقه در دین تأکید دارد و نه تفقه در احکام؛ در حالی که کل رویکرد فقه ما رویکرد احکامی است.

-مخاطب این مباحث را چه کسانی می‌بینید؟

خصوصاً در کارهای سازمانی باید دقت شود که مخاطب‌شان کیست و خروجی کار برای چه کسی آماده می‌شود؟ ما با سه گروه مخاطب مواجهیم: اول؛ حکومت به جهت نهادهای حکومتی مثل مجلس. دوم: نخبگان؛ مثل کسانی که می‌خواهند کارهای حقوقی کنند. و سوم؛ مخاطب عموم. البته بخش نخبگان و نهادهای حکومتی ممکن است متفاوت از هم باشد و یا آنها را یک گروه بدانیم.

-به عنوان پرسش پایانی؛ اگر تعبد را محور فقه بدانیم، چگونه این دانش تعبدی با فکر روز قابل هم‌خوانی است؟

برخی از افکار ما مبتنی بر باورهای اساساً غلط است. اینکه فقه را یک دانش تعبدی بدانیم، باوری غلط است. فقه یک دانش بشری برگرفته از تعامل افکار غیرمعصومان با منابع آن، یعنی قرآن و حدیث است. هم در پروسۀ شکل‌گیری قرآن، بشر غیرمعصوم نقش داشته است و هم در حدیث -اعم از شنیدن، نوشتن و حفظ-، بشر غیرمعصوم نقش داشته است؛ و هم در فقه که محصول این تعامل است. پس ما در سه‌جا نقش پررنگ انسان غیرمعصوم را می‌بینیم: حفظ،نگهداری و تفسیر قرآن، حفظ و نگهداری و تفسیر حدیث، و سوم خود فقه. بنابراین بیان تعبد یا مقدس اشتباهی است که ناشی از فرار از نقد است. رأی فقهی محترم است و نه مقدس. آنچه که مقدس است، وجهه‌ای از قرآن و سنت است که به خداوند منسوب است و ما به سمت رسیدن به آن تلاش می‌کنیم. بحث حکم ظاهری و واقعی که آخوند در کفایه مطرح می‌کند هم مبتنی بر همین است و اگر امر مقدسی هم هست، حکم واقعی عند ﷲ است و آنچه که در دست ماست، حکم ظاهری است. بنابراین جای این پرسش برای انسان باز است و اساساً هدف، راه انداختن تعقل در انسان است. در سورۀ نمل می‌فرماید: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ». اما متأسفانه آنقدر از تعبد سخن گفته‌ایم که امروزه با عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» کتاب می‌نویسند و می‌گویند نمی‌شود دیندار بود و تفکر هم داشت.