فهرست مطالب
اشاره
امروزه هر دو مسئله تبدیل جنس مرد به جنس زن و نیز جنس زن به مرد وجود دارد که باید به آنها کمک کرد و از نظر روانشناختی و رواندرمانی، خدمات لازم را انجام داد و آنها را تحت درمان قرار داد. مقاله «اخلاق علوم زیستی و پزشکی (Bioethic)، فقه و اخلاق و تغییر جنسیت» توسط حبیب قهرمانی تألیف، تلخیص و ترجمه شده است.
متن کامل آن به شرح ذیل است:
بحث ما شامل دو بخش است: بخش اول: بیو اتیک و تجربه بشری؛ بخش دوم: خوددگرپنداری جنسی.
۱. بیو اتیک و تجربه بشری
در حقیقت اصطلاح اخلاق (Ethic) در سال ۳۴۵ قبل از میلاد حضرت مسیح در یکی از آثار ارسطو به کار برده شده بود که در آن ارسطو، نظرها و اندیشههایش را در این زمینه بیان میکند. قواعد اخلاق از آن زمان به بعد شکل گرفت و به معنی معیارهای تمیز خیر از شر به فرهنگ مردمی تبدیل شد و خودبهخود شاخصهای پذیرفته شده توسط مردم تبدیل شده و بهعنوان مقررات بر جامعه حاکم شد و ملاک تشخیص ارزشهای اخلاقی از غیر آن گردید. این شاخصها بهعنوان شکل تمدنی و مذهبی قواعد حاکم بر جامعه پذیرفته و به شکل قانون و معیار قضاوت در تمامی رفتارهای اجتماعی و تعاملات مربوط به آن، بهویژه امر قضاوت در میان مردم پذیرفته شده بود. هر کس اعمال و رفتار و خود و تعاملاتش با دیگران در جامعه را با محک ارزشهای اخلاقی بهعنوان خیر یا شر ارزیابی مینمود؛ بنابراین از منظر ریشهشناسی، واژه اتیک (Ethic) به ریشه یونانی باز میگردد و بیو اتیک همان اتیک زیستی و بهعبارتدیگر اخلاق زیستی ـ پزشکی است.
علم اخلاق زیستی ـ پزشکی یا بیو اتیک چیست؟ در محافل علمی اخلاق پزشکی را معادل بیو اتیک (Bioethic (e) Bioéthique(f)) تلقی میکنند. گرچه میشود آن را بهعنوان اخلاق زندگی در این دنیا ترجمه کرد، لیکن بهتر است آن را «اخلاق زیستی» ترجمه نمود؛ چراکه گستره معنایی وسیعتری دارد. در تعریف آن میتوان گفت: «بیو اتیک مطالعه روشمند و اصولی برخورد و سلوک بشری در چهارچوب علوم زیستی و علوم مربوط به تندرستی بدن آدمی است که در راستای ارزشها و اصول اخلاقی مورد ارزیابی قرار میگیرد».
از تعریف فوق نتیجه میگیریم که بیو اتیک علمی است که دارای روششناسی (Methodology) مستقل و خاص خود است و در آن محورهای تعیینکنندهای وجود دارد که گستره افق این علم را نشان میدهد. از جمله این محورها میتوان به «سلوک و نحوه برخورد» و نحوه رفتار بشری در راستای ارزشها و مبانی اخلاقی اشاره کرد که از یک طرف این علم «مطالعه روشمند و اصولی خاص خود را دارا است» که «در چارچوب علوم زیستی و صحی» است و از طرف دیگر افعال خوب و بد موجود در قضاوتهای ارزشی مبتنی بر اصول اخلاق، آن را از سایر موارد متمایز میسازد و مرتبط با انسان و همة افراد نوع بشر است که میتواند در آن سهم داشته باشد و مسئولیت آثار مثبت و منفی آن را به عهده بگیرد. باید اذعان نمود که اولین منشور اخلاق پزشکی توسط افرادی نگاشته شد که خود پزشک بودند و بعدها نام «اخلاق زیستی» به خود گرفت.
