حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد عمومی، در گفتگوی اختصاصی با فقه معاصر:

در فقه تربیت دو معنا مورد بررسی قرار گرفت. معنای اول، استنباط حکم فقهی موضوعات تربیتی است و معنای دوم، نگاه اجتهادی به امر تربیت در ساحت‌های متعدد خودش که بُعد فقهی هم جزئی از این مجموعه را تشکیل می‌دهد. برای فرار از اشتراک لفظی می‌توان معنای اول را فقه تربیت نامید و معنای دوم را به‌عنوان تربیت اجتهادی مطرح کرد.

اشاره: فقه تربیت، از همان زمانی که به‌عنوان یک باب فقهی مطرح شد، ابهامات زیادی را همراه خود داشت؛ اینکه تفاوت آن با فقه اخلاق چیست؟ تفاوت آن با دانش تربیت چیست؟ آیا مراد از تربیت، تربیت در آموزش‌وپرورش است یا اینکه تربیت عمومی انسان‌ها نیز مد نظر است؟ علاوه بر این پرسش‌ها، این باب فقهی، طبیعتاً مبانی و پیشفرضهایی را نیز همراه خود دارد که در استنباط احکام آن تأثیرگذارند. حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عمومی که پس از سال‌ها شاگردی در محضر اساتیدی همچون مرحوم آیت‌ﷲ ناصری، مدرسه فقهی دارالهدی را با تمرکز بر فقه اخلاق و فقه تربیت در قم راه اندازی کرده است، در این گفتگوی اختصاصی، به بیان این پیشفرضها پرداخت. او البته در ابتدا مراد از فقه تربیت را به دقت تبیین کرد و اینکه فقه تربیت با تربیت اجتهادی متفاوت است. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، در پی می‌آید:

 

فقه معاصر: مراد از فقه تربیت چیست؟ آیا به معنای بررسی گزاره‌های تربیتی است یا رویکرد تربیت نسبت به کل دین؟ در صورت دوم، آیا به‌صورت یک باب فقهی، قابل طرح است؟

عمومی: در تعریف فقه تربیت و همچنین فقه اخلاق، ما دو رویکرد عمده و اساسی داریم. گرچه ممکن است رویکردهای دیگری هم مطرح باشد اما دو رویکرد از بین همه رویکردها اساسی‌تر است.

یک معنا در فقه تربیت این است که ما درصدد استنباط حکم فقهی موضوعات تربیتی باشیم. ما فهرستی از پرسش‌هایی که در باب تربیت مطرح است را تهیه کنیم و بعد با همین روش معهود و رایجی که در فقه احکام در حوزه‌ها داریم و به تعبیری همان فقه جواهری، به استنباط حکمِ فقهیِ موضوعاتِ تربیتی بپردازیم. خروجی این کار، مجموعه‌ای از احکام تکلیفیه خمسه خواهد بود؛ حالا اینکه احکام وضعیه هم دارد یا خیر باید جداگانه بحث شود.

اما معنای دوم این است که ما نسبت به کل مسائل تربیتی که لزوماً از احکام خمسه تکلیفیه هم نیست، از نگاه دین با روش اجتهادی برخورد کنیم. حاصل چنین تلاش علمی، لزوماً گزاره‌های فقهی نخواهد بود. ممکن است ما در مورد روش‌ها، آسیب‌ها و مراحل تربیت بحث کنیم ولی این شیوه و روش اجتهادی است؛ یعنی منطق استنباطِ ویژة خودش را دارد که این منطق استنباط یا روش اجتهادی که بر اساس اصول است، به دانشی شبیه به دانش اصول فقه به نام «اصول فقه تربیت» نیز احتیاج دارد که در بسیاری از مسائلش مخصوصاً در مباحث الفاظ با اصول فقه رایج، اشتراکات فراوانی دارد و درعین‌حال در برخی از مباحث هم تفاوت‌هایی خواهد داشت. البته ما فعلاً دانش مدّونی تحت عنوان اصول فقه تربیت نداریم کمااینکه خود فقه تربیت هم با اینکه زحماتی در مورد آن کشیده شده، به‌صورت یک مجموعه کامل و مدوّن ندارد و هنوز در ابتدای راه هست.

