حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد عمومی، مدیر مدرسه عالی فقه دارالهدی:

پرونده مبادی فقه اخلاق/اقتباسی

در معنای اول، فقه اخلاق، یک علم جدید نیست و اصلاً با یک دانش جدیدی روبه‌رو نیستیم. ما در واقع با همان فقه دقیقِ جواهریِ مصطلح خودمان سروکار داریم که این میراث بسیار بسیار گران‌بهای بزرگان ما است و خون‌دل‌ها برایش خورده‌اند. یک گنجینه بسیار بسیار ارزشمند و غنی با روش استنباط بسیار دقیق در اختیار ما است. علت طرح این واژه، در واقع توجه دادن همگان هست به اینکه ما یک محدوده بسیار گسترده‌ای از موضوعات داریم که رنگ اخلاقی دارند و به‌شدت مورد ابتلای مردم هستند و درعین‌حال، حکم فقهی‌شان دقیقاً تبیین نشده است؛ به تعبیر دیگر، ما در موضع پرسشگر ایستاده‌ایم و از حضرات مراجع و فقها و بزرگانمان سؤال می‌کنیم.

فهرست مطالب

اشاره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد عمومی در سال ۱۳۴۳ در اصفهان متولد شد. وی از سال ۱۳۶۱ تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. برای ادامه تحصیل در سال ۱۳۷۴ به قم مهاجرت کرد و پیوسته در درس خارج آیت‌ﷲ‌العظمی بهجت حضور یافت. موفقیت در آزمون علمی مجلس خبرگان برای احراز اجتهاد در فقه و اصول در سال ۱۳۸۵ از سوابق درخشان علمی او محسوب می‌شود. بیش از ۱۸ سال سابقه تدریس در حوزه و برخی مؤسسات آموزش عالی، همکاری علمی پژوهشی با مرکز تحقیقات فقهی قوه قضائیه، پژوهشکده باقرالعلوم(ع) و همچنین همکاری علمی با صدا و سیما در تهیه برنامه‌های قرآنی سوابق علمی وی را درخشان‌تر کرده است. حجت‌الاسلام عمومی به مدت دو سال ریاست مؤسسه فرهنگی دارالهدی و بعد از آن از سال ۱۳۸۹ ریاست مدرسه عالی فقه و اخلاق وابسته به بنیاد هاد را در کارنامه علمی اجرایی خود دارد. توانایی ایشان در دو عرصه علم و اخلاق باعث شد در زمینه فقه اخلاق گفت و گویی با ایشان ترتیب دهیم که حاصل آن، تقدیم می‌شود:

محور این گفت‌وگو، فقه‌الاخلاق است. فقه‌الاخلاق، اصطلاحی است که کمتر بر سر زبان‌ها بوده است؛ لذا لطفاً ابتدا درباره فقه‌الاخلاق توضیحی بفرمایید.

عمومی: همان‌طور که از نوع ترکیب فقه‌الاخلاق پیدا است، به‌صورت مضاف و مضاف الیه به کار می‌رود. این واژه، سابقه زیادی در کاربرد ندارد. یکی از آسیب‌ها و آفاتی که گاهی در مباحث علمی، مخصوصاً در زمینه علوم‌انسانی وجود دارد، این است که گاهی معنای واژه‌ها در اثر فقدان یک تعریف دقیق یا تعیین مراد از آن، گرفتار فراز و نشیب و آشفتگی می‌شود. در بحث فقه اخلاق، دو معنا می‌تواند بیشتر مورد توجه باشد؛ یک معنای سومی هم بعضی از معاصران مطرح کرده‌اند که فعلاً به آن نمی‌پردازیم. از دو معنایی که مهم‌تر است یکی از معانی، فقه اخلاقی است که در کنار سایر ابواب فقهی در نظر گرفته می‌شود. عزیزانی که با فقه آشنا هستند، می‌دانند که در فقه، ابواب مختلفی داریم؛ مثل باب طهارت، باب صلاة داریم، باب زکات و حج و امثال اینها که گاهی به این شکل از اینها نام برده می‌شود؛ مثلاً فقهِ صلاة، فقهِ طهارة، فقهِ قضا، فقهِ دیات و از جمله فقهِ اخلاق. این، یکی از معانی است که همین‌جا مقداری توضیح می‌دهیم.

