در فتاوای فقها معمولاً بین پخش زنده و غیرزنده تصاویر، تفاوت گذاشته میشود. در احکامی مانند نظر به نامحرم، این تفاوت بهکرات بیان شده است. حجتالاسلام دکتر مهدی داودآبادی اما معتقد است به لحاظ موضوعی، تصویر سینمایی همان حکم عکس را دارد و لذا نمیتوان تفاوتی بین پخش زنده و غیرزنده تصویر کرد. معاون پژوهشی مرکز علمی کاربردی فرهنگ و هنر قم، سالهاست در عرصههای مختلف هنر و رسانه بهخصوص فقه هنر، به تدریس و پژوهش مشغول است. گفتگوی اختصاصی پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر با این عضو هیئت علمی دانشکده صداوسیما، از نگاه شما میگذرد:
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر: آیا در حکم نگاه زنان و مردان نامحرم به یکدیگر، تفاوتی بین نمایش فیزیکی و نمایش در تلویزیون و سینما وجود دارد؟
داودآبادی: احکام نگاه در تئاتر که بهصورت اجرای صحنه زنده در منظر تماشاچیان برگزار میشود، متفاوت از نمایش زنده و غیرزنده در تلویزیون و سینما است. در تئاتر و اجرای صحنهای، هنرپیشه بدون هیچ مانعی در مقابل تماشاچیان حاضر میشود و بر اساس نقشی که در جهان درام بر عهده دارد کنش نمایشی خود را اجرا میکند. در اینجا هرچند بازیگر، در قالب یک شخصیت داستانی، روی صحنه حضور پیدا کرده است، اما احکام نگاه نسبت به او، همانی است که انسانها در برابر یکدیگر دارند. یعنی صرف اینکه بازیگر، حضور فیزیکی خود را بر اساس یک موقعیت مفروض در برابر دیدگان تماشاچیان قرار میدهد موضوع احکام نگاه را تغییر نمیدهد.
بنابراین، در حکم نگاه، تساوی در جنسیت، وجوب سِتر و حفظ حجاب و کنترل نگاه، همانند مواجهه انسان با دیگران خواهد بود. در فقه، حضور زنان در برابر مردان یا حضور اجتماعی آنان بلامانع است؛ اما بر آنها واجب است غیر از صورت و دستها، سایر اعضای بدن خود را بپوشانند. این حکم در مورد حضور زنان روی صحنه تئاتر هم صادق است. در اینجا وجوب پوشش و سِتر بر زنان در برابر نگاه محترم واجب است. منظور از نگاه محترم، آن نگاه ناظری است که نکاه کردن زنان نامحرم توسط او مانند فرد ممیز و افراد بالغ نامحرم حرام باشد. این حکمی است که مورد توافق همه فرق مذاهب اسلامی است و ادله قرآنی و روایی بر آن دلالت دارند.
حال ذکر این نکته ضروری است که بین وجوب پوشش سایر اعضا غیر از صورت و دستها توسط زنان و حرمت نگاه مردان ملازمه وجود دارد. یعنی همانگونه که بر زنان واجب است غیر از صورت و دستها، سایر اعضای بدن خود را بپوشانند، بر مردان نیز حرام است بهغیراز صورت و دستها به سایر اعضای بدنِ زن نامحرم نگاه کنند. البته عقل به چنین ملازمهای حکم نمیکند، بلکه در اینجا یک ملازمه عرفی وجود دارد. چون عقلاً ممکن است به زن اجازه داده شود دست و صورت خود را نپوشاند، ولی به مرد بگویند که نباید بهصورت و دست زن نگاه کنی.
دلایل این حکم فقهی را میتوان از کتاب و سنت به دست آورد. در قرآن کریم آیه ۳۰ و ۳۱ سوره مبارکه نور، میفرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِينَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِينَ زِینَتَهُنَّ»: مردان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از کار زشت با زنان) محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) آنان اصلح است. البته خدا به هر چه کنید کاملاً آگاه است؛ و زنان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه قهراً ظاهر میشود (بر بیگانه) آشکار نسازند؛ و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند.