پس در فقه تربیت دو معنا مورد بررسی قرار گرفت. معنای اول، استنباط حکم فقهی موضوعات تربیتی است و معنای دوم، نگاه اجتهادی به امر تربیت در ساحت‌های متعدد خودش که بُعد فقهی هم جزئی از این مجموعه را تشکیل می‌دهد. برای فرار از اشتراک لفظی می‌توان معنای اول را فقه تربیت نامید و معنای دوم را به‌عنوان تربیت اجتهادی مطرح کرد.

اما اینکه آیا می‌توان فقه تربیت را بابی از ابواب فقه قرار داد به نظر بنده اگر معنای اول منظور باشد، بله می‌تواند بابی از ابواب فقه باشد؛ یعنی این مجموعه را مصداقی از فقه‌های مضاف بدانیم، مثل فقه بانک، فقه بورس و… لکن باید توجه داشت که ملاک تربیتی بودن موضوعات، یک بحث دامنه‌دار است. ما با چه معیار و ملاکی، مسئله‌ای را تربیتی می‌دانیم؛ مخصوصاً که اگر بخواهیم بین فضای اخلاق و تربیت هم تفاوتی قائل شویم، چالش‌ها و بحث‌هایی را خواهیم داشت. باید بتوانیم به شاخص‌هایی برسیم که بر اساس آن شاخص‌ها بتوانیم موضوعات تربیتی را از سایر موضوعات، جداسازی کرده و درصدد استنباط حکم فقهی آن‌ها باشیم.

فقه معاصر: مهم‌ترین مبانی و پیش‌فرض‌های فقه تربیت که در استنباط احکام مرتبط با این باب فقهی تأثیرگذارند، چه اموری هستند؟

عمومی: همان‌طور که از خود سؤال برمی‌آید، اینجا مراد از فقه تربیت، همان حکم فقهی موضوعات تربیتی است؛ یعنی خروجی کار ما، احکامی از جنس احکام رایج فقهی و احکام خمسه تکلیفیه است. اگر این مطلب را بپذیریم، اولاً مبانی عامی که برای ورود به علم فقه داریم، در اینجا هم مطرح است؛ از دورترین مبانی مثل اصل پذیرش وجود خدای متعال، مسئله نبوت و حقانیت کتاب و سنت گرفته تا حجیت ادله‌ای که در مورد آنها در مباحث اصولی بحث می‌کنیم، همة این‌ها به قوت خود باقی است.

علاوه بر اینها، چند نکته دیگر نیز به‌عنوان پیش‌فرض‌های فقه تربیت قابل طرح هستند:

یک مورد، در مورد گستره دین و فقه نسبت به شئون زندگی است. فرض فقه تربیت ما این خواهد بود که دین در زمینه تربیت – چه تربیت خود و چه تربیت دیگران – سخن و حکم دارد؛ به تعبیر دیگر، پیش‌فرض مسئله این است که اگر ما فعلی را در دایره افعال اختیاری پذیرفتیم، حتماً یکی از احکام خمسه تکلیفیه را خواهد داشت؛ بنابراین تربیت هم مشمول همین حکم خواهد شد.

پیش‌فرض دیگر اینکه عنصر اختیار در تربیت دخالت دارد. پیش‌فرض قبلی، یک امر کبروی بود مبنی بر اینکه همه شئون اختیاری انسان، تحت پوشش فقه قرار می‌گیرد و فقه در این زمینه حکم دارد. این پیش‌فرض به منزله صغری است و می‌گوید مسئله تربیت، یک امر اختیاری است؛ و به تعبیر دقیق‌تر، اختیار هم در امر تربیت دخیل است. این هم باید به‌عنوان یک پیش‌فرض مدنظر باشد. با فرض پذیرش این مطالب، با روش فقهی جواهری یا روش اجتهادی می‌توانیم به سراغ ادله برویم و حکم موضوعات تربیتی را استخراج کنیم.