کسانی که با فقه آشنا هستند، می‌دانند در بخش عظیمی از فقه، موضوع بحث، افعال اختیاری مکلفین در صلاة، طهارة، زکاة، حج و امثال این است. در این مباحث، حکم فقهی بعضی از افعال اختیاری انسان را بیان می‌کنیم. در این معنای از فقه اخلاق، حکم فقهی آن دسته از افعال اختیاری که یک صبغه و رنگ اخلاقی دارند بیان می‌شود؛ از این رو، این باب از ابواب فقه می‌شود «فقه اخلاق»، در کنار سایر ابواب فقهی. این، یک معنای فقه اخلاق است که روش بحث در آن به طور عمده همان روش رایج و بسیار دقیقِ موجود در فقه احکام است.

یک معنای دوم هم در باب فقه اخلاق مدنظر هست که بعضی از پژوهشگران، این معنا را دنبال می‌کنند و آن، عبارت است از استنباط فقیهانه موضوعات و مسائل اخلاقی از منابع دینی؛ به تعبیر دیگر، استنباط روشمند گزاره‌های اخلاقی از منابع دینی.

در معنای اول، استنباط حکم فقهی موضوعات اخلاقی مدنظر است؛ ولی در معنای دوم، استنباط روشمند گزاره‌های اخلاقی در نظر است که در ضمنِ بحث باید بیشتر شکافته و باز بشود تا کاملاً دو موضوع، مرزبندی و از همدیگر تفکیک بشوند و در هر گفتار یا نوشتاری معلوم باشد که کدام معنا را اراده می‌کنیم؛ به دلیل اینکه این دو معنا تفاوت‌هایی با هم دارند که اگر این تفاوت‌ها لحاظ نشود، مباحث علمی، به مشکل برمی‌خورد. این یک بیان اجمالی دو واژه و دو تعریف.

اصطلاحات، مقداری فنی و تخصصی شد؛ لذا مناسب است لطف بفرمایید و با ذکر نمونه‌هایی، این دو معنا را از هم بیشتر تفکیک کنید تا برای خواننده‌ها بیشتر واضح بشود. در ضمن بفرمایید پیشینه فقه اخلاق به کجا بر می‌گردد؟

عمومی: عرض شد که خود واژه فقه اخلاق، سابقه کاربرد دیرینه‌ای ندارد و ترکیب نسبتاً جدیدی است؛ ولی از جهت نوع مباحثی که مطرح شده، اجمالاً در آثار بزرگان گذشته، نمونه‌هایی را می‌توان یافت؛ گرچه خیلی فراوان نیست. مثلاً در فقه اخلاق اولی که به کار بردیم، استنباط حکم فقهی موضوعات اخلاقی را در بعضی آثار مرحوم فیض کاشانی می‌توانیم ببینیم. در وسایل الشیعه در کتاب جهاد نفس، این مطلب خیلی بارز است. عزیزانی که با وسائل‌الشیعه آشنا هستند، می‌دانند عنوان ابوابی که مرحوم صاحب وسائل به کار برده‌اند، بیانگر حکمی است که به نظر ایشان از آن استفاده شده است. در باب موضوعات اخلاقی ایشان در کتاب جهاد نفس ایشان همین تعبیر را به کار برده‌اند؛ مثلاً باب وجوب جهاد نفس، باب وجوب حسن‌ظن به خدا… . اگر احکامی مثل وجوب، حرمت، کراهت بر سر موضوعاتی اخلاقی آمد، در واقع، نشان‌دهنده یک نگاه فقهی به موضوعات اخلاقی است.

