اشاره: حجتالاسلام دکتر مسعود راعی، دانشکده حقوق، الهیات و معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد است. او البته سالهاست که علاوه بر تدریس در دانشگاه، در حوزههای علمیه اصفهان نیز به تدریس فقه و دانشهای وابسته به آن میپردازد. از راعی، نزدیک به دویست مقاله علمی منتشر شده است. همین نکات او را یکی از بهترین افراد برای بحث از مزایای رقابتی فقه حقوق شهروندی شیعی در عرصه بینالملل قرار میدهد. یادداشت شفاهی اختصاصی این استاد حقوق بینالملل، در راستای بیان مزایای فقه حقوق شهروندی شیعی در عرصه بینالملل از نگاه شما میگذرد:
در ابتدای سخن، ذکر چند نکته لازم است:
نکته اول این است که فهم ما از حقوق بشر با حقوقِ شهروندی یا حقوقِ شهروند باید روشن شود. در خصوص نسبتِ این دو حوزه، به نظر میرسد حقوق شهروندی با رابطه تابعیت گره میخورد، درحالیکه حقوق بشر چنین ربطی را در خودش نمیبیند و لازم ندارد. ازاینجهت میتوانیم بین این دو تا فرق بگذاریم.
فرق دوم این است که بهتبع رابطه تابعیّت، متعهّد و به تعبیری طرفِ تکلیف آن در حقوق شهروندی، دولت است، آن هم یک دولت مشخص که وظیفه دارد در قبال شهروندانِ خودش، رفتارهای خاصی را شناسایی، اجرا و رعایت کند. منظور از رعایت این است که اگر این حقوق توسط کسی نقد شد، حاکمیّت ناقضین یا ناقض را تحتِ تعقیب قضایی قرار دهد.
اما در حقوق بشر، طرفِ تکلیف، دولت است، اما نه یک دولت خاص، بلکه همه دولتها ممکن است طرف تکلیف باشند و در مواردی هم شاید اصلاً طرفِ تکلیف خاصی دولت خاصی نباشد!
این فرقِ دوم البته خیلی پُررنگ نیست؛ ولی فرق اول، قابل تأمّل و توجه است.
بنابراین، هم حقوق بشر و هم حقوق شهروندی میتوانند مصادیقِ مشترک زیادی داشته باشند. پس از نظرِ مصداقی میتوانیم نسبت عام و خاص مِن وجه را داشته باشیم و همچنین از نظر مفهومی علیالقاعده، به تباین مفهومی نه تباین کلی بلکه تباین جزئی میرسیم.
نکته دوم این است که فلسفه وجودی حقوق بشر و حقوق شهروندی فلسفه حمایتی است، حمایت از کسانی که مشمول بهرهمندی از این حقوق میشوند؛ اگر بشر باشد، ابناء بشر و اگر شهروند باشد، شهروندان هر کشوری از این حقوق بهرهمند خواهند شد.
بعدازاین دو نکته مقدماتی، وارد اصل بحث میشویم تا در رویکرد رقابتی، وجهِ مایزِ این دو را پیدا کنیم. حالا که مشخص شد هر دو جنبه حمایتی دارند در عرصه بینالمللی این سؤال مطرح میشود که اصولاً چه فرقی بین این دو وجود دارد؟
میدانیم که حقوق بشر در عرصه بینالمللی، از یک سری حقوقی برخوردار میشود که بین حقوق و شهروند و حقوق شهروندی مشترک است؛ علاوه بر اینکه از یک سری حقوق داخلیِ هر کشور نیز برخوردار میشود. بهعنوانمثال، منهای مباحث فقهی حقوق بشر موجود، این حقوق به دلیل اینکه در قوانین کشور قرار میگیرد و مجلس قانونگذاری کشور آنها را شناسایی کرده و تصویب میکند، از ضمانت اجرا برخوردار میشود.
بنابراین، ویژگی حمایتی در این موارد، شکل و شمایل قانون به خود گرفتن است. البته اگر قوه مجریه نیز آییننامه اجرایی دیگری برای اجرای این حقوق در نظر بگیرد، این باز حمایت دیگری تلقی میشود.
همچنین وقتی دادگاهها افراد ناقض را تحت تعقیب قرار میدهند این راهکار حمایتی دیگری است و هنگامی که نهادهای غیردولتی و غیرحاکمیتی مطالبهگر این حقوق میشوند باز ویژگی دیگر حمایتی را از این حقوق مشاهده میکنیم.
