استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، در گفتگوی اختصاصی با پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر:

ادله نوپرداخت در فقه معاصر/22

اگر قرار باشد ما این عقل ناقص را دلیل بر حکم شرع قرار بدهیم تشتت که پیدا می‌کند که هیچ تضاد و تناقض هم پیدا می‌شود؛ حتی نسبت به یک فرد ممکن است امروز چیزی را تشخیص بدهد که حکم عقل است ولی فردا ضدونقیض آن را تشخیص بدهد و بگوید حکم خدا همین است؛ آن‌چنان که برای فقهای اهل‌سنت در طول تاریخ حتی در اعصار متقدم، شواهدی وجود دارد که احکامی را به‌صورت متناقض و متضاد مطرح می‌کردند. مصلا نسبت به یک نفر در دو زمان و یا نسبت به دو نفر در یک زمان، دو حکم متفاوت می‌کردند و هر دو را حکم عقل به‌حساب می‌آوردند، حالا یا به حکم عقل یا قیاس و استحسان یا مصالح مرسله و مانند آن.

دلیل عقل اگرچه به‌عنوان یکی از ادله اربعه در استدلالات فقهی مطرح است اما کمتر مسئله‌ای وجود دارد که تنها دلیل آن، حکم عقل باشد. این امر، موجب تقویت این باور می‌شود که دلیل عقل، عملاً به‌مثابه یک دلیل کمکی یا تزیینی در استدلالات فقهی به کار می‌رود. حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید نورالدین شریعتمدار جزایری اما معتقد است هیچ محذوری در استدلال به حکم عقل وجود ندارد. به باور این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، آنچه موجب دشواری استدلال به حکم عقل می‌گردد امور  دیگری است که در این مصاحبه، سعی داشت به‌تفصیل بدان‌ها اشاره کند. مشروح گفتگوی اختصاصی پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر با این استاد قدیمی حوزه علمیه قم، از نگاه شما می‌گذرد:

فقه معاصر: مهم‌ترین چالش‌های استفاده از دلیل عقل در استدلالات فقهی چیست؟

شریعتمدار جزایری: این چالش‌ها بسیار هستند لکن در اینجا، به دو چالش مهم‌تر اشاره می‌کنم.

اولین چالش، فقدان تعریف جامع‌ومانع برای عقل است. دراین‌رابطه، مفهومی که مورد اتفاق فلاسفه و اهل‌نظر و تخصص در این فن باشد وجود ندارد؛ زیرا دلیل عقل، به‌عنوان یک دلیل، باید مورد اتفاق همگان باشد نه اینکه تنها یک نفر آن را قبول داشته باشد. همچنین در هنگام تقسیم عقل به عقل نظری و عملی نیز اتفاق‌نظری در تعریف این دو وجود ندارد. همین عدم اتفاق، یکی از عوامل عدم اعتماد بر مدرکات عقلی نزد فقها شده است.

چالش دوم اینکه آن عقلی که حجت باطنی بوده و در زمره ادله اربعه به شمار می‌آید، عقل فطری و خالی از اوهام و آلودگی‌های مادی است، درحالی‌که این عقل، بسیار کمیاب بوده و تنها در امامان معصوم(ع)، خواص و بندگان صالح خداوند یافت می‌شود. آنچه در میان مردم عادی وجود دارد، عقل زائیده شده از اوهام و خیالات است که انسان را از خدا دور می‌کند و به مصلحت خواهی و مصاحبت با اهل دنیا می‌کشاند. این نوع عقل نمی‌تواند هادی و راهنمای به خدا و حکم دینی باشد.

بنابراین آنچه می‌تواند دلیل فقهی باشد و در فقه بدان اعتماد کرد کمیاب و نادر است و آنچه موجود است و مردم به آن دسترسی دارند نمی‌تواند دلیل فقهی بوده و در فقه کاربرد داشته باشد.

فقه معاصر: باتوجه‌به بازگشت احکام عقل عملی به سیره عقلاً از منظر کسانی همچون محقق اصفهانی، آیا استفاده فراوان از احکام عقل عملی، منجر به عرفی شدن دین نمی‌گردد؟ برای خلاصی از این محذور، چه باید کرد؟

شریعتمدار جزایری: عرفی شدن دین دو معنا دارد: یکی مذموم است و نباید باشد و یکی هم این‌چنین نیست. اولین مفهومی که از عرفی شدن به ذهن می‌رسد این است که دین تابع عرف باشد و هرچه عرف گفت دین آن را بپذیرد.

دومین معنا از عرفی شدن دین، این است که عرف، تابع دین باشد. این مذموم نیست.

حال اگر استفاده از سیره عقلاً به معنای اول باشد، البته مذموم است؛ اما اگر به معنای دوم باشد، محذوری ندارد. اگر بخواهیم دین خود را از سیره عقلاً بگیریم، دین خود را عرفی کرده و آن را از اصالت انداخته‌ایم؛ اما اگر بگوییم هر سیره‌ای از عقلاً حجت نیست و نمی‌تواند دلیل فقهی باشد بلکه تنها سیره‌ای از عقلاً حجت است که امام معصوم آن را پسند کرده و امضای صحت بر آن گذاشته باشد، در این صورت دین تابع عرف نمی‌شود بلکه عرف تابع دین شده است. اصولیون هم گفته‌اند: هر سیره‌ای از عقلاً حجت نیست؛ بلکه تنها سیره‌ای که امام معصوم آن را تأیید کرده باشد حجت است و می‌تواند دلیل بر حکم شرع باشد.