در این آیه، نسبت به نگاه و احکام مربوط به آن سه دستور مشخص صادر شده است:
الف) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ
ب) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ
ج) وَ لا یُبْدِينَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها
بر مردان واجب است چشمهای خود را بر زنان نامحرم ببندند، همچنان که بر زنان نیز واجب است چشم خود را بر مردن نامحرم بپوشانند. بر زنان امر دیگری نیز واجب است و آن اینکه زینتهای خود را آشکار نکنند مگر آن مواردی که ظاهر است. در اینجا منظور از زینت، مواضعی است که زینت در آنها وجود دارد مثل گوش و گردن و موی سر. دلیلش هم این است که نفس زینت مثل گوشواره و گردنبند، موضوعیت ندارد. چنانکه اگر همین موارد در خارج از موضع خود قرار داشته باشند پوشاندن آنها واجب نیست. پس آیه مواردی که ظاهر است مثل صورت و دستها را استثنا نموده و پوشاندن آنها را واجب ندانسته است. به دلالت همین بخش از آیه، عرف هم به جواز نظر بهصورت و دستها حکم میکند؛ یعنی ملازمه عرفیه بین این دو حکم جریان دارد.
بر این برداشت از آیات فوق، روایاتی نیز دلالت دارند که یکی از آنها این روایت است: «عن أبی عبدﷲ علیهالسلام، فی قول ﷲ عزّ وجلّ «إلاّ ما ظهر منها» قال: الزینة الظاهرة الکحل والخاتم». مشخص است که سرمه و انگشتر بهخودیخود، منظور امام علیهالسلام نبوده است؛ بلکه محل این زینتها، یعنی چشم و انگشتان دست، مراد بوده است.
روایت دیگری که میتوان به آن استناد نمود حدیث «مَرْوَك» است: «عن أبی عبدﷲ علیهالسلام قال: قلت له: ما یحل للرجل أن یری من المرأة إذا لمیکن محرما؟ قال: الوجه والکفان والقدمان». در این روایت، حضرت بهصورت، دستها و پاها تصریح میکند. البته منظور از پاها، از کف تا مچ پاها است این چیزی است که از سیره مستمره مسلمانان به دست میآید. زنان مسلمان در صدر اسلام، در عصر حضور معصوم علیهالسلام، گاه با پاهای برهنه مقابل انظار ظاهر میشدهاند و چیزی که پاها را پوشانده باشد، مثل جوراب هم به پا نداشتهاند و معصوم از این عمل منع نکرده است.
شاید در سند این روایت مناقشه شود که چون تعبیر «عن بعض أصحابنا»، آمده روایت مرسل میشود و فاقد اعتبار است؛ در پاسخ باید گفت که «مَرْوَك» در کتب رجالی با تعابیر همچون ثقةٌ، شيخٌ، صدوق، از او یاد شده و در كتب روایی حدود سى و سه روايت از او نقل شده که همه معتبر هستند. بنابراین او از غیر ثقه، نقل حدیث نمیکند. ازاینرو، سند این روایت هم صحیح خواهد بود و این بعض اصحابنا همه افراد ثقهای هستند که «مَرْوَك» از آنها نقل حدیث کرده است.
هرآنچه در مورد زنان و احکام نگاه برای مردان گفته شد در مورد نگاه زنان به مردان هم صادق است. البته در مورد نگاه زنان به مردان، حکم اولی، جواز نظر به دستها و صورت و پاها است و از سیره مستمره چنین به دست میآید که نگاه کردن به دستها و پاهای مردان محدودیت کمتری دارد. دستها تا موضع وضو و پاها تا زانو، مواضعی هستند که در سیره مسلمانان وجود داشته و منعی بر نگاه از آنها نشده است. البته این حکم اولی است؛ ولی ممکن است به دلائل دیگری نگاه به همین مواضع هم حرام باشد و آن، خوف به گناه افتادن و التذاذ حرام است.
در جمعبندی مطالب فوق میتواند گفت: در تئاتر صحنهای، نگاه کردن مردان به زنان تنها در مورد دستها و صورت و پاها تا مچ جایز است. این حکم اولی است و همین حکم نیز در مورد نگاه زنان نسبت به مردان صادق است. غیر این حکم هرچه باشد اجتهاد در برابر نص است.