بهتدریج غیرپزشکان، اعم از مذهبیون، سیاسیون و فلاسفه به این علم ورود کردند و خواستند از این موضوع این علم آگاهی لازم را کسب نمایند که نکند در پس پرده آزمایشهای علوم زیستی و پزشکی، بشر با دستیابی به آثار ژنتیکی انسانی اصول و ارزشهای انسانی و اخلاقی بشر را با ملاحظات و دستکاریهای خلاف قواعد اخلاق و قانونی از آن بهعنوان ابزار توسعهطلبی و خودکامگی و ایجاد خطر برای نوع بشر مورد بهرهبرداری قرار دهد. هر چند هدف از گسترش علوم زیستی تأمین سعادت حیات بشر بود، در واقع زنگ خطر این دغدغه در سال ۱۹۷۰ به صدا درآمد و آینده ابناء بشر با خطر جدی روبرو گردید.
پس در اینجا لزوم تقنین مبتنی بر اخلاق و شرع در محورهای مختلف این دانش و ورود معیارهای الهی اخلاق کمکم آشکار گردید. بهطوریکه حقوقدانان و علما در این عرصه نیز گام نهادند. مردم از گسترش بی حدوحصر این علوم با برملاشدن موضوعات و مقاصد ضدبشری نازیها در دادگاه نورنبرگ و مسائلی ازایندست احساس خطر جدی کردند.
در دادگاه نورنبرگ مشخص شد که بسیاری از جنایات نازیها به بهانه اصلاح جنسیت و به عبارتی اصلاح جنسیت در سایه نژادپرستی و کشتن حدود هفتاد هزار انسان بیگناه ناتوان جسمی و عقبافتاده فکری به جرم بیخاصیت بودن در جامعه بوده است. نازیها با هدف اصلاح نژاد جامعه انسانی اقدام به قتل این افراد در اردوگاههای مرگ، نظیر اردوگاه مرگ اشتروتف، کردند.
در حقیقت چنین استفادههایی منحصر به نازیها نبود. در مکانهای دیگر این جهان از جمله مناطق تحت تسلط ژاپن در خلال جنگ جهانی دوم و نیز کشور مدعی حقوق بشر، یعنی امریکا، با هدف کشتن برای تجربهاندوزی، جنایات مشابهی صورت گرفت؛ بدین صورت که سلول سرطانی را برای کسب تجربه به بدن انسانهای پیر و کودکان عقبافتاده ذهنی و جسمی تزریق میکردند؛ بهعبارتدیگر آموزش و تجربهاندوزی با کشتن انسان. این امر باعث شد که کنترل توسعه علوم زیستی و پزشکی اذهان را به خود مشغول کند و تدوین منشور بیو اتیک و اخلاق پزشکی را تسریع نماید.
۲. بیو اتیک و خوددگرپنداری جنسی
اختلال هویت جنسی را به این صورت بایستی تعریف نمود: «احساس شدید هویت خودپنداری جنسی مخالف». کسانی که چنین احساسی دارند، احساس میکنند در بدن و جسمی ناسازگار با هویت جنس روانی خود زندانی شدهاند؛ یعنی جنس روانشناختی آنان با جنس ظاهریشان در تناقض است. چنین افرادی که شدیدترین احساس اختلال را احساس میکنند، هویتی دارند که «خوددگرپندار جنسی» نامیده میشود. این اختلالات در پی ناهنجاریهایی ظهور پیدا میکند که شخص نمیتواند خود را با احساس روحی ـ روانی شدید جنسی خویش سازگار سازد.
هویت اصلی جنسی چنین افراد حساس، اختلال شدید روحی ـ روانی است برای اینکه بدانند واقعاً به کدام جنس تعلق دارند؛ نظیر آگاهی از اینکه «من یک جنس مذکر هستم یا یک جنس مؤنث؟» و ملاک هویت جنسی حقیقی ناشی از احساس درونی مرد یا زن بودن است. در این صورت نقش جنسیت عبارت است از مرد، زن یا خنثی و دوجنسی بودن. این تمام چیزی است که افراد میگویند و رفتار میکنند بهمنظور اینکه به دیگران و خودشان نشان دهند که آنها به کدام جنس تعلق دارند؛ مرد یا زن؟
برای بیشتر افراد، میان جنس جسمی (آناتومی) و هویت جنسی آنان و نقش جنسیتی مربوطه، سازگاری و تجانس وجود دارد. درهرحال افراد دارای اختلال جنسی حدی از تجربه عدم تجانس میان هویت جنسی و جنس ظاهری، جسمی و آناتومیک، خود را احساس میکنند. در واقع، عدم تجانس تجربهشده توسط «خوددگرپنداران جنسی» معمولاً کامل، شدید، حزنانگیز و طولانیمدت است. برچسب داشتن چنین «اختلال»ی میتواند محنت و درد و رنج دائمی آنان را تشدید کند و چنین برچسبی نباید قانونی تلقی گردد. هدف از درمان، کمک نمودن به بیمار و انطباق سازگاری او با جنس روانی و هویت واقعیت جنسی خود است تا از ناامید ساختن آنها و نادیده گرفتن هویتشان جلوگیری شود. درهرصورت چنین رویکرد ناامیدکنندهای به این مسئله کارساز نخواهد بود.
