اشاره: حجتالاسلاموالمسلمین علی فاضلیهیدجی، سالها در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس سطوح گوناگون حوزوی پرداخت؛ اما چند سال پیش، قم را ترک کرد و عازم تبریز گردید. این استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه تبریز در این یادداشت اختصاصی برای فقه معاصر، به واکاوی دو رویکرد حداقلی و حداکثری به فقه پرداخته و در پایان، به نتیجه جالبی رسیده است. مشروح این یادداشت، بهقرار زیر است:
میدانیم حوزه زندگانی بشر بسیار گسترده است. جسم و روان او مسئلههای بسیاری را پدید آوردهاند. این مسائل قابلمقایسه با مسائل مربوط به آسمان و زمین یا زندگی حیوانات نیست. ازاینرو دانشهایی که به انسان پرداختهاند بسیار متنوع هستند؛ از پزشکی، فیزیک و شیمی گرفته تا اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، و از روانشناسی، حقوق و اخلاق گرفته تا فلسفه و عرفان. نکته مهم دیگر اینکه این دانشها میان مؤمن و ملحد مشترکاند. همه دانشهای پیشگفته را هم مؤمنان پرورش دادهاند و هم ملحدان، که نشان از نیاز و خواستگاه مشترک میدهد.
حال پرسش مهم این است که پیامبران در کدامیک از این دانشها دست بشر را گرفتهاند. این پرسش از چند جهت مهم است:
- مربوط به ماهیت هدف الهی در زندگی انسان و فلسفه بعثت پیامبران است.
- پاسخ به این پرسش در تفسیر متون دینی کاملاً تأثیرگزار است.
- بشر امروزی باتوجهبه رشد دانشهای بشری به شدت حقمدار است و از تکلیف میگریزد؛ تنها زمانی به تکلیف گردن مینهد که تبیین روشنی از آن داشته باشد. او باید بفهمد که چرا و در کجا نباید به دانش خویش اعتماد کند.
در پاسخ به پرسش نخست، نظریههای گوناگونی پدید آمدهاند. گروهی از درون ادیان و باتکیهبر کتابهای مقدس به بررسی پرداختهاند. پیامبران خود در این باره چه ادعایی دارند؟ گروهی نیز نگاه بیرونی دارند؛ یعنی باتوجهبه انتظارات بشر از دین، محدوده ادیان را تعیین کردهاند یا باتوجهبه دانشهای امروزی به این پرسش پاسخ داده و گفتهاند: یافتههای دانش امروزی در حوزه روح و روان انسان نیز بسیار گستردهاست. نباید میان یافتههای بشری و آورده پیامبران، تلاقی یا حداقل تعارض پدید آید. در این باره نگاههای مختلف و متنوع دیگری نیز هست. تنوع و تکثر این دیدگاهها به حدی است که باید هر کدام بهصورت جداگانه بررسی شوند.
ما در این نوشته به یکی از این دیدگاهها که هم از درون و هم از بیرون به پاسخ پرداخته است میپردازیم. نگاه ما ابتدا توضیح این نظریه و سپس بررسی آن است. مرحوم دکتر بازرگان در سخنرانی ۱۳۷۱.۱۱.۱ در انجمن اسلامی مهندسان، با انتقاد تند از کسانی دارند که در برابر هجمه تفکرات غربی، دین اسلام را صرفاً برای سامان زندگی دنیا میدانند، میگویند:
«قرآن بارها از زندگی دنیا انتقاد میکند و مردم را به زندگی آخرت تشویق مینماید. دین برای ازبینبردن خودکامگی انسان و سوق دادن او به جهان بالاتر تلاش میکند. دین تأکید دارد که زندگی زودگذر را رها کنید و به زندگی پایدار بیندیشید.» ایشان سپس بهنقد کسانی میپردازد که دین را در حوزه حکومت و سایر دانشها دخالت دادهاند. سرفصلهای نظر ایشان به این ترتیباند:
- چه لزومی دارد دینی که هدف والایی را دنبال میکند خود را درگیر زندگی محدود فردی و اجتماعی بشر کند؟ انقلاب پیامبران برتر از اشتغالات محدود این زندگانی است. سنخ آن انقلابها متفاوت از انقلابهای علمی نیوتن و دیگر دانشمندان بشری است. مخلوط کردن این دو هدف منطقی نیست و شبیه فیل و فنجان میماند.