درهرصورت، چه حکم عقل عملی را به سیره عقلاً برگردانیم و چه بازنگردانیم، سیره‌ای را حجت می‌دانیم که مورد تأیید امام معصوم(ع) باشد و در این صورت، دین عرفی نمی‌شود بلکه عرف، تابع دین خواهد بود.

فقه معاصر: به نظر می‌رسد نزاعی در حجیت دلیل عقل و همچنین قطع ناشی از آن نیست؛ بلکه عمده نزاع میان فقها، در صغرا و به قطع رسیدن ناشی از صرف دلیل عقل است؟ برای حل این مشکل صغروی، چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌کنید؟

شریعتمدار جزایری: عرض کردم که راهکارش این است که هر عقل عملی حجت نیست بلکه عقل عملی که مورد تأیید و امضای امام معصوم باشد حجت است. آنچه مورد نزاع و مخالفت فقها است و شبیه به قیاس و استحسان نزد اهل‌سنت است، عمل کردن به عقول ناقصه است اما عمل به دلیل عقل مورد تأیید امام(ع)، محذوری را در پی ندارد.

به نظر می‌رسد مشکل اصلی در این‌گونه موارد، موضوع‌شناسی است که اختصاص به احکام عقلی نیز ندارد، بلکه فقیه در راستای استنباط احکام شرعی از هر دلیلی، چه عقلی و چه نقلی، ناچار از شناخت واقعی موضوع حکم است و تا تشخیص موضوع نداده باشد نمی‌تواند حکم شرع را به دست آورد، به‌ویژه در این عصر و زمان ما و در اعصار آینده که موضوعات تازه‌ای پدیدار خواهد شد.

به‌طورکلی، دو چیز در اینجا خیلی مهم است: یکی اینکه مسائل مستحدثه، موضوع‌شناسی بشود، دوم اینکه تمسک به عقل ناقص نشود. نمی‌شود درک شخصی را دلیل حکم شرعی بدانیم و الا فقه جدید پیدا می‌شود. مثلاً برخی گفته‌اند اگر کسی پسری را بیاورد و بزرگ کند، از باب لاحرج، به حکم عقل محرم می‌شود، درحالی‌که این به عقل ناقص است و ممکن است درک شخصی باشد و نمی‌تواند دلیل حکم شرعی باشد. اگر این‌طور باشد هر کسی به نحو خودش می‌تواند یک حکم شرعی را درست بکند و استنباط کند و فقه جدیدی پیدا می‌شود.

ما در فقه سنتی، اختیار را به موضوع‌شناسی دادیم نه به عقل خودمان و درک ناقصی که داریم. فقیه خودش باید متخصص در شناخت موضوع باشد و یا لااقل از متخصصان و کارشناسان موضوع‌شناسی کمک بگیرد. در فقه سنتی، بخشی است به‌عنوان موضوعات اجتهادی که فقیه باید در شناخت موضوع حکم، مجتهد باشد. در موضوع‌شناسی، گاهی اجتهاد در موضوع لازم است؛ یعنی مجتهد باید متخصص و کارشناس باشد و تا این‌گونه نباشد نمی‌تواند این موضوعات را تشخیص دهد.

فقه معاصر: باتوجه‌به بازگشت حجیت دلیل عقل به حجیت قطع ناشی از دلیل عقل و از طرفی، حجت قطع «شخصی» در دانش اصول، آیا این امر منجر به بی‌ضابطگی و تشتت در استدلال به دلیل عقل نمی‌گردد؟

شریعتمدار جزایری: اگر مقصود از عقل، عقل سالم و خالی از آلودگی‌های مادی باشد، این عقل باعث تشتت نیست؛ زیرا ما عقل سالم، کم داریم. آنچه مورد اتفاق است همین حسن عدل و قبح ظلم است که باعث تشتت و اختلاف نمی‌شود؛ اما اگر مقصود، درک و تشخیص هر انسان باشد ولو به عقل و درک ناقص خود، این امر قطعاً باعث تشتت است؛ نه تشتت تنها بلکه به تضاد و تناقض هم می‌کشد. اگر قرار باشد ما این عقل ناقص را دلیل بر حکم شرع قرار بدهیم تشتت که پیدا می‌کند که هیچ تضاد و تناقض هم پیدا می‌شود؛ حتی نسبت به یک فرد ممکن است امروز چیزی را تشخیص بدهد که حکم عقل است ولی فردا ضدونقیض آن را تشخیص بدهد و بگوید حکم خدا همین است؛ آن‌چنان که برای فقهای اهل‌سنت در طول تاریخ حتی در اعصار متقدم، شواهدی وجود دارد که احکامی را به‌صورت متناقض و متضاد مطرح می‌کردند. مصلا نسبت به یک نفر در دو زمان و یا نسبت به دو نفر در یک زمان، دو حکم متفاوت می‌کردند و هر دو را حکم عقل به‌حساب می‌آوردند، حالا یا به حکم عقل یا قیاس و استحسان یا مصالح مرسله و مانند آن.

روایاتی که از کشف گزاره‌های دینی توسط عقل نهی می‌کنند نیز ناظر بر همان عقول ناقص بشری است که اشاره کردیم که نمونه‌ای از آن ادله عقلی است که اهل‌سنت برای کشف حکم شرعی به آن استدلال می‌کنند مثل قیاس و استحسان و غیر اینها. خلاصه کلام اینکه آن عقلی  که دلیل بر حکم شرعی است، همان عقل سالم و خالی از آلودگی‌ها است؛ اما این عقول ناقصه ای که هر کسی از خواب بیدار شد بگوید حکم عقل همین است، معلوم است که نمی‌تواند دلیل بر حکم شرعی باشد.

رده‌های مرتبط