اما چرا حمایت؟ به دلیل اینکه در حقوق شهروندی چون این افراد شهروند یک جامعه هستند و طبیعتاً شهروندان در برابر قانون یکساناند و یکسان نیز از حمایت قانون منتفع میشوند و علیالقاعده حاکمیت موظف است از شهروندان خودش حمایت بکند.
حال این دو را مقایسه میکنیم با آنچه که امروزه در فقه وجود دارد و ادبیات دینی به ما یاد میدهد. در کلام مولا امیرالمؤمنین(ع) اگر از آخر بخواهیم شروع بکنیم که چرا این افراد مورد حمایت قرار میگیرند و یا چرا باید این افراد مورد حمایت قرار بگیرند شاید اولین پاسخی که دریافت بکنیم این خواهد بود که مردم امانتهایی در دست حاکمیت هستند. مردم بهرسم امانت در اختیار حاکمیت قرار داده شده است و طبیعتاً حاکمیت پاسخگوی امانتی خواهد بود که در اختیارش قرار گرفته است. ازطرفی، در فقه یاد میگیریم که شرایط امانت، احکامِ امانت و آداب امانتداری چیست و این را هم میدانیم که خیانتدرامانت هم حرامِ مسلّم فقهی است.
پس اولین وجهِ مقارنهای در این قصه که بیانگر تفاوت راهبردی در واقع در نوعِ نگاه به شهروند است را اینجا ما مشاهده میکنیم که نگاه امانت محوری شکل میگیرد.
دومین نکته که در آموزش فقهی یاد میگیریم این است که حاکمیت، سِمَتی جز خدمتگزاری ندارد: «رئیس القوم خادمِهُم» در واقع شأن نزول و جایگاه فردی که ریاست یک جمعیتی را به عهده میگیرد چیزی نیست جز خدمتگزاری.
رسالت خدمتگزاری، رسالتی شرعی است، نه یک رسالتِ تشریفاتی و یا اعطایی و یا تمنّنی و تفضّلی.
سومین ویژگی که در فقه ما برای این بسته حمایتی در خصوص شهروند میبینیم آن است که وظیفه حاکمیّت علاوه بر خدمتکردن، بسترسازیهای لازم برای سعادتمندی است. این نکته کمی نیاز به توضیح دارد. حاکم جامعه اسلامی موظّف است بسترهای لازم برای رشد و تعالی سعادتِ مادی و معنوی، دنیوی و اُخروی را فراهم بکند.
البته این سخن به معنای اجبار افراد برای انجام یک رفتار خاص نیست و علیالقاعده مدّنظر ما هم نیست، بلکه آنچه مسلّم است ایجاد بسترهای لازم است. بسترهای لازم کاملاً بسترهایی حمایتی هستند. این بسترهای حمایتی آنگاه میتوانند ما را به سعادت برسانند که تضمینکننده و تأمینکننده حقوق بنیادین افراد در یک جامعه باشد، مثلاً: حقّ بر امنیت، یکی از حقوق شهروندی است. اگر امنیت نباشد اصولاً سایه حقوق هم معنای روشنی نخواهد داشت. مولا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: دو نعمت است که مردم قدر آن را نمیدانند و جایگاه آن را شاید درک نکنند مگر اینکه آنها را از دست بدهند. یکی از آنها، نعمتِ امنیت است.
پس در راستای بسترسازیهای سعادتبخش و سعادت آفرین، رسالتِ تضمین حقوق شهروندی معنا و مفهوم پیدا میکند.
نکته بعد این است که در نگاهِ فقه، شهروندان قبل از آنکه شهروند باشند بندگان خدا هستند. دلیل این سخن، عبارتی است که ما در تشهد نماز ابراز میکنیم: «أشهَدُ أنَّ محمَّداً عبدهُ و رَسولُه(ص)»، شهادت به عبد بودن نبی مکرّم اسلام و بعد شهادت به رسول بودن او. پس افراد قبل از آنکه شهروند باشند بندگان خدا هستند و بندگان خدا واجب التعظیم و واجب التکریم هستند؛ چون مخلوقِ الهیاند «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»؛ بندگان خدا را خود خداوند تکریم کرده است. پس بهطریقاولی هرکسی که کار خدایی بخواهد انجام بدهد وظیفه تکریم دارد.
و ازآنجاکه در نگاه اسلامی، انسان بهعنوان خلیفة ﷲ تعریف میشود پس هرکسی که قرار است کار خدایی دررابطهبا بندگان خداوند انجام بدهد، وظیفه دارد بندگان خداوند را تکریم و احترام بکند و این دیگر ارتباطی به حتی رابطه تابعیّت هم ندارد.