- امامان معصوم(ع) حکومت را لازمه امامت خود نمیپنداشتند. سیره امام علی، امام حسن، امام حسین و امام صادق (علیهم السلام) در این باره روشن است. با مشورت مردم و آمدن مردم آمدهاند و با نیامدن آنها متعرض حکومت نشدهاند.
- خود قرآن در این باره ترسیم روشنی دارد. مأموریت پیامبر اکرم(ص) خدا و آخرت بوده است. قرآن هیچ آیهای ندارد که پیامبر آمد تا حکومت تشکیل دهد یا تغذیه و اقتصاد شما را سامان بخشد.
- قرآن وقتی از احکام ازدواج، طلاق و شراب سخن میگوید، نمیگوید که خدا خواست معده شما آسیب نبیند یا از لذت جنسی بهره بیشتر ببرید؛ بلکه میگوید خدا میخواهد راه شیطان را در پیش نگیرید، کینههایتان بیشتر نشود و از این نوع.
- البته دستورات آسمانی بیگانه از زندگی بشر نیستند. بخش مهمی از آن را سامان میدهند، ولی این یک هدف فرعی است. قرآن همچنانکه دستور آشپزی نداده، دستور حکومت و اقتصاد نیز نداده است.
- اضافه اینکه دخالت دین در زندگی بشر آسیبهایی را نیز به دنبال دارد. ناتوانی حاکمان بهپای دین نوشته میشود. حکومت پاپها و امویها آسیبهای زیادی به ایمان مردم زد. اضافه بر این نکته که اساساً ایمان اکراه بر نمیدارد.
از این شش سخن، سخن اول و آخر، نگاه بیرونی و چهار سخن دیگر، سخن درون دینی است. در بررسی این سخنان توجه به شش نکته زیر لازم است:
- تفکیک دو جهان در زندگی انسان کاملاً به حق و ضروری است. خداوند دو زندگی در اختیار انسان قرار داد تا کدام را برگزیند. قرآن نزدیک به صد و پانزده بار از این دو زندگی نام برده است. مؤمن و ملحد تنها در دانش، اخلاق و رفتار متفاوت نیستند، بلکه این دو، دو شخصیت متفاوت با علائق و رؤیاهای مختلف دارند. دنیا و آخرت دو زندگی است. مؤمن با ایمان خود روح جدیدی دریافت میکند. تفاوت این دو شخصیت دقیقاً تفاوت مُلک و ملکوت است.
ازاینرو، کسانی که دین را تنها برای سامان دنیا معرفی میکنند ستم بزرگی به انسان کردهاند. خیلی از مردم معمولی نیز بر این باورند که پیامبران برای سامان اجتماع و یا سامان مسائل اخلاقی آمدهاند. ازاینرو جوامعی که بهظاهر این دو را سامان دادهاند تلنگری بر عقیده این مؤمنان میزنند. قرآن بهتفصیل تفاوت دو زندگانی را روشن ساخته است: یکی باقی و دیگری فانی است؛ یکی مطابق با فطرت و دیگری مخالف آن است؛ یکی در نیمهراه خواهد ماند و دیگری حتماً به مقصد خواهد رسید. و ازاینرو زندگانی دنیا قادر بر حل نهایی مشکلات نیست. باید در این زمینه بهتفصیل حیات طیبه را بررسی نمود. [۱]
- این دو زندگی در هم تنیدهاند. آخرت از گذرگاه دنیا میگذرد. ملکوت باطن همین مُلک است. اسلام تمام برنامههای تربیتی خود را از جزئیات زندگی شروع کرده است. همین زندگی باید زندگی آخرت را تولید کند. آخرت زائیده زندگی دنیاست. محقق فیض کاشانی مینویسد: طعام اولین و قویترین میلی است که در کودکان پدید میآید. اسلام نیز اولین برنامه تربیتی خود را از سن کودکی و با آداب طعام شروع کرده است. غذا از بهترین لذتهای دنیاست و حتی جنگها بر سر آن رخ داده است. از حلال و حرام گرفته تا آداب سفره، حاوی صدها برنامه تربیتی است. هر ادبی در سفره، حاوی یک پیام بزرگ است. خانواده، جمعهای محلهای، شهری و کشوری هر کدام دارای صدها حکم شرعیاند تا این مُلک را به ملکوت تبدیل کنند.