رفتارهای نقش جنسیت نیز بر زنجیره سنتی مرد یا زن بودن سایه افکنده است؛ درحالیکه یک شناخت فرهنگی روبهرشدی در حال وقوع است که افراد خود را در دو حالت مرد یا زن بودن منطبق نمیسازند. فرهنگ غربی با رفتارهای شیطنتآمیز دختران جوان بیشتر (و عموماً نه بهعنوان یک اختلال هویت جنسی) و نیز با رفتارهای زنصفتانه، قرتیبازی و «سوسولبازی» پسران کنار میآید.
بسیاری از پسران نقش دختران و مادران را بازی میکنند؛ از جمله اینکه دیده میشود لباسهای مادران و خواهران خود را میپوشند و امتحان میکنند. معمولاً این رفتار بخشی از فرآیند رشد است و فقط در موارد شدید این رفتار، آرزوی تجربه مشترک جنسی مخالف بودن را دارند. بیشتر پسرها با وجود اختلال هویت جنسی دوران کودکی خود، به هنگام بزرگسالی و بلوغ چنین اختلالی ندارند. درعینحال بسیاری هم هستند که بالغ هستند و همجنسباز یا دوجنسیتی هستند.
سببشناسی
دانشمندان پزشکی و روانشناسی عناصر زیستشناختی، نظیر تکامل ژنتیک و محیط هورمونی پیش از تولد را به طور گستردهای تعیینکننده هویت جنسی میدانند. شکلگیری یک هویت جنسی مطمئن و عدم هویت جنسی ناسازگار و نقش جنسیتی تحت تأثیر عناصر اجتماعی، مانند ویژگی پیوند عاطفی والدین و ارتباطی که هر خانواده با کودک خود برقرار میکند، قرار دارد. به ندرت «خوددگرپنداری جنسی» با ابهام در آلت تناسلی یا غیرطبیعی بودن ژنتیکی مرتبط است.
هنگامی که نمودار نشانگر علائم و رشد و پرورش جنسی نامعلوم است (مانند موارد مربوط به ابهام در دستگاه تناسلی یا نشانههای ژنتیک زائل کننده ظاهر جنسی مانند علامت دوجنسیتی بدون احساس)، ممکن است انجام رفتار جنس مخالف مثل پوشیدن لباس، نیازمند انجام فعالیتهای درمانی نباشد؛ به این شرط که همراه با حزن و اندوه روحی ناشی از آن و خوددگرپنداری جنسی نباشد و فقط نوعی اختلال ظاهری باشد.
علائم و نشانهها
مشکلات هویت جنسی زنان کودکی معمولاً در دوسالگی ظهور پیدا میکند. کودکانی که مشکل هویت جنسی را به طور مشترک تجربه میکنند، دارای رفتارهای ذیل هستند:
ـ پوشیدن لباسهای جنس مخالف را ترجیح میدهند.
ـ بر این نکته تأکید دارند که از جنس مخالف هستند.
ـ بهشدت و دائماً به انجام بازیها و فعالیتهای کلیشهای جنس مخالف خود میپردازند.