اما درباره فقه اخلاق به معنای استنباط روشمند گزاره‌های اخلاقی باید گفت: در بین آثار بزرگان، پرداختن به آیات و روایات اخلاقی، کم‌وبیش دیده می‌شود؛ به‌ویژه در آثار کسانی که روش مباحث اخلاقی‌شان، روش نقلی یا روش تلفیقی است؛ لکن دقت‌های فقیهانه که ما در مباحث فقه معمولمان داریم، کمتر در این مباحث به چشم می‌خورد؛ مانند دقت‌های سندی، دقت در تک‌تک واژه‌ها و ترکیب‌ها و مدالیل الفاظ و نسبت آن با ادلۀ عقلی، سیرۀ عقلاً و مانند آن.

چگونه می‌توان موضوعات این دو را از هم تفکیک کرد؟

عمومی: پیش از پاسخ، باید از خوانندگان عذرخواهی کرد به دلیل اینکه بحث به جهت دقت علمی که دارد، شاید خسته‌کننده باشد؛ ولی ناگزیر باید به آن بپردازیم. ما در معنای اول، وقتی می‌گوییم استنباط حکم فقهی موضوعات اخلاقی، باید تعریف دقیقی از موضوعات اخلاقی داشته باشیم. وقتی می‌گوییم استنباط حکم فقهی، افعال اختیاری موضوع است. این افعال اختیاری، ممکن است افعال اختیاری مربوط به قلب باشد که اصطلاحاً از آن به افعال جوانحی یا افعال قلبی تعبیر می‌شود و یا مربوط به رفتارهای ما است که تعبیر می‌شود به رفتارهای جوارحی. در حیطه افعال جوانحی باید عرض کنیم بعضی از چیزهایی که در قلب ما می‌گذرد، افعالی است که تحت اختیار ما است و به همین دلیل، موضوع علم فقه خواهد بود. موضوعات اخلاقی نیز گاهی افعال جوانحی و تحت اختیار است؛ لیکن نه همه افعال جوانحی اختیاری؛ چون بخشی از آن مربوط به بحث اعتقاد خواهد بود و موضوع فقه عقائد است و در عرض فقه اخلاق. در فقه اخلاق، صبغه و رنگ اخلاقی، وجود دارد و مربوط به حیطه فضائل و رذائل می‌شود. این مربوط به افعال جوانحی.

اما در افعال جوارحی هم هر نوع فعلی مورد بحث ما نیست. البته با یک نگاه کلان، کل مباحث دینی از رنگ اخلاقی خالی نیست؛ ولی در اینجا منظور، آن دسته از افعال اختیاری است که یکی از این دو ویژگی را دارد؛ یا نشئت‌گرفته از بعضی فضائل و رذائل‌اند؛ یعنی یک رذیله یا یک فضیلت اخلاقی باعث صدور این فعل شده است و یا زمینه پیدایش یک فضیلت یا رذیلت اخلاقی به‌حساب می‌آیند.

براین‌اساس، رفتارها و افعال جوارحی، ازآن‌رو که اختیاری هستند، در حیطه فقه بررسی می‌شوند و با این ویژگی که دارند، رنگ و صبغه اخلاقی دارند؛ بنابراین تحت این تعریف می‌گنجد که همان استنباط حکم فقهی موضوعات اخلاقی است؛ بنابراین موضوع اخلاقی دو حالت دارد؛ یا مربوط به حیطه قلب و جوانح است، یا مربوط به حیطه رفتارها است. در حیطه قلب و جوانح، مربوط به فضائل و رذائل و در حیطۀ رفتارها هم مربوط به رفتارهایی است که یا از فضیلت و رذیلتی نشئت گرفته‌اند یا باعث پیدایش فضیلت یا رذیلت می‌شوند.