نکته مهم این است که ۱. ملکوت بخش غیبی این جهان است. ۲. رابطه مُلک و ملکوت نیز خارج از حس و شهود بوده و از غیب است. ۳. تکالیف شرعی پل میان مُلک و ملکوتند. ۴. دقیقاً ازاینرو حکمت تفصیلی این تکالیف بر ما پوشیده است. چون ملکوت هستی بر ما پوشیده است. ۵. ممکن است هر رفتار و عملکردی در گذر از این ظاهر به آن باطن تأثیر داشته باشد.
- این دو زندگانی با اینکه در هم تنیدهاند، در جاهایی با هم در تضادند. ضد هم و ناسازگار با همدیگرند. علی(ع) میفرماید: دنیا و آخرت دو مسیر جدا دارند و دشمن همدیگرند. به هر کدام نزدیک شوید از دیگری دور میشوید. این دو شبیه دو هوو میمانند. [۲] در زندگانی دنیا، محور هوای نفس و رؤیای آن است. لذت و قدرت از اصول محوری آن است. شناخت این تضادها و راهحل برونرفت از آنها کار کیست؟ عقل یا شرع؟ در نکته دوم، طعام را مثال آوردیم. با همین غذاخوردن میتوان به خدا رسید، این مثال در اینجا نیز مناسب است. انواعی از غذاها و انواعی از چگونه خوردنها مانع سلامت روان هستند. گاهی غذای جسم ضد یا مانع غذای روح است. میتوان با غذاخوردن از خدا دور شد. پیامبر اکرم(ص) بارها فرمودهاند: گرسنگی، نور قلب و حکمت است. آنکه مال حرام بخورد ایمان خود را از بین برده است. [۳]
پیشتر گفتیم که غیبی بودن جهان والا، رابطه آن با این جهان را برای ما مبهم و مجهول ساخته است. باید پیامبران ما را به این پل هدایت کنند. این نکته در بحث تضاد نیز جاری است. موارد تضاد، مقدار آن و راههای برونرفت از این تزاحم نیز پوشیده و پنهان است.
- در میان آموزههای رسیده از اسلام، بسیاری از آنان مستقیماً به زندگی دنیا مربوط میشوند. اسلام اضافه بر سامان معنویت انسان، به مادیات او نیز پرداخته است. آنجا که حکمت تکالیف را بر میشمارد از هر دو سخن میگوید. به طور مثال، در باره خوردن خون میفرماید: آن قساوت میآورد، حس ترحّم را از قلب میگیرد، بدن را بدبو میکند، رنگ پوست را تغییر میدهد و بیشترین عامل جذام است. [۴] درباره پوشش زنان میگوید: حجاب برای رشد و پاکیزگی زنان بهتر است. پوشش مناسب برای نظم اجتماعی شما بهتر است. حجاب برای ماندگاری خانوادهها است و زیبایی زنان را بیشتر میکند. [۵]
محقق بزرگ شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائلالشیعه اضافه بر احکام فقهی بسیاری از مسائل زندگی، به آداب آنها نیز پرداخته است: آداب پوشیدن لباس در ۷۳ باب با ۱۴۳ حدیث، آداب خرید و تهیه مسکن با ۲۹ باب با ۱۴۷ حدیث، آداب مسافرت در ۶۸ باب با ۲۹۱ حدیث، حقوق و آداب مربوط به حیوانات در ۵۳ باب با ۲۲۱ حدیث، آداب همزیستی با مردم در ۱۶۶ باب با ۸۸۹ حدیث، آداب خرید و فروش، حقوق مشتری و مقدار سود در ۶۰ باب با ۲۱۷ حدیث، آداب نکاح در ۱۵۷ باب با ۶۷۷ حدیث، آداب کودکان در ۱۰۹ باب با ۴۳۴ حدیث، غذاهای حرام در ۶۶ باب با ۳۴۷ حدیث و آداب غذاخوردن در ۱۱۲ باب با ۵۶۴ حدیث.