قرآن کریم در اینجا یک آموزهای به ما یاد میدهد: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها…». ادبیات قرآنی وجوب دفاع حتی دفاعِ نظامی را برای حمایت از این دسته از انسانها که قرآن کریم از آنها تعبیر به مستضعف میکند واجب شمرده شده است «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ».
اگر این در حدِ یک وجوب عینی مسلّم از نظر شخصی شناسایی نشود حداقل آن است که ارشاد به یک امر مطلوب است و میتواند بهعنوان یک امر مستحب تلقّی شود.
مورد بعدی نامه ۵۳ امام به مالکاشتر است که در آنجا امام(ع) رابطه تابعیّت را کلاً کنار میگذارد و همه مردم را بهگونهای دیگری برای مالک بهعنوان مالک مصر ترسیم میکند. «النَّاسُ صِنْفَانِ: إمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّينِ، أو نَظِيرٌ لَک فِی الْخَلْقِ، یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَل» اینهایی که مالک شما برای آنها میخواهید حکومت کنید، اینها را به تابعیتشان نگاه نکن، بلکه اینها دو گروه هستند که شما با آنها مواجه خواهید شد: یا از نظر ایمانی مثل شما هستند و یا از نظرِ قیافه مانند شما هستند و هرکدام که باشد طبیعتاً شما وظیفه تکریم آنها را به عهده خواهید داشت!
محور بعدی اخوت اسلامی و اُخوت دینی است «فَأصلِح ذاتَ بینَ أخوَیکُم»، تکلیف به اصلاح ذات بینی که وجود دارد، اصل ذات بین نه در معنای خاص کلمه که أقربا باشند یا صلهرحم بلکه در معنای عام کلمه که «المؤمنون إخوةً» (مؤمنین همه با هم برادر هستند و در دنیای برادری، رسمِ حمایت بهعنوان یک رسمِ عرفی پذیرفته شده که شارع نیز آن را تأیید کرده است) مورد قبول و پذیرش است.
دراینجا نکتهای که باید اضافه کنیم این است که در نگاه آموزهها و انگارههای فقهی ما، بحثِ حمایت با ادبیات زیباتری ترسیم شده است. در حقوق بشر آنچه اتفاق افتاده حمایت است. حمایت در حوزههای پیشگفته که عرض کردم؛ ولی در آموزههای دینی ما یک گام جلو میرویم و آن بحث، محبّت است: «و محبّة لکم» که در نامه ۵۳ است.
البته در جاهای مختلف نهجالبلاغه، مولا امیرالمؤمنین(ع) به این نکته اشاره میکنند؛ ولی در نامه ۵۳ این موضوع خیلی برجستهتر تبیین شده است. واژه محبّت آنگاه معنا پیدا میکند که انسان، خیرخواه، غمخوار و دردآشنای طرف باشد. اگر من بخواهم همه این حرفها را جمع بکنم اینگونه خواهم گفت که ویژگی مهمی که فارغ دو حوزه حقوق بشر و فقه خواهد بود، اولاً: اینکه حقوق بشر اسلامی همه افراد را پوشش میدهد اعم از اینکه هم کیش باشند یا نباشند و ثانیاً فراتر از حمایت، محبّت است که به همه محبّت بکن و بعد از محبّت بحثِ «والتکرم بهم»، در واقع لطف و تکریم و تعظیم و شأنیّت و آن احترامی که شهروندان باید دریافت بکنند! این خیلی فراتر از آن کرامتی است که امروزه در ادبیات حقوق بشری و شهروندی مطرح شده است.
محور بعدی هم «وَ أنصِفِ ﷲ» است. که باز در کلام امام در نامه ۵۳ مطرح شده است که نَصَفَ و انصاف میتواند یک عنصر مترقّی در تنظیم روابط دولت و ملت باشد و میتواند بهخوبی ابعادِ فراتر از حمایت، خیرخواهی، دلسوزی، همراهی و در واقع خود را بهجای طرف گذاشتن را تجلّی ببخشد.
به همین دلیل است که امام(ع) وقتی با یک شهروندی مواجه میشود که شوهرش در میدان جنگ شهید شده است و خانم هم برای تأمین معاش بهزحمت افتاده است، برای این خانم و بچههای این خانم همه اقدامات حمایتی لازم را انجام میدهد و بعد هم صورت مبارک خودش را در برابر آتش میگیرد و ادبیاتی را مطرح میکند که هرگز حقوق بشر امروزی آن را تجربه نکرده است.
//////////////////
این گفت وگو، بخشی از مجله الکترونیکی «مبادی فقه حقوق شهروندی» است که با همکاری سایت شبکه اجتهاد تولید شده است.