برای مثال، فرض کنید اصل حسد، خارج از اختیار ما است؛ لذا خود حسد از حیطۀ بحث، بیرون است؛ اما اگر این حسد، باعث بروز رفتارهایی مثل بدگویی یا رفتار دیگری شد، این رفتار ازآن‌رو که نشئت‌گرفته از یک رذیلت اخلاقی است، در حیطۀ بحث ما است و چون تحت اختیار ما هم هست، از احکامش بحث می‌کنیم. در رفتارهای ناشی از تکبر، بخل و مانند آن هم همین‌گونه است و می‌توان فهرست مفصلی از موضوعات اخلاقی ارائه کرد که نیازمند استنباط حکم فقهی آن است.

اگر ممکن است بفرمایید این موارد آیا در کتب علمای ما نمونه دارد یا نه؟

عمومی: به این معنا، نمونه‌هایی داریم؛ برای مثال در کتاب مکاسب در باب غیبت، مرحوم شیخ انصاری یا بزرگان دیگر، احکام فقهی غیبت را بحث کرده‌اند. این دقیقاً نمونه‌ای است از مباحث فقه اخلاق به معنای اول. غیبت به هر دو معنایی که مطرح شده – «ذکرک اخاک بما یکرهه» یا به معنای «هتک ستر مؤمن…» – فعل اختیاری است. این فعل اختیاری، موضوع فقه قرار می‌گیرد و احکامش بررسی می‌شود. بحث کذب یا نمیمه (سخن‌چینی) را نیز بحث کرده‌اند. در باب حسد، در کتاب رسائل در حدیث رفع، فی‌الجمله اشاره‌ای کرده‌اند؛ ولی وارد مباحث گسترده فقهی‌اش نشده‌اند.

موضوعات فراوانی ازاین‌دست داریم که به معنای اول، حکم فقهی‌شان به شیوۀ اجتهادی، بررسی نشده است. بعضی از سنخ افعال جوارحی و بعضی از سنخ افعال جوانحی است. فرض کنید در باب قضای حاجت مؤمن، اینکه قضای حاجت مؤمن که یک فعل اختیاری ما است، از جهت فقهی، دقیقاً چه حکمی دارد. بنده که خیلی برخورد نکردم به این مسئله. ممکن است بعضی جاها به لوازمش اشاره‌ای شده باشد؛ ولی دقیقاً آیا قضای حاجت مؤمن، واجب است یا مستحب؟ کجاها واجب است و کجاها مستحب؟ یا حکم فقهی رد حاجت مؤمن. فرض کنید فردی کنار خیابان ایستاده و می‌گوید من را برسان و من اعتنا نکنم، حکم فقهی‌اش چیست؟ حرمت است یا کراهت؟ آیا اینها باید از جهت عنوان دیگری که بر آن طاری و عارض است، بررسی بشود یا خود این عنوان اختیاری است؟

مثال دیگر اینکه حکم فقهی افشای سرّ مؤمن چیست؟ آیا من سرّ مؤمن را می‌توانم افشا بکنم؟ همچنین حدومرز اسراف و تبذیر چیست؟ آیا اسراف مکروه هم داریم یا هر نوع اسرافی حرام است؟ دقیقاً حد و مرزش چگونه است؟ اتلاف عمر و وقت از جهت فقهی چه حکمی دارد؟ اینها نمونه‌هایی است که بررسی حکم فقهی‌شان، وظیفه فقه اخلاق به معنای اول است.

اما نمونه‌هایی از مسائل فقه اخلاق به معنای دوم. عرض کردیم معنای دوم، عبارت است از: استنباط روشمند گزاره‌های اخلاقی از منابع معتبر دینی. شاید این سؤال مطرح باشد که آیا در فضائل اخلاقی، ترتبی داریم یا نه؟ با این توضیح که اگر در نظام اخلاقی الهی و بُعد اسلامی بخواهید مزین به فضائل اخلاقی بشوید باید استنباط شود که اول باید به فلان فضیلت اخلاقی بپردازید. سپس فلان فضیلت و… .