مراجعه به قوانین متعدد تجارت، بیان انواع مالکیت، شمارش بیش از پنجاه نوع عقد و پیمان و بیان احکام آنها، ورود کاملاً جزئی به مسئله ارث، بیان جزئی احکام مرافعات، قصاص و دیه آنها بخشی از احکام شرعیهاند.
گوناگونی این مسائل نیز بسیار متفاوتاند. گاهی تا آخرین درجه جزئیات پیش رفته و گاه به بیان کلیات اکتفا نمودهاند. گاه احکام حقوقی صادر نموده و گاه بهحکم اخلاقی و یا آداب بسنده شده است. فقیه مقتدر صاحب جواهر در حد پنجاه قانون برای سود در معاملات را برشمرده است. [۶]
- از مهمترین مسئلههای مربوط به پرسش نخستِ، جایگاه عقل نزد اسلام است. روشن است که عقل وظیفه دارد دروازه جهان واپسین را باز کند و انسان را به عالم ملکوت رهنمایی نماید. در این بخش او پیامآور و حجت خداست. نقش او بیبدیل است و حتی پیامهای آسمانی خدا بر دوش او قرار میگیرند. پیامبران با او سخن میگویند و تنها او را میشناسند. ولی عقل تواناییهای زیادی برای آباد کردن عالم مُلک دارد. او میتواند جهان ماده را کشف کرده و آن را به تسخیر انسان درآورد. اسلام این توانایی را به رسمیت شناخته و بر آن تأکید میکند. انسان باید بر مشکلات چیره شود و این جهان را آباد کند. مفسران آیه شریفه «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِیها» را چنین معنا میکنند: خدا خواست تا انسان، جهان و زندگی خویش را آباد کند. [۷]
علی(ع) میفرمود: عقل، نیرومندی است و میوهاش، خوشحالی است. تنها با عقل میتوان بر دهر چیره شد. عقل محکمترین پایه زندگانی است. عقل ذلیل را عزیز میکند، افتاده را بر میخیزاند، گمشده را رهنمایی میکند و جلوی اشتباه در سخن را میگیرد. [۸]
همچنین میفرماید: دانش بیاموزید تا از زندگانی بهرهمند شوید: «اککتَسِبُوا الْعِلْمَ یُکْسِبْكُمُ الْحَيَاةَ».[۹] هر دانش بشری بخشی از زندگی را بر عهده دارد. سلامتی بدن بخشی از زندگانی است که آن را علم پزشکی نیرومند میسازد. مسافرتها بخش دیگری از زندگانیند که چند دانش مربوط به ماشین سازی آن را توسعه میدهند. هر دانشی بخشی از زندگی را نیرومند میکند و مورد تأکید امام قرار گرفته است.