فقه معاصر: نظرات گوناگون فلسفی و کلامی پیرامون انسان، چه تفاوت‌هایی را در احکام فقه تربیت موجب می‌شوند؟

عمومی: به نظر می‌رسد عمده‌ترین تأثیری که دیدگاه‌های فلسفی و کلامی می‌توانند داشته باشند، در سعه و ضیق امور اختیاری است؛ یعنی بر اساس نوع دیدگاه‌هایی که در مورد انسان و تربیت انسان وجود دارد، اینکه چه چیزهایی در دایره اختیار قرار می‌گیرد و چه چیزهایی خارج از دایره اختیار است، می‌تواند در استنباط ما دخالت داشته باشد؛ به این معنا که اگر اموری از دایره اختیار خارج بود و همچنین مقدمات اختیاری هم نداشت، یعنی هم خودش غیراختیاری بود و هم مقدمات اختیاری نداشت، طبیعتاً حکم فقهی نخواهد داشت؛ چون فقه در مورد احکام افعال اختیاری سخن می‌گوید.

اما اگر از دیدگاه فلسفی و کلامی، چیزی اختیاری بود یا غیراختیاری بود ولی مقدمات اختیاری داشت، می‌تواند در حیطه مسائل فقه قرار بگیرد و طبیعتاً اگر آن امر، جنبه تربیتی داشت، در دایره فقه تربیت می‌گنجد. این نکته‌ای است که به نظر می‌رسد تأثیر دیدگاه‌های کلامی و فلسفی در فقه تربیت به این شکل باشد.

فقه معاصر: لزوم رویکرد تربیتی در استنباط و بیان گزاره‌های فقهی، متوقف بر پذیرش کدام مبانی و پیش‌فرض‌های کلامی است؟

عمومی: به نظر می‌رسد سؤال، سؤال مبهمی است؛ یعنی رویکرد تربیتی در استنباط و بیان گزاره‌های فقهی، امر مبهمی به نظر می‌رسد. اگر منظور این است که ما مسائل تربیتی را به‌عنوان یک دلیل حاکم و یک چتری که بر سر استنباط گسترده می‌شود، در نظر بگیریم و در واقع محکی برای سنجش ادله باشد یا در مقام تعارض، بخواهیم با تمسک به مسائل تربیتی، رفع تعارض کرده یا جمع عرفی کنیم، این مطلب، خیلی مضبوط و ضابطه‌مندی نیست و ازاین‌جهت مبهم است. مراد از رویکرد تربیتی چیست؟ دیدگاه ما این است که برآیند کلیت دین در همه ابعادش، چه ابعاد اعتقادی و معرفتی و چه ابعاد مربوط به اخلاقیات و رفتارها، همه و همه، تربیت انسان و نیل انسان به کمال عالی و سعادت در عالی‌ترین رتبه‌هاست؛ ولی اینکه بتوانیم یک ضابطه‌ای را معین کنیم که بر اساس آن، در مقام استنباط، ادله را بسنجیم، این امر مضبوطی به نظر نمی‌رسد.

فقه معاصر: آیا می‌توان گفت پیش‌فرض غالب در میان فقها برای استنباط احکام شرعی، صرفاً «امن از عذاب» الهی بوده و به همین دلیل، به لوازم تربیتی گزاره‌های فقهی، کمتر توجه نموده‌اند؟

عمومی: این هم شبیه سؤال قبلی، قدری ابهام دارد. لوازم تربیتی به چه معناست؟ آیا ما یک امر استنباط شده از دین به‌عنوان یک امر تربیتی داریم که خودش محکی برای صحت استنباط ما باشد؟ خیر، ما چیز مضبوط و منضبطی در این زمینه نداریم. بله، نگاه فقها، مسئله امن از عذاب و حجت داشتن در برابر پروردگار است و خود این یک نکته تربیتی است. اگر یک انسان، در زندگی خود به‌گونه‌ای باشد که در تمام افعال اختیاری خود – چه جوارحی و چه جوانحی – در برابر پروردگار حجت داشته باشد، این امر، خودش تربیت‌کننده انسان است و روح عبودیت در او پرورش می‌یابد و انقیاد و بندگی خدای متعال در او رشد می‌کند و خود این جزء عالی‌ترین مراتب کمالات انسانی است. غیر از این، بنده فهمی روشن از این سؤال ندارم.