یا اینکه ارتباط میان این فضائل اخلاقی چگونه است؟ علائم و نشانه‌هایشان چیست؟ راه‌های کسبشان چیست؟ اینکه مثلاً در روایات ما فرمودند: «اگر حلیم نبودید، رفتار حلیمانه از خودتان نشان بدهید و خود را به حلم وادارید»، چه چیزی برای پیداشدن صفت حلم مؤثر است؟ تبیین دقیق اینکه زهد چیست و جایگاهش نسبت به دیگر فضائل اخلاقی کجاست؟ صبر، جایگاهش کجاست.

در بخش رذائل هم همین‌طور؛ حسد مهم‌تر است یا کبر؟ کدامش بیشتر به انسان آسیب می‌زند و درمان آن، مقدم است؟ و امثال این نوع مسائل که باز دامنه‌اش بسیار بسیار گسترده است. به تعبیر دیگر، در واقع، هدف در معنای دوم، استنباط و استخراج یک نظام اخلاقی جامع از متون دینی است که در آن، دقیقاً تمام موضوعات اخلاقی، سر جای خودشان بنشینند، ارتباط‌هایشان کاملاً با یکدیگر تبیین و بررسی بشود، تقدیم و تأخیری اگر دارند، شناسایی بشوند. کار بسیار بسیار سنگین و مهمی است که باید انجام بشود.

البته مسائل گوناگونی از شاخه‌های مختلف مباحث اخلاقی در فقه اخلاق به معنای دوم می‌گنجد که بیان آن، از حوصلۀ این گفت‌وگو و مبنای نشریه بر اختصار، خارج است.

در هر دو تعریف، محمولی که بر موضوعات بار می‌شود چیست؟ برای مثال، در تعریف اول، آیا محمولی که بر موضوعات حمل می‌شود، همان احکام خمسه است؟

عمومی: در معنای اول، محمول، دقیقاً احکام خمسه تکلیفی است و در معنای دوم، مختلف است.

یعنی محمول بعضی از آن‌ها احکام خمسه است؟

عمومی: نه احکام خمسه در معنای دوم نیست. در معنای دوم، فقه اخلاق، اصلاً وظیفۀ تبیین حکم تکلیفی به معنای فقهی را ندارد؛ بلکه عهده‌دارش، معنای اول فقه اخلاق است.

آیا می‌توان گفت که بیشتر، مفردات را تبیین می‌کند؟ برای مثال زهد را تبیین می‌کند، نه اینکه بگوید زهد واجب است یا مستحب؟

عمومی: بله؛ صحبت از تبیین خودش و ارتباطش، شرایطش، مقدماتش و نتایجش است؛ مثلاً تنظیم روایات زیبایی که در مورد آثار زهد است. یا اینکه زهد چه ارتباطی با یقین دارد؛ زیرا روایت داریم که مبنای زهد، یقین است. یا سؤالات و تعارضات آن بررسی شود. ما فراوان در روایات داریم که صیغه افعل تفضیل به‌کاررفته است؛ مانند أحسن الأعمال، أفضل الأعمال، خیرالأعمال و امثال اینها. خوب باید تبیین شود که اینها چه ارتباطی با هم دیگر دارند؟ بهترین صفت برای مؤمن چیست؟ بهترین رفتار و فعل چه چیزی است؟ اینها معنای دوم است.