در این صورت هر دانشی میتواند فرستاده خدا برای عمران و توسعه زندگانی باشد. اگر زمین در اثر بد مصرفی انسانها تخریب شود انسان مسئول آن است. اگر حیوانی دراینرابطه در کوهها تلف شود او مؤاخذه خواهد شد. او باید تلاش کند تا بر زلزله فائق گردد. او باید تلاش کند تا همه زمین را مدیریت کند. علم از دیدگاه اسلام تنها یک قدرت نیست بلکه مسئولیت نیز هست. دانشمندان فلسفی، روانی و طبیعی همه در برابر مسائل فرهنگی و غیرفرهنگی جهان مسئول هستند. علی(ع) فرمود: از خدا درباره بندگان و شهرهای او بترسید. شما حتی از سرزمینها و حیوانات پرسیده خواهید شد. [۱۰]
- گزارههایی که تا اینجا اثبات شدند از این قرارند: ۱. انسان و جهان، بُعد معنوی و ملکوتی دارند که از دسترس دانش بشری بیرون است. ۲. بُعد مادی و معنوی انسان، لایههای یک حقیقت و در هم تنیدهاند. آن دو را نمیتوان کاملاً از هم تفکیک نمود. ۳. بُعد مادی گاه دروازه بُعد معنوی، گاه مانع و مزاحم آن و گاه نسبت به آن ساکت و خنثی است. ۴. اسلام نسبت به بُعد معنوی چیزی را فروگزار نکرده و نسبت به بُعد مادی آموزههای فراوانی دارد. ۵. عقل با توانائیهای شگرف خود رسول خدا و مأمور اوست. او وظیفه دارد بستر مسیر معنویت را باز نگهدارد و با پدیدآوردن دانشهای بشری، بُعد مادی انسان را تامین نماید. مشیت حضرت حق چنین شد که در پایان کار هم خدا راضی گردد و هم انسان: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[۱۱]
نتیجه این پنج مقدمه چنین است: آموزههای پیامبران با دانشهای بشری چنان در هم تنیدهاند که تصویر روشنی از ارتباط میان آنها نداریم؛ زیرا ملکوت این جهان بر ما پوشیده است. اسلام بخشی از دانشها را ممنوع کرده است، [۱۲] مانند سحر، جادو و غنا؛ به بخشی بیمهری کرده است، مانند موسیقیهای غیرحرام و هر چه به سرگرمی، لهوولعب مربوط است؛ در بخشی دخالت جزئی کرده است، مانند پزشکی و روانپزشکی، یک پزشک و روانپزشک نمیتواند از هر دارو یا از هر شیوهای بهره ببرد؛ بخشی را بینفع شمرده و نظر ارشادی داده است، مانند بخشهایی از تاریخ یا فلسفه و کلام؛ [۱۳] بخشی را بر عهده عقل انسان نهاده و آن را خواسته است، مانند علم کشاورزی؛ بخشی را بیشتر خود عهدهدار شده است، مانند علم حقوق.
بنابراین به نظر میرسد یک مسلمان در پاسخ به پرسش نخست باید نگاه درون دینی داشته باشد. یک قاعده منطقی در اینجا حکمفرماست: هر جا مقام ثبوت، محتملات زیادی را برتابید باید سراغ مقام اثبات رفت. به جهت مجهول بودن جهان آخرت و ارتباط عمیق دنیا با آخرت، احتمال هر چیزی میرود. هر کاری ممکن است مسیر آخرت باشد یا مانع آن و یا مزاحم آن. یک حزن درونی ممکن است محرّک انسان به خدا باشد یا او را از خدا دور کند. یک غذا، یک مسافرت، یک ورزش، یک صید، یک رمان، یک خشم، یک همنشین، یک مدیریت شهری یا ملی، یک الگوی شهرسازی و یک تجارت، همگی اینگونهاند.
باید دید پیامبران درباره حکومت، اقتصاد، سیاست، حقوق و دیگر دانشها چه نظری دارند. باید با ادله اربعه سراغ متون دینی رفت. آنکه حکومت را کلاً یا بعضاً بر عهده دانش بشری میگزارد باید از درون شرع شاهدی بیاورد و آنکه آن را کلاً یا بعضاً بر عهده شرع میگزارد باید باز از درون شواهدی بیاورد. عقل بشری در اینجا بهعنوان یک وسیله استنباط کارایی دارد ولی بهعنوان یک عقل پیشین، نه. نمیتوان با طرح مسئله حقوق بشر، بلوغ دانشهای بشری، تاریخی بودن فهم دینی، بیارتباطی دنیا با آخرت، حقمدار بودن بشر امروزی، بشری بودن پیامبران، پلورالیزم دینی، پدیدآمدن مسائل جدید و لزوم تعطیل عقل یا تعارض علم و دین به بررسی این مسئله پرداخت؛ زیرا این نظریهها یک سخن واضح و یقینی ارائه ننمودهاند. البته باید هر کدام به طور مستقل بررسی شوند. اساساً آمدن پیامبران به سبب مجهولات بشر بوده است. بشر لایه مادی خود و جهان را کشف میکند ولی از پیامدهای معنوی آن بیخبر است؛ ازاینرو دانشهای امروزی چون نگاه درون دینی ندارند جز بر خودکامگی، افت اخلاقی، افت کرامت و دوری از خدا نینجامیدهاند.