نکته بسیار مهم این است که احکام نگاه ممکن است بهتبع قیود و عوارضی خارجی که حیث تعلیلی دارند، حکم اولیه را تغییر دهند. مثل اینکه ریبه و قصد التذاذ بر نگاه عارض شود یا آرایش غلیظ و گریم هم بهعنوان زینت مطرح شود. در این صورت این عوارض، حکم اولیه جواز را به حرمت تغییر میدهند. اما اینکه بازیگران تئاتر در یک جهان مفروض ایفای نقش میکنند و در آن جهان آنچه اهمیت دارد عرضه نقشی است که درصدد اجرای آن است، تأثیری در حکم حرمت یا جواز ندارد.
در اینجا یک مسئله فرعی مطرح میشود و آن استفاده از کلاهگیس برای زنان در اجراهای صحنهای است. در این مورد ممکن است با تأسیس اصل، جواز استفاده از کلاهگیس را ثابت کرد؛ اما این در صورتی است که عوارض و قیود دیگری بر این موضوع بار نشود. مثلاً اگر کلاهگیس از جنسی باشد که بتوان با آن سر را پوشاند و هیچگونه زینت بودن بر آن صدق نکند، حکم جواز بر آن بار میشود. چون مناط سِتر، پوشاندن سر است؛ لذا در کلام فقها، پوشاندن با دست یا هر شیء دیگری معنون است. این با تنقیح مناط در حکم سِتر امکانپذیر است. چون اینگونه از کلاهگیسها، نقش پوشش را دارد. اما اگر به نحوی باشد که زینت محسوب شود یا از موی سر زنان دیگری استفاده شده باشد، از این منظر جایز نیست و باید از سوی زنان بازیگر پوشانده شود و بر مردان تماشاگر هم واجب است نگاه نکنند.
باتوجهبه ادله حرمت نگاه به نامحرم، باید در اجرای زنده صحنهای، همان ملاکات حرمت را در نظر داشت. موضوع احکامی که بیان شد، بازیگر زن در جهان درام را انسانی میداند که احکام نگاه متوجه اوست؛ لذا موضوع احکام نگاه قرار گرفته و تمام احکامی که متوجه دیگر زنان جامعه است، متوجه او نیز میشود.
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر: آیا در حکم نگاه به نامحرم در رسانه، تفاوتی بین پخش زنده و غیرزنده آن وجود دارد؟
داودآبادی: در مسئله پخش زنده یا غیرزنده، قبل از هر چیز باید شناخت دقیقی از موضوع تصویر داشته باشیم. بهراستی تلقی فقهی ما از تصویر چیست؟ بحث تصویر، از موضوعات مهمی است که در دورههای مختلف فقه مطرح بوده است. تصویر با گسترش هنرهای رسانهای، دچار تطور و دگرگونی معنایی شده و ثبوت مفهومی و معنای کانونی آن از بین رفته است. شناخت ضابطهمند ابعاد مختلف معنایی و ابهامزدایی از مفهوم تصویر، باعث توسعه و تعمیم موضوع یا تضییق مفهوم و تحدید معنای آن خواهد بود. ازاینرو تحلیل فقهی مفهوم تصویر، در فرایند استنباط و اجتهاد احکام فقهی، تأثیر مستقیم دارد. تعیین حدود و ثغور، گستره و قیود مفهوم تصویر در فقه سینما، چشمانداز دقیقی را در محضر فقیه میگشاید، بهنحویکه در استنباط حکم فقهی، ابهامی در ناحیه موضوعِ حکم باقی نخواهد ماند.