با این توضیحی که دربارۀ معنای دوم ارائه فرمودید، اگر کمی پا را از اخلاق فراتر بگذاریم، به این معنا که اگر نظام اخلاقی باشد، بعضی مواقع زمینه‌های آن، اعتقادی است و اگر قرار باشد نظام جامع اخلاقی را تعریف بکنیم، بعضی مواقع ارتباط تنگاتنگی با یک بحث اعتقادی دارد و لازم است آن را هم بررسی بکنیم. آیا این موارد را می‌توان در فقه اخلاق به معنای دوم گنجاند؟ مثلاً به شخص بگوید که برای حسن‌ظن به خدا، باید مباحث توحید هم تکمیل شده باشد؟

عمومی: در این حد، می‌گنجد. فرض کنید در روایت از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است: «کیف یزهد فی الدّنیا من لا یعرف قدر الآخرة» شناخت قدر آخرت، یک بحث اعتقادی است. می‌فرمایند: «چگونه ممکن است کسی زهد به دنیا پیدا کند؛ در حالی که آخرت را نشناخته است؟» در این حد، یعنی تبیین این روابط، در این علم می‌گنجد؛ اما تبیین اینکه مباحث آخرت چیست، باید در مباحث اعتقادی بحث بشود. بله؛ این که ما یک بحث دیگری باید داشته باشیم که همان معنای جامع تفقه در دین است که اگر تفقه در دین مطرح شد، آن وقت ابعادی خواهد داشت؛ یک بخش، بُعد اعتقادی و یک بخش، بحث احکامی و یک بخش، مربوط به مباحث اخلاقی است؛ ولی اگر به شکل علمی بخواهیم عرض بکنیم، خیلی از مباحث اعتقادی به‌صورت اصول موضوعه برای این بحث مطرح می‌شوند؛ مثلاً در همین مباحث حتماً اگر وارد شدید در فقه اخلاق به معنای دوم، یکی از موضوعات مهمی که باید تبیین بکنید و یکی از مباحث، مبانی است. این مبانی، بخشی از آن مبانی هستی‌شناسی است، بعضی از آن، مبانی انسان‌شناسی است، بعضی مبانی جامعه‌شناختی است. اینها به‌عنوان پیش‌فرض در جای دیگری لازم است تبیین بشود و بعد در این مباحث علمی شما بتوانید از مبانی و پیش‌فرض استفاده بکنید.

رابطه فقه‌الاخلاق و فقه التربیت که آن هم به‌تازگی بیشتر مطرح شده است چیست؟

عمومی: فقه تربیت، در کنار اخلاق به معنای اول قرار می‌گیرد و نه در کنار معنای دوم. البته باید گفت که بعضی از این موارد، تابع قرارداد است؛ یعنی اگر شما استخراج نظام تربیتی از منابع دینی مدنظرتان بود، دوباره در فقه تربیت، ممکن است شما بگویید دو معنا متصور است؛ ولی آنچه که بعضی‌ها نوشتند – مثل اثر جناب آقای اعرافی- بیشتر تأکید بر معنای اول است.

در فقه تربیت هم همین مراد است؛ یعنی استنباط حکم فقهی مباحث تربیتی؛ برای مثال، آیا بر پدر و مادر واجب است بچه‌هایشان را مدرسه بگذارند یا نه؟ والدین در برابر تربیت فرزندان خود از لحاظ فقهی چه تکالیفی دارند؟ و امثال آن. این، فقه به معنای اول است. البته مباحث خیلی دامنه‌دار است که اصلاً تربیت و اخلاق چقدر قابل‌تفکیک است.

این سؤال پیش می‌آید که با این دو معنا، آیا دو فضای کاملاً متفاوت داریم و با دو علم جدید روبه‌رو هستیم، یا اینکه این دو، شاخه‌های یک علم هستند؟

عمومی: در معنای اول، فقه اخلاق، یك علم جدید نیست و اصلاً با یك دانش جدیدی روبه‌رو نیستیم. ما در واقع با همان فقه دقیقِ جواهریِ مصطلح خودمان سر و كار داریم كه این میراث بسیار بسیار گران‌بهای بزرگان ما است و خون‌دل‌ها برایش خورده‌اند. یك گنجینه بسیار بسیار ارزشمند و غنی با روش استنباط بسیار دقیق در اختیار ما است. علت طرح این واژه، در واقع توجه دادن همگان هست به اینكه ما یك محدوده بسیار گسترده‌ای از موضوعات داریم كه رنگ اخلاقی دارند و به‌شدت مورد ابتلای مردم هستند و درعین‌حال، حكم فقهی‌شان دقیقاً تبیین نشده است؛ به تعبیر دیگر، ما در موضع پرسشگر ایستاده‌ایم و از حضرات مراجع و فقها و بزرگانمان سؤال می‌کنیم.