ـ آنان احساسات منفیای نسبت به اندامهای تناسلی خود از خود بروز میدهند. بهعنوانمثال، یک دختر جوان امکان دارد بر این نکته تأکید کند که در آینده آلت تناسلی مردانهای خواهد داشت و به یک پسر تبدیل میشود و قادر خواهند بود به طور ایستاده ادرار کنند. یک پسر نیز ممکن است در خصوص دختر شدنش بنازد و از انجام بازیهای رقابتی سخت بپرهیزد. او امکان دارد به طور نشسته ادرار کند و آرزو نماید که بهزودی از شر آلت تناسلی مردانهاش خلاص شود. پسرانی که دارای اختلال هویت جنسی هستند، با تغییرات بدنی هنگام دوران بلوغ، اغلب احساس حزن و اندوه میکنند و متعاقب آن طی دوران بلوغ، خواهان زنانه شدن برخوردهای جسمی با خود هستند. بیشتر کودکانی که چنین اختلالات جنسی دارند، در فاصله زمانی بین شش تا نهسالگی این حالتشان تشخیص داده میشود؛ دوره زمانی که این اختلال مزمن میشود.
بیشتر مشکلات و اختلالات هویت جنسی «خوددگرپنداران جنسی» در اوایل کودکی شروع میشود. بااینحال برخی مشکلات آنان در دوران بلوغ آشکار میگردد. خوددگرپندارهای جنسی مرد که خود را متعلق به جنس زن میدانند، ابتدا ممکن است با پوشیدن لباس زنانه ظاهر شوند و بعدها در زندگی، هویت جنس مخالف خود را بپذیرند. ازدواج و خدمت سربازی برای مردانی که از احساسات جنس مخالف خود راضی و احساس مشترک دارند، بهمحض اینکه تغییر جنسیت آنها پذیرفته میشود، بسیاری از آنان: «خوددگرپندارهای جنسی» قبول میکنند با حضور در ملأعام نقش زنانه خود را به دیگران بقبولانند.
بعضی از مردان از اینکه صاحب ظاهری زنانه بیشتری شوند و کارت هویت، مثل گواهینامه رانندگی، بهعنوان یک زن را برای خود به دست آورند تا به آنان بهعنوان یک زن در کار و زندگی اجتماعی کمک کند، راضی هستند. دیگر مردان اینچنینی در این فرآیند مشکلاتی را تجربه میکنند که امکان دارد نهایت کارشان به افسردگی و خودکشی برسد.
تشخیص
تشخیص این امر در کودکان نیازمند شناخت دو عامل است:
- ۱.تعیین هویت بهعنوان یک جنسیت مخالف (اصرار اکید و تمایل به اینکه آنها بهعنوان جنس مخالف شناخته شوند).
- ۲.احساس ناراحتی از جنسیت خود یا احساس شدید تعیین هویت بهعنوان جنس مخالف نباید صرفاً تمایلی برای کسب امتیازات فرهنگی ناشی از تغییر جنسیت تلقی شود. برای مثال، پسری که ابراز دارد میخواهد یک دختر باشد، بهطوریکه با او همان برخوردی شود که با خواهرش میشود، احتمالاً دارای یک اختلال جنسی نیست.
تشخیص و ارزیابی بزرگترها بر این امر تأکید دارد که باید تشخیص داد که آیا درد و رنج و احساس اندوه شدیدی در این خصوص وجود دارد یا این امر، بدیهی و برخاسته از نوعی ضعف و عدم انطباق اجتماعی، شغلی یا زمینههای مهم دیگر در ایفای نقش در جامعه است.
درمان
برای درمان بیماران جنسی سه راهکار وجود دارد: ۱. هورموندرمانی؛ ۲. جراحی مؤید جنسی؛ ۳. رواندرمانی.
انجام رفتارهای جنسی مخالف از جمله لباس جنس مخالف را پوشیدن ممکن است نیازمند درمان نباشید، درصورتیکه همزمان همراه با حزن و اندوه روانی نباشد! یا کسی که شرایط ظاهری دوجنسی را دارد، مثل ابهام در دستگاه تناسلی و نیز علامت و سندرم دوجنسیتی بدون احساسات و… ممکن است نیاز به درمان نداشته باشد.
بیشتر خوددگرپنداران جنسی خواهان درمان خود هستند و از دستگاه تناسلی مردانه خود نفرت دارند. به هر صورت اکنون این وضعیت (خوددگرپنداران جنسی) به خانمها هم سرایت کرده است؛ بنابراین امروزه هر دو مسئله تبدیل جنس مرد به جنس زن و نیز جنس زن به مرد وجود دارد که باید به آنها کمک کرد و از نظر روانشناختی و رواندرمانی، خدمات لازم را انجام داد و باید برای اینکه احساس هویت جنسی واقعی را داشته باشند، آنها را تحت درمان قرار داد.
منبع: خبرگزاری مهر