تصویر در عربی، مصدر صَوَّرَ یُصوِّرُ، به معنای ترسیم نقش و کشیدن اشکال است. «کشیدن یک شیء به معنای ترسیم آن با رنگها و رنگآمیزی آن است». تصویر به معنای صورتدادن و شکلدادن است چنانکه «صَوَّرَکُم فَأَحسَنَ صُوَرکم» (غافر: ۶۴)، در قرآن کریم به این معنا است که شما را تصویر کرد و صورتهای شما را نیکو قرار داد. تصویر در عربی، مصدر صَوَّرَ یُصوِّرُ، به معنای ترسیم نقش یا کشیدن اشکال است و «کشیدن یک شیء به معنای ترسیم آن با رنگها و رنگآمیزی آن است». تصویر به معنای صورتدادن و شکلدادن است. چنانکه «صَوَّرَکُم فَأَحسَنَ صُوَرکم» (غافر: ۶۴) در قرآن کریم، به این معنا است که شما را تصویر کرد و صورتهای شما را نیکو قرار داد. در زبان انگلیسی واژه «Image» به معنای «تصویر، مجسمه، نقاشی یا هر شکل دیگر از هنرهای است که نمایانگر کسی یا چیزی باشد». در این معنا تصویر بر ترسیم عینی از پدیدهها تأکید دارد. تعابیر دیگری مثل «icon» یا «Phos» نیز به معنای تصویر یک شیء یا یک شخص به کار میروند.
حاصل بررسی مفهوم تصویر در لغت، نشان میدهد تصویر به معنای ترسیم صورت، نقش و شکل پدیدهها است. در تحقق این مفهوم از تصویر، تفاوتی در ترسیم شکل موجودات دارای روح یا بدون روح نیست. باتوجهبه این مفهوم لغوی میتوان گفت تصویر سینمایی در لغت، تابع معنای لغوی آن است. یعنی ثبت اشکال و ترسیم صورت پدیدهها روی پرده که با ترکیب و نمایش متوالی آنها میتوان در نظام ادراکی مخاطب توهم حرکت را ایجاد نمود.
این برداشت چیزی است که در اندیشه نظریهپردازان دوران کلاسیک سینما مثل «هوگو مانستربرگ» نیز قابل رهگیری است. وی اصطلاح «Photoplay» به معنای تاباندن نور و نوعی بازی با تصاویر در بازنمایی سینمایی را در سالهای اولیه اختراع سینما در ادبیات نظری سینما مطرح نمود. این تعریف در سایر هنرهای تصویری و رسانهای نیز حاکم است.
البته ممکن است در اینجا شبههای طرح شود مبنی بر اینکه موضوعشناسی و مفهومشناسی موضوعات، از شئون فقیه نیست و این دقتهای خاص در شناخت احکام مربوط به تصویر ضرورت ندارد. کمااینکه از نظر شیخ انصاری هرچند «تصویرگری» به معنای ترسیم صورت، شکل و نقش است. اما وی هرگونه اظهارنظر در مورد «صورت» را به عرف واگذار مینماید و مرجع در مفهومشناسی و مصداقشناسی را عرف میداند. سؤال این است مراد از این عرف کدام عرف است؟ آیا مفهومی که عرف عام ارائه میکند، در حکمشناسی کفایت میکند یا باید در موضوعات خاص به عرف کارشناس و متخصص مراجعه نمود؟
در عرف عام هنگام شنیدن عنوان «تصویر سینمایی»، تصویر متحرک، به ذهن عموم متبادر میشود، اما در نظر کارشناسان و متخصصان سینما، این حرکت حاصل شده روی پرده واقعی نیست؛ بلکه تداوم نور و نمایش پیدرپی تصویر است که توهم حرکت را ایجاد میکند؛ بنابراین کاربرد مفهوم تصویر متحرک برای تصویر سینمایی، مجازی است. ازاینرو اگر انعکاس نور برای تصویر سینمایی پذیرفته شود میتوان گفت برای تصویر در سینما همان مفهومی قابلتصور است که از عکس متبادر میشود.
درنتیجه، در حکمشناسی تصویر سینمایی، مبنای استنباط حکم، همان مفهومی است که از عکس حاصل میشود. چون تصویر متحرک، حاصل فعالیت خلاقه ذهن مخاطب است که از تداوم زنجیرهای از عکسها با تابش نور روی پرده حاصل میشود.
با این مفهومشناسی که البته مجال نیست همه ابعاد آن در اینجا تبیین شود، بهخوبی میتوان بین تصویر سینمایی و تلویزیونی و تفاوت آن با تئاتر صحنهای که بهصورت زنده روی صحنه اجرا میشود تفاوتها را ادراک نمود.