البته باید عرض کنم در میان استفتائات بزرگان و علما، به نمونه‌هایی برخورد می‌کنید؛ ولی اینکه مثلاً در دروس خارج حوزه رسماً این نوع موضوعات مورد بحث قرار گیرد-جز مباحثی مثل غیبت که در مکاسب آمده یا کذب و بعضی مباحث این‌چنینی- خیلی از آن‌ها را نداریم؛ بنابراین با علم جدیدی روبه‌رو نیستیم.

اگر کسی سؤال کند که ضرورتش چیست؟ ضرورتش همین است که عرض کردیم. موضوعاتی که تمام از یک جهت اختیاری است؛ لذا حکم فقهی نیاز دارد و ازیک‌طرف رنگ اخلاقی دارد. حالا شما اگر به اهمیت مباحث اخلاقی و جایگاهش در زندگی توجه کردید، طبیعتاً اهمیت این مباحث معلوم می‌شود که اگر از مباحث طهارت و نجاست و بیع و شراء، مباحث خیارات و اینها اهم نباشد، حداقلش این است که به همان اندازه، قابل طرح است.

اما در معنای دوم، ممکن است بگوییم به این معنا، با یک علم جدیدی روبه‌رو هستیم و ضرورتش ضرورت بسیار بسیار جدی است؛ هم از جهت نظری و هم از نظر عملی.

علم جدیدی است یا اینکه علمی است که تا حالا اسمش بوده؛ ولی محتوایش با این روش و منطق نبوده است؟

عمومی: متأسفانه باید بگوییم نه. محتوایش را هم به این شکلی که انتظار می‌رود، نداریم. علم اخلاق داشتیم؛ اما وقتی مراجعه می‌کنیم، یا با گرایش‌های اخلاق فلسفی روبه‌رو هستیم که اصلاً با متون دینی و روایت، کاری ندارد، یا با گرایش‌های نقلی روبه‌رو هستیم که عمدتاً به نقل پرداخته‌اند و استنباط فقیهانه و دقت‌های مربوطه در آن نشده است.

در روش‌های تلفیقی هم شما می‌بینید که اشاره به آیات و روایات شده است؛ اما همان‌طور که قبلاً عرض کردم، موشکافی‌های دقیق در آن نیست که تک‌تک روایات از جهت سند، بررسی شود و بعد از جهت محتوا، ترکیبات و الفاظ بخواهید بحث بکنید؛ لذا به این معنا، ابایی نداریم که بگوییم یک علم جدیدی است. ما از جهت نظری اگر بخواهیم یک تصویر جامعی از دین ارائه بدهیم، ناگزیر باید از مباحث اخلاقی یک تصویر منسجم و نظام‌مندی داشته باشیم؛ بنابراین باید حتماً به فقه اخلاق به معنای دوم بپردازیم. اگر بخواهیم مباحثات علمی در سطح دنیا داشته باشیم، حتماً باید یک تصویری از نظام اخلاقی اسلام داشته باشیم. باتوجه‌به اینکه در دنیا الآن مباحث اخلاقی مفصل و جدی مطرح است و مباحث و پرسش‌های خیلی‌خیلیسگسترده‌ای ارائه می‌شود، طبیعتاً ما هم باید یک تصویری از نظام اخلاقی اسلام داشته باشیم و با استنباط روشمند از منابع معتبر دینی به این پرسش‌ها پاسخ دهیم.

منبع: خُلُق.

رده‌های مرتبط