با این سخنان نه میتوان نظریه حداقلی و نه میتوان نظریه حداکثری را روشن ساخت. به نظر میرسد واژههای حداقل و حداکثر در این باره مناسب نیستند و اصولاً نمیتوان درباره همه دانشها به یک شکل پاسخ داد. در هر مسئله از هر دانشی باید جداگانه بررسی نمود تا میزان ترابط، تلازم، تضاد، تمانع و تقابل آن با دین را فهمید.
آری، دانشی که منبعش خداست، الهامبخش آن خداست، قدرت آن از خداست و به دنبال کشف از آفریده خدا است، چرا باید انسان را در مسیر او قرار ندهد؟ آیا ازاینرو نیست که به ترسیم خدا توجه نکرده و مناطق ممنوعه را پیمودهاست. انگیزه پاک نداشته و هدفش کشف حقیقت نبوده است. او به دنبال قدرت و رفاه بوده است. آری، یک فیزیکدان و شیمیدان نیز مدام باید به وحی نگاه کند. اگر بخشی از دانش او آلت فساد شد و به بمب اتم پایان یافت باید آن بخش را کنار بگذارد. او باید تفاوت میان آلات حرام و آلات مشترکه را بداند. آنجا که یک دانشی وسیله فساد شد آن را کنار بگذارد؛ آنجا که یک دانشی وسیله فساد و صلاح شد حق ندارد آن را در دست فسادگران بگزارد. البته تفصیل سخن اخیر از موضوع این نوشته بیرون است.
[۱] این ناچیز در رساله مفصلی این دو زندگی را شرح دادهام.
[۲] إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَان. نهج البلاغة، ص،۴۸۷
[۳] نورُ الحِكمَةِ الجوعُ. تاریخ دمشق، ج۱۹ ص۴۴۷. مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ كُلُّ لَحْمٍ يُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ وَ إِنَّ اللُّقْمَةَ الْوَاحِدَةَ تُنْبِتُ اللَّحْمَ. بحار الأنوار، ج۶۳، ص۳۱۵
[۴] لِأَنَّهُ يُورِثُ الْقَسَاوَةَ وَ يَسْلُبُ الْفُؤَادَ رَحْمَتَهُ وَ يُعَفِّنُ الْبَدَنَ وَ يُغَيِّرُ اللَّوْنَ وَ أَكْثَرَ مَا يُصِيبُ الْإِنْسَانَ الْجُذَامُ يَكُونُ مِنْ أَكْلِ الدَّمِ. بحار الأنوار، ج۱۰، ص۱۸۰
[۵] منتخب میزان الحکمه، ۲۹۹
[۶] جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۴۹
[۷] ای أمركم بالعمارة. كشاف، ج۲، ص۴۰۷ و جوامع الجامع، ج۲، ص۱۵۴
[۸] أَصْلَ الْعَقْلِ الْقُدْرَةُ وَ ثَمَرَتَهَا السُّرُورُ وَ لَا يُسْتَعَانُ عَلَى الدَّهْرِ إِلَّا بِالْعَقْل. الْعَقْلُ أَقْوَى أَسَاس. َفْضَلُ حَظِّ الرَّجُلِ عَقْلُهُ إِنْ ذَلَّ أَعَزَّهُ وَ إِنْ سَقَطَ رَفَعَهُ إِنْ ضَلَّ أَرْشَدَهُ وَ إِنْ تَكَلَّمَ سَدَّدَهُ. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۷ و تصنيف غرر الحكم، ص۵۰
[۹] تصنيف غرر الحكم، ص۶۳
[۱۰] اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم. نهج البلاغة، ص۲۴۳
[۱۱] مائده، ۱۱۹
[۱۲] البته در این باره گاهی خود دانش را حرام کرده و گاهی کاربرد آن را.
[۱۳] اهل بیتع شیعیان را از بحثهایی همانند استطاعت و خلق قران پرهیز میدادند.