اگر تصویر در هنرهای تصویری به طور مطلق انعکاس صورت پدیدهها باشد که از طریق تاباندن نور یا امواج و ارسال سیگنالها، روی پرده به نقاط سیاهوسفید یا رنگی و صفر و یکهای دیجیتال تبدیل میشود تا صورت آن پدیده را ترسیم نماید، بهراحتی میتوان گفت که این تصویر حکم عکس را دارد و در پخش زنده و غیرزنده تفاوتی وجود ندارد.
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر: باتوجهبه اینکه ادله حرمت نگاه به نامحرم، ناظر به وجود مفاسدی است که در این موارد وجود دارد، چرا باید بین پخش زنده و غیرزنده تفاوت قائل شد؟
داودآبادی: شاید برخی در مورد عدم تفاوت بین پخش زنده و غیرزنده به این نکته توجه داشتهاند که چون پخش زنده با اندکی تأخیر تصاویر را در معرض دید قرار میدهد تفاوتی با پخش غیرزنده ندارد. اگر استدلال قبل پذیرفته شود نیازی به این محاوله نیست. ممکن است عوارض و قیود دیگری بر موضوع تصویر در هنرهای تصویری عارض شود که حکم فقهی تابع آنها قرار گیرد، مثل جایی که تصویر سینمایی موجب ریبه یا التذاذ جنسی شود یا بازیگران نزد مخاطب شناخته شده باشند و یا موارد اطلاع بر عورت زن محترمه و غیره. در این موارد باید گفت قیود و عوارض یاد شده، همه، قیود و عوارض حکم هستند؛ یعنی حیث تعلیلی دارند و واسطه در عروض حکم هستند نه از مقومات موضوع فقهی.
برای پخش زنده ممکن است استدلال شود که صرف انعکاس و انطباع صورت، موضوع حکم قرار نمیگیرد، بلکه بهنوعی انکسار نور است که در هنگام ادراک حسی بصری نیز این انکسار تحقق پیدا میکند. چنانکه اگر تصویر زن نامحرم در آینه یا آب زلال منعکس شود، نگاه گردن به آن، همان احکام نگاه به جسم واقعی وی را خواهد داشت؛ چون انکسار نور در مواجهه با جسم زن و انعکاس جسم او در آینه و شیء صیقلی یکسان است. پدیده شکست نور در ادراک حسی بصری، آنقدر بااهمیت است که عدم تحقق آن، باعث ناتوانی انسان در دیدن اجسام میشود. درواقع شکست نور، باعث میشود تا پرتوهای نوری در شبکیه چشم تمرکز پیدا کنند و اجسام دیده شوند.
استدلال فوق بر یک تحلیل عرفی استوار است. ولی اگر دقتهای عقلی و تحلیلهای کارشناسانه در فهم چگونگی انعکاس تصویر در آینه و شیء صیقلی به کار گرفته شود، بین نگاه کردن به خود جسم و تصویر منعکس شده در آینه تفاوت وجود دارد. بحثهایی ازایندست در کلام فقها قابل رهگیری است و در استنباط حکم فقهی پخش زنده میتواند تأثیرگذار باشد.
اما مبنای مورد تأکید همان است که در مفهوم تصویر سینمایی تبیین شد و لذا با پذیرش آن مبنا نیازی به این تلاشها نیست.
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر: آیا تفاوت بین حکم پخش زنده و غیرزنده، در صورت علم به زندهبودن یا نبودن نمایش است یا آنکه در صورت جهل به آن هم جاری است؟
داودآبادی: پاسخ به این مسئله در صورتی لازم است که حرمت نگاه کردن به تصاویری که بهصورت زنده از رسانههای تصویری پخش میشود، ثابت شده باشد. در این فرض ممکن است گفته شود این علم میتواند منشأ اثر باشد. در این صورت باید گفت اصل بر عدم پخش زنده است مگر قرینهای وجود داشته باشد. چون غالب تصاویری ضبطی و غیرزنده هستند.
لازم به ذکر است که این گفتگو با مشارکت شبکه اجتهاد به ثمر نشست.